زندگی آونگ وار آدم‌ها

صبحی گرم و آفتابی بود که ایمیل آمد از چند قاره دورتر که بله، کتاب‌تان منتشر شده است. طرح جلد را که دیدم حسابی ذوق کردم. هیچ نظری نداده بودم اما واقعا شیفته‌اش شدم. چرخ و فلک به مثابه سیلان زندگی و گردش آدم‌ها بر بالای زمینی که او هم چندان که به نظر می‌رسد محکم نیست و همراه ما بی‌وقفه می‌چرخد. او نیز درست مثل ما سرگردان است. در این برهوت دل‌مان را به خاک گرم و پذیرنده و ایستادن روی آن خوش کرده بودیم، اما او هم می‌چرخد و سرگیجه دارد.

برای دو دنیایی‌ها، یک چرخ و فلک مضاف دیگر هم وجود دارد. به وضعیت آدم‌های روی طرح جلد کتاب که خیره شدم این سرخوشی و سرمستی را در چهره‌شان دیدم. حتی اگر صورت‌شان چندان پیدا نباشد اما مثل روز روشن است که هر کدام‌شان از این تعلیق و میان زمین و هوا بودن به نوعی کیف می‌کنند. شاید همان چیزی ست که در زبان انگلیسی و در ۶ ماه اول ورود به هر موقعیت و مکان و شهر تازه‌ای به آن «کالچر شاک» و «هانی مون» می‌گویند؛ ماه عسل و شوکه شدن!

این چرخ و فلک به خوبی گویای قصه‌های این کتاب است که در طول چهار سال نوشته شده‌اند. چهارده قصه به نام‌های «چشماتو ببند، بعدش بهشته»، «کافه‌های بی‌قرار قاره‌های دور»، «خانه نیستم، برگشتم تماس می‌گیرم»، «قم رو بیشتر دوست ‌داری یا نیویورک؟»، «بوی کتلت در عید شکرگزاری»، «پوریا و پریا»، «چشم‌های مامی»، «زن در میدان زمان»، «راز بهار نارنج»، «رودخانه هادسون و ماهی‌های نورانی‌اش»، «قطار لرزان»، «دودنیایی‌ها»، «راز فارسی من و مام هالیما» و «بگو دلت هوای نان تازه کرده». قصه‌ آنها که دچار نوعی لامکانی و لازمانی می‌شوند و دوباره و دوباره و هزار باره همراه با چرخ و فلک می‌چرخند تا سرشان گیج برود و خیلی چیزها را فراموش کنند.

 شاید هم این وضعیت آونگ گونه‌ آدم‌‌های همیشه و تا ابد مهاجر، خودش گواهی باشد بر «انسان معلق در هوای ابن سینا» که سوار بر چرخ و فلکی میان زمین و آسمان در سیلان است. آن‌چنان که طرح جلد کتاب نشان می‌دهد، در چرخش، معلق، سرمست، سیال و در جست و جوی خاکی گرم و پذیرنده برای دمی آرمیدن و آسوده پیاده شدن از چرخ و فلک ازلی- ابدی.