دام تند‌روها برای ترامپ

 ادوارد وونگ یکی از تحلیلگران نیویورک‌تایمز درباره اقدام ترامپ در قبال سپاه، به مخالفت مقامات‎ ‎سیا‎ ‎و‎ ‎پنتاگون‎ ‎با‎ ‎این‎ ‎اقدام‎ ‎اشاره کرد و درخصوص دلایل مخالفت این دو نهاد نوشت ‎‎آنها‎ ‎معتقدند این اقدام‎ ‎موجب‎ ‎می‌شود‎ ‎نیروهای ‎ایران‎ ‎بهانه‌ای‎ ‎برای‎ ‎اقدام به‎ ‎عملیات‌‌های‎ ‎مرگبار‎ ‎علیه‎ ‎آمریکا به‌خصوص‎ واحدهای‎ ‎زیر نظر‎ ‎سیا‎ ‎بیابند‎. براساس این گزارش، یک‎ ‎نهاد‎ ‎واسطه‌ای ‎از‎ ‎وکلا‎ ‎این‎ ‎تحریم‌ها‎ ‎را‎ ‎بیش‎ ‎از‎ ‎حد‎ ‎وسیع‎ ‎ارزیابی‎ ‎کردند‎ ‎اما‎ ‎جان‎ ‎بولتون‎ ‎و‎ ‎پمپئو، ‎بر‎ ‎این‎ ‎تصمیم‎ ‎اصرار‎ ‎داشتند. ‎پس‎ ‎از‎ ‎افشای‎ ‎این‎ ‎تصمیم‎ ‎در‎ ‎نیویورک‌تایمز، اختلاف‌نظر‎ ‎میان‎ ‎مقامات‎ ‎آمریکایی‎ ‎بالا‎ ‎گرفت. با توجه به اقدام آمریکا در تروریستی اعلام کردن سپاه، به نظر شما چرا ترامپ با وجود مخالفت سیا و پنتاگون این تصمیم را گرفت؟

در این دو سال محرز شده که ترامپ چندان به نظرات کارشناسی و توصیه‌های تخصصی تکنوکرات‌های ساختار سیاسی آمریکا پایبند نیست. اغلب تصمیمات او در حوزه سیاست خارجه مانند خروج از برجام، لغو یک‌جانبه معاهدات تجاری، زیست‌محیطی و تسلیحاتی یا اقداماتی از‌قبیل به‌رسمیت شناختن بیت‌المقدس به‌عنوان پایتخت اسرائیل، بخشیدن بلندی‌های جولان و حتی خروج نیروهای آمریکا از سوریه، همگی برخلاف نظر کارشناسی نهاد‌های مربوطه بوده است. اتفاقا در آخرین جلسه استماع کمیته روابط خارجی مجلس سنا با آقای پمپئو، سناتور کروز نیز به این نکته اشاره کرد که خروج از برجام با مخالفت‌های وزارت امور خارجه ایالات‌متحده همراه بوده و حتی گلایه کرد که این مخالفت‌ها همچنان ادامه دارد؛ پس اینکه تندروهای آمریکایی و غیرآمریکایی موفق شدند یک بار دیگر برخلاف نظر پنتاگون و نهاد‌های تخصصی او را ترغیب به چنین کاری کنند خیلی عجیب نیست.

 با این توضیحات چه کسانی پشت پرده چنین تصمیم‌گیری‌های رئیس‌جمهور آمریکا قرار دارند؟

سال‌هاست جریان نومحافظه‌کار تندرو در واشنگتن، همراه با لابی‌های وابسته به اسرائیل و عربستان سعودی، تلاش می‌کنند دولت‌های آمریکا را قانع کنند تا این لیست‌گذاری انجام شود. با این تفاوت که در سال‌های گذشته، بدنه کارشناسی و «قوه مدبره» در دستگاه حکومتی آمریکا شأن و نفوذ بیشتری داشت و می‌توانست از اتخاذ این قبیل تصمیمات جلوگیری، یا دست‌کم این نوع تندروی‌ها را تا حدودی تعدیل کند. اما با روی کار آمدن ترامپ و تسلط یافتن ایدئولو‌گ‌های یک‌جانبه‌گرا مانند جان بولتون بر نظام تصمیم‌سازی این کشور، ایالات‌متحده عملا از یک بازیگر نسبتا «عملگرا» به یک بازیگر کاملا «نامعقول» (Irrational actor) تبدیل شده است و این گذار در عمل به جریان‌های تندرو مجال داده تا این برنامه مشخص را در مورد سپاه در کنار سایر پروژه‌های خود پیاده کنند.

