ذهنخوانی از راه غذا خوردن!
شاید در آغاز، جالب باشد اما مساله این است که رُز، فقط سر از رازها درنمیآورد، بلکه آنها را با تمام وجودش احساس میکند. تصور کنید عشق و تنفر، وفاداری و خیانت، شادی و اندوه بهخصوص هر خوراکی را تمام و کمال بفهمید. از چیدن مواد اولیه، کشاورز خشمناک، تکانتکانهای ماشین حمل، رویاپردازیهای بستهبند گرفته تا مزه آهنی دستگاه فرآوریکننده و آرامش و اضطراب آشپز. آیا میتوانستید با این شرایط غذا بخورید و باز هم از آن لذت ببرید؟ شاید بتوان گفت ایمی بندر، نویسنده خوشذوقی که رشته ادبیات خلاقانه را در مقطع دکتری خوانده، فرد مناسبی برای نوشتن چنین کتابی است که همه کاراکترهای آن بهجز مادر، از تواناییهای عجیبی برخوردار هستند. از دلایلی که مرا جذب کرد، این کتاب را ترجمه کنم، سبک نوشتار ایمی بندر بود. با توصیفهای زیبا و بجایش خواننده را نمنمک وارد فضای داستان میکند. از طرفی ترتیب اتفاقاتی که در داستان رخ میدهد بجاست و آنقدر مناسب توصیف میشوند که خواننده از آن لذت میبرد. اگرچه کتاب را مطالعه کرده بعد به ترجمه آن پرداختم، اما کمی طول کشید تا خود را از فضای داستانی که مرا در خود غرق میکرد بیرون بیاورم و بتوانم با تکنیکهای نوشتاری بندر یکی شوم و متن را ترجمه کنم. از تکنیکهای کوتاه نوشتن جملات گرفته تا صنایع ادبی که بهکار برده. نثر ایمی بندر روان است، اما پیچیدگیهای داستانی گاه مرا به ابتدای داستان میکشاند تا از رفتارهای غریبانه جوزف- برادر رُز- یا پدری که حتی برای تولد فرزندانش نمیتوانست قدم در بیمارستان بگذارد، سر دربیاورم.
در این دنیا آنقدر مجال نیست که بتوان همه کتابها را ترجمه کرد یا خواند. از اینرو برایم مهم بود کتابی ترجمه کنم که ذهن خواننده را درگیر کند، کاری کند که در آخر تصمیم بگیرد چیزی را درون خود تغییر دهد. سه کاراکتر پدر، برادر و راوی از قدرتهای عجیبی برخوردار بودند و هر کدام برای ادامه زندگی تصمیماتی گرفتند. پدر صورت مساله را پاک میکند، برادر تسلیم میشود و رُز کوچک تهدید را به فرصت تبدیل میکند. میتوان گفت ایمی بِندر واقعیتهای زندگی را با رئالیسم جادویی تلفیق کرده و راه زندگی، عشقورزیدن و تصمیمگیری آموزش میدهد.
ارسال نظر