آش سید مهدی
ستارخان
یادتونه یه مدتی کامل تو کار آش بودم؟ همهاش براتون از آشکدهها نوشتم؟ یه بار یکی از دوستام گفت بذار ببرمت یه جایی که پونزدهتا آشفروشی دور هم باشه برات تا ببینی آش و آشکده چیه.
منم گفتم احتمالا یه جایی بیرون از شهر سمت جاجرودی جاییه!
اما بعد که رفتیم دیدم ستارخان خودمونه! همینطور آشفروشیها ردیف بودن و کلی آدم و ماشین جمع شده بود و معلوم بود که حسابی پاتوقه و باز من بیخبر بودم از این ماجرا.
خلاصه رفتیم یکی دوجایی دیدیم آشرو تموم کردن و خلاصه اومدیم سیدمهدی.
گفتیم: آقا آش دارید؟ گفتن: فقط آش رشته و شله قلمکار و آش دوغ و آش شیرازی داریم و کشک بادمجون و... منو رو نگاه کردم دیدم همه چی رو دقیقا دارن! پیش خودم گفتم پس اون فقط اول کار چی بود گفت؟
گفتم: آقا رو آشهای ما پیاز داغ زیاد بریزید! و رفتیم نشستیم بیرون تا آشها بیاد.
ظاهر آشها و ظرفش که از همه آش خوریهایی که تا الان داشتیم و رفته بودیم بهتر بود.
گفتیم بخوریم ببینیم مزه چطوره. من هوس شلهقلمکار کرده بودم؛ لذا یک شله داشتیم و یک آش رشته، گفتم بزار چند قاشق از رشته بخورم اول بعد برم سراغ شله جان! (از این ادبیات اینستاگرامیها)، آقا چشم باز کردم دیدم که تا نصف بیشتر آش رو خوردم! یهو سریع پسزدمش! گفتم: من تصمیم داشتم شله بخورم چرا اینطوری شد یهو؟! از بس که خوشمزه بود لعنتی!
رفتم سراغ شله، مختصر کنم که شله هم حسابی خوشمزه بود اما مساله این بود که شله نبود! نمیدونم چی بود که با همه شلهقلمکارهایی که خورده بودم فرق داشت!
خلاصه باز اونم نصفه ول کردم رفتم سراغ آش رشته.
دوستان من اینجا رو خیلی پسندیدم و خیلی بهمون خوش گذشت. حتما خیلی توصیه میکنم بهتون.
ارسال نظر