 مهم‌ترین هدف یا اهداف واشنگتن از این تصمیم چیست؟ آیا ترامپ و همفکران وی می‌خواهند ایران را وادار به تسلیم کنند یا براساس برخی تحلیل‌ها می‌خواهند امکان مذاکره با ایران را حتی در دولت‌های بعد به صفر برسانند؟

دو جریان‌ در درون دولت ترامپ دو تعبیر مختلف از این اقدام دارند؛ جریان اول که احتمالا شخص ترامپ به آن نزدیک‌تر است تصور می‌کند با نامگذاری سپاه به‌عنوان یک «سازمان تروریستی» از یکسو فشار روانی و اقتصادی را بر ایران افزایش می‌دهد و از سوی دیگر راه را برای دولت بعدی آمریکا برای بازگشت به برجام یا مذاکره با ایران دشوارتر می‌سازد. این جریان معتقد است با افزایش تصاعدی فشار (در چارچوب سیاست فشار حداکثری) و لیست‌گذاری (در لیست تروریست‌ها قرار دادن) سپاه، به دولتمردان ایران این پیام را مخابره می‌کند که «امید به پیروزی دموکرات‌ها بستن» و «منتظر شکست ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ ماندن» کار بیهوده‌ای است و آنها عملا چاره‌ای جز مذاکره با ترامپ ندارند! به همین خاطر هم هست که چند ساعت پیش از این نامگذاری، برایان هوک، رئیس «گروه اقدام ایران» در وزارت‌خارجه آمریکا مقاله‌ای در روزنامه نیویورک تایمز منتشر می‌کند که در آن همزمان با افزایش فشار به صراحت ایران را به «آشتی با آمریکا»‌ دعوت می‌کند!

در عین حال، جریان دوم که افرادی مانند جان بولتون و مایک پمپئو آن را نمایندگی می‌کنند، تصور می‌کند با اتخاذ این قبیل اقدامات تحریک‌آمیز، موفق خواهند شد دولت ایران یا جریان‌های قدرتمند درون ایران را به اتخاذ واکنش‌های تند از جمله تهدید و احیانا درگیری فیزیکی با نیروهای آمریکایی یا خروج از برجام ترغیب کند. هدف این جریان تشدید تنش‌ و اصطکاک تاحد فروپاشی شیرازه نظامی و امنیتی «ایران» است. این جریان می‌داند حضور موقتی در ساختار قدرت آمریکا دارد و از این‌رو می‌خواهد از فرصت باقی‌مانده به بهترین شکل برای رسیدن به اهداف راهبردی و ایدئولوژیک خود استفاده کند.

 به نظر شما مهم‌ترین تبعات قرار دادن سپاه در لیست تروریستی آمریکا برای ایران چیست؟

برخلاف ادعای مقامات آمریکا، این اقدام احتمالا برای ایران تبعات اقتصادی نخواهد داشت. زیرا سپاه پاسداران پیش از این اقدام نیز ذیل قوانین و دستورات اجرایی متعدد و گوناگون تحت سخت‌ترین رژیم تحریمی قرار داشت و این اقدام جدید عملا هیچ «ارزش افزوده‌ای» در حوزه آسیب اقتصادی برای تحریم‌گذاران در پی ندارد. برخلاف ادعای برخی تحلیلگران نیز، از نظر قوانین داخلی آمریکا، قرار دادن سپاه در فهرست «سازمان‌های تروریستی خارجی» (FTO) مستقیما به دولت ترامپ اختیار توسل به قوای نظامی علیه سپاه را نمی‌دهد. من معتقد هستم مهم‌ترین پیامد این اقدام برای ایران «تشدید و گسترده‌تر شدن دامنه «جنگ روانی» است» که این خود می‌تواند در میان‌مدت زمینه‌ساز اقدامات ضدامنیتی بعدی علیه ایران باشد.

در واقع، برچسب «سازمان تروریستی» می‌تواند به تدریج زمینه‌ را برای جریان تندرو در آمریکا فراهم کند تا با تشدید تخریب‌های سازمان‌یافته و طرح اتهامات جدید علیه سپاه، راه را برای اقدامات بعدی خود و احیانا تشدید فشارها هموار کند. به‌عنوان مثال، از هم‌اکنون نشانه‌ها حاکی از این است که جریان تندرو در واشنگتن وقت و نیروی خود را صرف طرح اتهام «ارتباط میان سپاه و القاعده» کرده تا از این طریق این‌گونه وانمود کند که قصد دارد از قانون «مجوز استفاده از نیروی نظامی سال ۲۰۰۱» که به دولت آمریکا اجازه می‌دهد علیه «شرکای» القاعده دست به اقدام نظامی بزند استفاده کند و متعاقبا فضای داخل کشور را ملتهب سازد.

