چرا ایران برای آمریکا هولناکتر از ویتنام است؟
رقص لرزان ترامپ بر پرتگاه جهنم ایران
متعاقب ترور سردار قاسم سلیمانی به دستور دونالد ترامپ، یک هفته مملو از تک و پاتک بین تهران و واشنگتن گذشت که درنهایت به مخابره سیگنالهای تنشزدایی بین دو طرف منتهی شد. اکنون به نظر میرسد که دو کشور یک گام از لبه جنگ عقب نشستهاند. حمله موشکی و تلافیجویانه ایران به پایگاه آمریکا در عراق منجر به کشته شدن هیچ یک از نظامیان آمریکایی نشد و دونالد ترامپ نیز هیچ نشانهای از عزم خود برای گسترش تنش بروز نداد. اما ریسکهای ناشی از تقابل دو طرف شدت یافته است. در پاسخ به ترور سردار سلیمانی، ایران محدودیتهای باقی مانده بر برنامه هستهای خود را کنار گذاشت و ترامپ نیز در سوی دیگر باز هم دایره تحریمهای ایران را تنگتر کرد.
باتلاق ویتنام در خاورمیانه
تحولات پس از این زد و خورد بین دو طرف به جایی رسیده است که نشان از افزایش ثبات در آینده دارد، هیچ یک از دو طرف خواستار در گرفتن یک جنگ نیستند اما همزمان میل دارند تا به طرف مقابل بفهمانند که حاضرند در صورت لزوم، ریسکهای جنگ را نیز به جان بخرند و به ویژه اینکه آمادگی دارند ریسکهای بیشتری را نسبت به طرف دیگر بپذیرند. تحت چنین شرایطی، ناظران نیز کم و بیش همین احتمال را مطرح میکنند.
دونالد ترامپ نشان داده است که خواستار آغاز جنگ جدیدی در خاورمیانه نیست اما در میانه رقص سیگنالهای حل و فصل منازعات، هیچ یک از طرفها تحت کنترل کامل شرایط نیستند. تنشها ممکن است در اثر اشتباه محاسباتی، درک نادرست و بروز تصادف، تشدید شوند. طرفهای متخاصم حتی ممکن است خودخواسته از این دست ریسکها بهعنوان ابزاری برای رفع اختلافات استفاده کنند. در مورد آخر، ایران با پرتاب موشکها، این ریسک مشخص را پذیرفت که ممکن است حمله به عینالاسد در نهایت چند کشته از نظامیان آمریکایی را نیز برجای بگذارد. به جز مواردی که درباره حمله با طرف مقابل هماهنگی کامل انجام شود، همواره این ریسک وجود دارد. تحت چنین شرایطی، این پرسش مطرح است که جنگ با ایران چگونه خواهد بود؟ بهطور خلاصه این بزرگترین اشتباه در سیاست خارجی آمریکا از زمان جنگ ویتنام خواهد بود؛ کارزاری که حتی پیامدهایی بسیار گستردهتر از حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ خواهد داشت.
تفاوتهای ایران و عراق در جنگ با آمریکا
از لحاظ عملیاتی آغاز جنگی برای تغییر رژیم در ایران بسیار پیچیدهتر از جنگ عراق خواهد بود. در کمپین حمله نیروهای آمریکایی به سوی بغداد در سال ۲۰۰۳، جبهه زمینی را یک لشکر زرهی به همراه یک لشکر از تفنگداران آمریکایی (متشکل از یگان ویژه نیروهای تفنگداران دریایی آمریکا و لشکر سوم توپخانه) در اختیار داشتند. به علاوه این نیروها توسط نیروی هوایی از جناحین حمایت میشدند.
اما محدوده سرزمینی ایران بسیار متفاوت است، بهطوری که حدود دوسوم بزرگتر از محدوده مرزهای عراق و افغانستان روی هم رفته است و مناطق بیابانی و کوهستانی گستردهای را در دل خود جای داده است. این پوشش جغرافیایی به احتمال فراوان میتواند بهعنوان مخفیگاههای مناسبی برای نیروهای مردمی و محلی مورد استفاده قرار بگیرد.
از سوی دیگر هر رئیسجمهوری که تصور میکند عملیات نظامی در خاک ایران به سرعت به پایان میرسد بد نیست نگاهی به عملیات آمریکا در آوریل ۱۹۸۰ برای آزادی گروگانهای سفارت آمریکا بیندازد؛ عملیاتی که به دستور جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت ایران و توسط نیروهای دلتا انجام شد. یکی از تحلیلگران سابق سیا در رابطه با آن عملیات این چنین روایت میکند: «این برنامه بهدلیل شرایط نامساعد جوی در ایران با شکست مواجه شد.» در نتیجه توفان شن، سه فروند از هشت هلیکوپتر آمریکایی با یک هواپیمای سوخترسان «سی۱۳۰» برخورد کردند. این عملیات به اتمام نرسید و در نتیجه آن هشت عضو نیروهای دلتا کشته شدند که رسوایی این شکست سرانجام به فروپاشی ریاستجمهوری کارتر منتهی شد.
