داستانی روی سه محور
در محور اول با «ایما علایی» آشنا میشویم. دختری که خبرنگاری خوانده اما از سوی مادر بیمارش، تحتفشار است تا کار معلمی او را دنبال کند. پدر ایما در جنگ آسیب جدی دیده است و اکنون در آسایشگاه جانبازان اعصاب و روان بستری است. ایما بالاخره با پادرمیانی دوست قدیمش، «آتنا فرنود» که در معروفترین شبکه ماهوارهای فارسی زبان، مجری است، به «دانیال دانشور» که سردبیر سایت معروف داخلی است برای کار معرفی میشود.
رمان با خبری تکاندهنده شروع میشود. «یوسف سرلکی» که ده سال پیش، وبلاگنویس معروفی بود و بعد به قاچاق اینترنتی مواد مخدر رو آورده است، ساعتی پس از اعدام، زنده میشود! کسی که ایما در گذشته به او علاقهمند بوده است. از اولین ماموریتهای ایما، مصاحبه با همین از مرگ برگشته؛ «یوسف سرلکی» است.
در محور دوم با «دانیال دانشور» آشنا میشویم. او سردبیر یکی از مهمترین سایتهای خبری داخلی است که صاحب امتیاز آن «مریم افتخاری» دختر یکی از مقتدرترین سیاستمداران کشور است. در ابتدای این محور داستانی با مرگ «خسرو جهانفر» یکی از بانفوذترین روشنفکران کشور روبهرو میشویم. جهانفر برای دانیال به علت عشق ناکام بین او و مادر مرحومش شخصیت بسیار مهمی است. از نظر دانیال پدرش به دزدیدن عشق جهانفر محکوم است زیرا در دوره پهلوی به خاطر فعالیت فرهنگی چهل روز در زندان افتاده، با مادرش ازدواج کرده و اکنون نیز روابط زیادی با دختران جوان دارد. دانیال پس از آشنایی با ایما به او احساس محبت میکند. آیا باید به یک زندگی ساده با ایما فکر کند یا با مریم افتخاری که به قدرت وصل است؟
داستان محور سوم؛ «آتنا فرنود» مجری معروفی در شبکه فارسیزبان خارج از ایران است. چند سال قبل بر صورت خواهرش «پریسا» اسید پاشیده میشود. از همان زمان آتنا در وبلاگش اخبار روزبهروز وضعیت درمان پریسا را گزارش میکند. همین گزارشها پای آتنا را به شبکه ماهوارهای باز میکند. اما اکنون شرایط کاری آتنا متزلزل شده و انگار چارهای ندارد جز خرج کردن از صورت سوخته خواهرش. از نظر آتنا همه آدمها پلهای برای بالا رفتناند، برای همین او به دانیال هم پیشنهاد میدهد...
و این دوراهیهای پیش پای این شخصیتها قصه را پیش میبرند.
ارسال نظر