به بیان دیگر، این نام‌گذاری بیش از اینکه یک تاثیر مستقیم حقوقی داشته باشد، به منظور فضاسازی و بدنام کردن سپاه نزد افکار عمومی جهان انجام شده تا جریان تندرو بتواند در فضای جدید،‌ با اقداماتی از قبیل متهم کردن سپاه به کشتن نظامیان آمریکا، متهم کردن سپاه به مبادرت به ترور در خارج از مرزها یا حتی با توسل به برخی ترفند‌های امنیتی - مانند عملیات «پرچم دروغین» (False flag) - ایران را در معرض اتهامات دروغین جدید و فشارهای متناسب با آن‌ قرار دهد. چنانچه این فضاسازی به‌صورت موفقیت‌‌آمیز پیش برود، ممکن است جریان تندرو حتی این جسارت را پیدا کند که مثلا به بهانه یک حادثه ساختگی، احیانا با تعیین یک ضرب‌الاجل، درخواست‌های نامتعارفی از دولت ایران در رابطه با سپاه پاسداران مطرح کند. به همین خاطر بسیار مهم است دستگاه دیپلماسی کشور، جامعه مدنی و نهادهای دولتی و غیردولتی در مهار این فضا و خنثی‌سازی این اتهامات بسیار هوشمندانه و فعالانه عمل کنند.

علاوه بر اینها، این فضاسازی می‌تواند به تدریج دست‌ جریان‌ تندرو را در بازتعریف و بهینه‌سازی نظام قوانین تحریمی بازتر کند. به‌عنوان مثال، از هم‌اکنون برخی لابی‌ها در واشنگتن به این فکر افتاده‌اند که دولت ترامپ را ترغیب کنند تا تحریم‌هایی را که پیش از این تحت عنوان «تحریم هسته‌ای» مطرح بود- یعنی تحریم‌هایی که ممکن است یک رئیس‌جمهور دموکرات با بازگشت به برجام مجددا ملغی کند - بازتعریف کرده و این بار تحت عنوان «تحریم‌‌ به دلیل ارتباط با یک نهاد تروریستی» (Counter Terrorism Sanctions) بازنویسی کند تا رئیس‌جمهور بعدی در لغو آنها با محذوریت‌های سیاسی بیشتری مواجه شود! در هر حال،‌ لازم است تدابیر لازم از هم‌اکنون برای تعدیل آثار این برنامه‌ها و ممانعت از تحقق برخی از این اقدامات احتمالی پیش‌بینی و اجرا شود.

 براساس تحلیل‌های ارائه شده این تصمیم تبعاتی نیز برای آمریکا دارد. لطفا تبعات برای واشنگتن به‌خصوص سیا و پنتاگون که نگرانی‌های بیشتری دارند را نیز تشریح کنید.

همه کارشناسان حوزه مبارزه با تروریسم از جمله بدنه کارشناسی و تکنوکرات‌های دستگاه سیاسی و امنیتی ایالات‌متحده خوب می‌دانند که مهم‌ترین و موثرترین بازیگر جهان علیه تروریسم سلفی و گروه‌هایی مانند القاعده و داعش، دولت ایران و سپاه پاسداران بوده است. همه آنها به تجربه می‌دانند ائتلاف آمریکایی و نیروهای ناتو هرگز نمی‌توانستند بدون مساعدت ایران و سپاه، گروه طالبان و القاعده را در افغانستان شکست دهند یا حتی در استقرار دولت جدید افغانستان موفق شوند. در نتیجه، اگر فرض را بر این بگذاریم که دولت آمریکا و غرب حقیقتا القاعده و شرکا را تهدیدی برای امنیت ملی خود می‌دانند، طبیعتا اولین پیامد این نام‌گذاری این است که آنها با این کار عملا خود را از امکان همکاری با موثرترین بازیگر جهان در حوزه مبارزه با تروریسم سلفی محروم کرده‌اند. حقیقت این است که ایران مانند یک سد مستحکم فیزیکی و ایدئولوژیک در برابر توسعه فیزیکی و توسعه تفکر گروه‌های سلفی ایستاده است. اگر ایران بر اثر «سیاست فشار حداکثری» به جایی برسد که تصمیم بگیرد دریچه‌های این سد را کمی بازتر بگذارد، قطعا جهان غرب از عهده مهار این نیروها بر نخواهد آمد. منطقی‌تر این بود دولت‌هایی که با پدیده تروریسم دست و پنجه نرم‌ می‌کنند با کشوری که فن و تجربه و توان مبارزه با تروریسم را دارد مصالحه و همکاری کنند. اما کوته‌بینی‌ها و نفوذ بیش از حد لابی‌های منطقه‌ای در روند تصمیم‌سازی در آمریکا، مقوله «امنیت» و «مبارزه با تروریسم» را که باید به‌صورت ریشه‌ای با آن برخورد می‌شد، به شدت آلوده به سطحی‌نگری و سیاست‌زدگی کرده است و این وضعیت در بلندمدت تبعات سنگینی برای آنها در پی خواهد داشت.

