پایان تلویزیون

 به همین خاطر من روی پدیده همگرایی و چگونگی تاثیر آن بر تلویزیون کار کردم. با توجه به تقسیم‌بندی «دالگرن» مبنی بر اینکه تلویزیون همچون منشوری دارای وجوه صنعت، متون دیداری و شنیداری و نوعی تجربه اجتماعی-فرهنگی است نگاه من به تلویزیون در این پژوهش از منظر صنعت است. صنعت از ابتدا تا دهه ۸۰ وضعیت با ثباتی داشته و سیاست‌گذاری در این حیطه را بسیار راحت کرده است. مدل پخش در آمریکا، «تجاری»، در اروپا «عمومی» و در کشورهای جهان سوم «دولتی» است، بنابراین در هر سه حالت، سیاست‌گذاری به‌خاطر وجود ثبات در عرصه صنعت، کار خیلی پیچیده‌ای نیست. وضعیت باثبات برای ایران دیرتر از غرب ایجاد شد چراکه در زمان رشد غرب ایران درگیر انقلاب و جنگ بود. واقعیت این است که این فقط یک بخش کوچک است که بر صنعت تلویزیون تاثیر می‌گذارد. شاید نیروی بنیادی‌تری که حتی تحول‌های تکنولوژیک را هم به نوعی پیش می‌برد، به تعبیر «کاستلز» نیروهای سرمایه‌داری جهانی است یعنی پوست انداختن سرمایه‌داری و منطق سرمایه‌داری که به‌ویژه در شکل نئولیبرالیسم خود را نشان می‌دهد. بنابراین دو اتفاق «همگرایی رسانه‌ای» و «نئولیبرالیسم» دست به دست هم می‌دهند. همگرایی رسانه‌ای یعنی ادغام رسانه‌های جدید در رسانه‌های قدیمی مثل رادیو، تلویزیون و روزنامه‌ها. مرگ تدریجی تلویزیون در جهان، گفته‌ای است که در شبکه‌های اجتماعی تکرار می‌شود، این درحالی است که از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۸ نیز به‌طور مرتب مصرف تلویزیون نسبت به مصرف اینترنت کاهش پیدا کرده است. واقعیت این است که شکل متعارف تلویزیون به پایان خود می‌رسد در صورتی که اگر از شکل تکنولوژیک جدا شود همچنان به‌صورت قدرتمند وجود دارد.