علم و جنسیت
کتاب «علم و تبعیض جنسیتی» به این موضوع بیش از هر چیزی اشاره میکند که تئوریها و نظریههای علمی متاثر از تفکراتی بوده است که جهتگیری مردسالارانهتری داشتهاند. نظریهپردازی جامعه علمی در خلأ پیش نمیرود و در معرض سوگیریهای رایج در نظام اجتماعی تثبیت شده قرار دارد. به این معنا که بر نتیجهگیریهایشان اثر گذاشته و گاهی آنها را میپوشانند. پیشداوری در علوم و آنچه به انسان و تاریخ و ارزشهای آن نزدیک است، معمولا نیرومندتر است. در حقیقت این کتاب نگرش علوم تجربی را به مساله جنسیت بیان میکند. اینکه علم هم به نوعی مردسالارانه است و اغلب دانشمندان و پژوهشگران تاثیرگذار هم نگاهی مردسالارانه داشتند. برای نمونه وقتی محققان نزاع میان نرها برای تصاحب ماده را در میان جانداران میدیدند، تصور میکردند نرها باید مالکیت ماده را به دست بیاورند و آن حیوان یا جانور نری که قدرت بیشتری دارد، میتواند ماده را تصاحب کند و نگاه مالکیتی حتی بر جانداران هم در علم نفوذ داشت. در حقیقت این کتاب به شدت علم را مورد انتقاد قرار میدهد که به نوعی علم مردها را مالک جنس مقابل خود میبیند. شاید فقط یک آرمان خیالی باشد؛ چراکه علم هم نگاهی سوگیرانه داشت.
زیستشناسی اجتماعی واژه بسیار جدیدی است که در فرهنگهای لغت پانزده سال پیش یافت نمیشود. این اصطلاح بهطور ضمنی آمیزه دو علم جامعهشناسی و زیستشناسی است. در دوران ابتدایی، مردان از طریق شکار و زنان بیشتر از طریق جمعآوری دانه و ریزهخواری و شکار، غذای خود را به دست میآوردند. زنان شاید از آنجا که بیشتر با طبیعت عجین بودهاند، بعد از سالیان طولانی توانستند به کشاورزی پی ببرند. میشود گفت ایجاد پایههای تمدن و تسلط به طبیعت، دستاورد زنان بوده است. دامپروری، سفالگری، نساجی، دباغی و خانهسازی و ...، تماما از طریق زنان به دست آمده است.
بعد از این ابداعات، تولید غذا بیشتر شد و مردان از شکار رهایی یافته و خطر آدمخواری نیز کمتر شد. این مردان بهتدریج وارد اجتماعات زنان شدند و مرد میهمان، کمکم به شوهر تبدیل شد و در تربیت پسربچهها، همیار دایهها شدند و با آگاهی از نقش مردان در تولیدمثل، در این مرحله بود که مفهوم پدر شکل گرفت و مردان، با تسلط بر کارهای تولیدی، مانند دامپروری، کشاورزی و دباغی و ...، و با تصاحب ثروت، زنان را از جامعه به عقب راندند و اینگونه تبعیض جنسیتی و مردسالاری در جامعه شکل گرفت.
ارسال نظر