در ادبیات سیاسی آمریکا، در انتقاد و توصیف عملکرد دولتمردان و اعضای کنگره، فعلی به اسم Grandstanding بسیار رایج است. معنی آن می‌شود «جلوه‌گری» یا «ابراز وجود»؛ و منظور از آن این است که تصمیم‌گیران آمریکایی تصمیماتی اتخاذ می‌کنند که به چشم لابی‌ها و حامیان مالی آنها خوشایند جلوه کند. یعنی غالبا در اتخاذ تصمیمات خود، تدبیر و مصلحت را قربانی «جلوه‌گری» نزد جریان‌ها یا افرادی می‌کنند که منافع خاصی را پیگیری می‌کنند و چندان هم دل در گرو منافع عمومی ندارند. وقتی دکتر ظریف در رسانه‌های بین‌المللی در انتقاد به اقدامات خصومت‌آمیز اخیر آمریکا مشخصا به «شلدون ادلسون» (سرمایه‌گذار میلیاردر و لابی‌گر اسرائیلی-آمریکایی) اشاره می‌کند یا در ریشه‌یابی این تصمیمات به طعنه از تعبیر «نتانیاهو اولی‌ها» (Netanyahu Firsters) سخن می‌گوید، دقیقا به همین وضیعت اشاره دارد و نسبت به تبعات آن، حتی برای ملت آمریکا، هشدار می‌دهد.

 پس از تصمیم آمریکا برای تروریستی اعلام کردن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نسبت به برخی تبعات در خاورمیانه نیز هشدار داده‌اند. چه تبعاتی ممکن است در میان‌مدت متوجه خاورمیانه شود؟

اگر این اقدامات آمریکا احتمال تشدید تنش میان نیروهای ایران و نیروهای آمریکا را افزایش دهد، یا این برداشت را ایجاد کند که برخوردها صرفا روند تصاعدی دارد و هیچ سازوکاری هم برای تسکین و فروکش تنش‌ها وجود ندارد، قطعا این وضعیت بر ثبات منطقه تاثیر منفی خواهد داشت؛ یعنی این وضعیت بدون تردید بر افکار عمومی، محاسبات و تحلیل‌های سرمایه‌گذاران و عملکرد بازیگران اقتصادی تاثیر می‌گذارد. در منطقه‌ای که نیازمند امنیت روانی، صلح، ثبات سیاسی و آسایش اقتصادی است، این اقدام کاملا در جهت عکس منافع همه ملت‌های منطقه عمل می‌کند.

 بسیاری نسبت به افزایش سطح تنش در منطقه و حتی جهان سخن گفته‌اند. ملموس‌ترین و محتمل‌ترین سناریوی ممکن در این رابطه چیست؟ احتمال تنش نظامی چقدر وجود دارد؟

اگر از منظر «حقوقی» این احتمال را بررسی کنیم، بعید است در شرایط فعلی، دولت ترامپ بتواند افکار عمومی آمریکا و کنگره را قانع کند که می‌تواند مطابق قانون «مجوز توسل به نیروی نظامی ۲۰۰۱» (AUMF۲۰۰۱) به ایران حمله کند. اگر بیش از حد هم اصرار کند، با فضاسازی‌های خود مسیر استناد به این قانون را هموار سازد، چه بسا کنگره پیش‌دستی کند و با تصویب یک قانون جدید اجازه ندهد قانون AUMF۲۰۰۱ علیه ایران مورد استفاده قرار گیرد. به عبارت دیگر، تدابیری بیندیشد که برخورد نظامی با ایران صرفا با مجوز خاص و مشخص کنگره قابل تحقق باشد. در نتیجه، از منظر حقوقی، اقدام نظامی علیه ایران عمدتا زمانی میسر خواهد بود که این اقدام در واکنش به یک «حادثه» ولو یک حادثه ساختگی یا بر اثر یک برخورد عارضی و تصادفی میان نیروهای ایران و آمریکا صورت بگیرد. یعنی اتفاق ویژه‌ای رخ دهد که ترامپ بتواند به بهانه آن از اختیار خود مطابق اصل دوم قانون‌اساسی (و نه مطابق قانون ۲۰۰۱AUMF) استفاده کند و در ردای «فرمانده کل قوا» در راستای «پاسداری از منافع ملی» دستور به عملیات نظامی دهد. در واقع، همانطور که ذکر شد، خلاصه این است که لیست‌گذاری و فضاسازی اخیر علیه سپاه به‌صورت مستقیم و خودکار اختیارات دولت آمریکا برای اقدام نظامی علیه ایران را افزایش نمی‌دهد، اما برچسب «تروریست» فضای روانی خاصی ایجاد می‌کند که در سایه آن دست‌ ترامپ برای ایجاد برخوردهای تصادفی و حادثه‌‌ساز بازتر خواهد شد. به همین خاطر هم مهم است برای خنثی‌‌سازی این فضای روانی اقدامات هوشمندانه‌ای از جانب ایران صورت بگیرد.