اما در جبهه عراق اشتباهی که به دلایل نامعلومی توسط صدام حسین در سال ۲۰۰۳ رخ داد آن بود که او نیروهای ارتش عراق را برای انجام عملیاتهای مانعی بر سر راه نظامیان آمریکا با دفاع از راههای اصلی و نقاط راهبردی مستقر کرد و احتمالا بر این باور بودند که میتوانند هزینه این جنگ را برای آمریکا به بیشترین میزان برسانند و به این ترتیب نیروهای آمریکا در بیابانهای عراق زمینگیر شوند. اما نیروهای عراقی در میدانهای نبرد گسترده و باز، هیچ شانسی در برابر ارتش آمریکا نداشتند.
اگرچه ایران بعید است مرتکب چنین اشتباهی شود. دکترین نظامی این کشور میل بیشتری را به تاکتیکهای جنگ نامتقارن نشان میدهد. پس از رزمایش چالش هزاره آمریکا در منطقه خلیج فارس در سال ۲۰۰۲، مشابهسازیهای ارتش آمریکا از حمله قایقهای تندروی ایرانی نشان داد که در صورت بروز چنین سناریویی ۱۹ شناور و ناو آمریکایی غرق خواهند شد و هزاران کشته از سربازان آمریکایی برجای میماند.
تحلیلگران نظامی مقیاس حضور نیروهای نظامی در عراق را نسبت به جمعیت این کشور سنجیدهاند تا بتوانند عملیاتها برای ایجاد ثبات را در طول زمان و مکان بسنجند. تا پیش از سال ۲۰۰۷ حداکثر حدود ۱۶۹ هزار نفر از سربازان ائتلاف آمریکایی و بریتانیایی در عراق حضور یافتند که نسبت به جمعیت عراق به معنای حضور ۳/ ۶ سرباز به ازای هر ۱۰۰۰ عراقی است. اگر جمعیت کنونی ایران را حدود ۸۱ میلیون نفر فرض کنیم، این تعداد تا سه برابر بیشتر از جمعیت عراق در سال ۲۰۰۳ خواهد بود و حتی از مجموع جمعیت عراق و افغانستان نیز بیشتر است. اگرچه ترامپ بهطور واضح اعزام یک میلیون سرباز آمریکایی به خاک ایران را رد کرده است اما خطر در کمین است و نمیتوان بهطور کامل این فرض را در شرایط پرتنش، غیرممکن دانست.
جهنم ایران در انتظار تفنگداران
اگر عراق توانسته باشد درسی به ایالاتمتحده در رابطه با اعمال نیروی سخت برای تغییر رژیم یک کشور خارجی آموخته باشد آن است که پس از اتمام ماموریت، جنگ آغاز شده پایان نمییابد. آنطور که سر باسیل لیدل هارت، استراتژیست معاصر بریتانیایی میگوید: «اگر تمامی تمرکز خود را تنها به پیروزی معطوف کنید و هیچگونه تمهیداتی را برای پیامدهای متعاقب آن نداشته باشید، با قطعیت میتوان گفت که نهتنها صلح محقق نخواهد شد بلکه جنگ دیگری نیز از دل آن متولد میشود.»
همانطور که یک جنگ خونبار و عملیاتها برای ایجاد ثبات در عراق، سالها پس از حمله آمریکا به این کشور همچنان ادامه یافته است.
از منظر ژئوپلیتیک نیز جنگ با ایران، فاجعهبارترین جنگ طول تاریخ برای آمریکا خواهد بود. ممکن است ایرانیها دوست آمریکا نباشند و دید آنها از ثبات منطقهای با آنچه واشنگتن دنبال میکند تفاوت داشته باشد، اما تهران و واشنگتن دارای منافع مشترکی نیز هستند. دو طرف بهصورت تاکتیکی همکاریهایی با یکدیگر برای مقابله با داعش داشتهاند. هر دو از جریان آزاد تردد نفتکشها و صادرات نفت از تنگه هرمز منتفع میشوند و البته مخالف بازگشت دوباره طالبان به قدرت در افغانستان هستند. براندازی نظام ایران بهطور قطع به ایجاد یک پل بیثباتی از بیابانهای عراق و سوریه در غرب تا کوههای افغانستان و پاکستان در شرق منجر خواهد شد. این جهانی است که واشنگتن نباید حتی رویای آن را نیز در سر داشته باشد. اکنون درحالی که تهران و واشنگتن سیاستهای مخاطرهبرانگیز را دنبال میکنند، دو طرف باید با دید واضحی نسبت به چشمانداز بروز جنگ بنگرند.