نگاه منتقد
زنان بدون قدرت!
در جایی دیگر او این مساله را با ذکر نمونههای عینی در دوران معاصر اینگونه بیان میکند که زنان برای داشتن مجوز حضور در محافل سیاسی و پذیرفتهشدن چارهای جز تقلید کورکورانه از ژست و بیان مردانه ندارند، چراکه قدرت و مردم نیاموختهاند که اعتبار و اقتدار و تخصص را در صدای زیر زنانه نیز بهگوش بشنوند. «زنانی که بحثی را علنی مطرح کنند یا از حقشان دفاع کنند یا صریح و محکم و بیپرده سخن بگویند، «گوشخراش» هستند نق میزنند و آه و ناله میکنند.» آیا این کلمات مهم است؟ بله. چراکه اثرگذاری این عبارات اقتدار زنان را خدشهدار و کلامشان را فاقد ارزش و اعتبار میکند. در چنین فضای جنسیتزدهای است که زنان هماز آغاز باید به جنگ احساس معذببودن خود بروند سپس بر نگاه جنسیتزده مردانه چیره شوند و تداوم این میراث تاریخی را قطع کنند. کاری به جنگ و جدالی که بعد از اتمام سخنرانی به راه میافتد نداریم.
چاره چیست؟ بهگفته بییرد تا زمانی که نگاهمان به زنان بهعنوان یک جنسیت فارغ از فردیتشان و تصورمان از قدرت بهمثابه دارایی و شیئی تحت مالکیت ــ جدا از خاصیتش ــ باشد راه به جایی نبردهایم. بهواقع شاید این تعصبات و توهمات قدیمی درباره قدرت است که آن را خاستگاه «شهرت» و «محبوبیت» دانسته تا مردان با کنار زدن زنان یکهتازانِ این میدان باشند. پرسشی که نهایتا از پس خواندن این کتاب در ذهن نقش میبندد این است که آیا بهراستی واکاوی این ریشهها آینه تمامقدی نیست در برابر انسان تا در آن ببیند آیا امروزه سخنگفتن از بدیهیات و اصول برابری را همچنان میتوان «شجاعت» نامید؟
ارسال نظر