حال اگر از ملاحظات حقوقی بگذاریم، معتقدم از نظر برآوردهای «نظامی»، حتی تندترین ژنرال‌های دولت آمریکا نیز تمایل چندانی به درگیری نظامی با ایران نداشته باشند.

 از نظر حقوق بین‌الملل این اقدام آمریکا چگونه قابل تفسیر است؛ یعنی نگاه حقوق بین‌الملل به این اقدام چیست؟

تروریست خواندن نیروی نظامی یک دولت در چارچوب‌های مختلف حقوق بین‌الملل -اعم از چارچوب حقوق بشردوستانه و چارچوب حقوقی منشور سازمان ملل- قابل تفسیر است. در‌واقع، لیست‌گذاری نیروی نظامی یک دولت در فهرست «سازمان‌های تروریستی» سابقه و مبنای حقوقی ندارد. این اولین‌باری است که دولت آمریکا نیروی نظامی یک دولت دیگر را به‌عنوان «سازمان تروریستی» نام‌گذاری می‌کند. هیچ‌یک از ۶۷ گروه دیگری که در این فهرست وزارت‌خارجه آمریکا قرار دارند نیروی نظامی یک دولت عضو کنوانسیون‌های ژنو نیستند و هیچ‌یک از آنها هویت و اختیارات خود را از قانون‌اساسی یک دولت عضو سازمان ملل اخذ نکرده است. این اقدام آمریکا یک اقدام نامتعارف، غیرقانونی و بی‌سابقه‌ است که مستعد است در صورت تکرار و تقلید از جانب سایر دولت‌ها در نظام حقوق بین‌الملل، از جمله بر نظم حاکم بر حقوق بشردوستانه، اختلال ایجاد کند.

 آیا ایران می‌تواند به دنبال این تصمیم ترامپ از ایالات‌متحده آمریکا شکایت کند و اگر شکایت شود آیا دستاوردی خواهد داشت؟

از نظر تئوریک، مطابق قانون آمریکا هر گروهی که در فهرست «سازمان‌های تروریستی خارجی» (FTO) قرار می‌گیرد می‌تواند برای اعتراض و بازبینی «لیست‌گذاری» به دادگاه حوزه ناحیه کلمبیای ایالات‌متحده آمریکا (U.S District Court for the District of Columbia) مراجعه کند. اما قطعا در شأن و صلاح دولت ایران و سپاه نیست که برای اعتراض به این لیست‌گذاری خود را در معرض تصمیم قاضی آمریکایی قرار دهند. ولی از آنجا که برخی نهادهای ذی‌نفع آمریکا با این لیست‌گذاری موافق نبوده‌اند و «قانونی» بودن آن را نیز زیرسوال برده‌اند، ممکن است از درون ساختار سیاسی/ حقوقی آمریکا این لیست‌گذاری در این دادگاه به چالش کشیده شود.معتقدم راهکارهای دیپلماتیک و رایزنی‌های اصولی با سازمان‌هایی مانند سازمان ملل، کمیته بین‌الملل صلیب سرخ (به‌عنوان سازمان ناظر بر اجرای کنوانسیون‌های ژنو) و دولت‌های منطقه - که از حمایت‌های سپاه علیه القاعده و داعش و... منتفع و برخوردار بوده‌اند - از اقدام «قضایی» تاثیر بیشتری خواهند داشت.

 به‌طور کلی در چنین شرایطی دیپلماسی تهران در مقابل واشنگتن چگونه باید باشد؟

اقدامات متقابلی که تاکنون (در نام‌گذاری متقابل سنتکام به‌عنوان سازمان تروریستی) انجام گرفته، اقدامات مناسبی بوده است. همچنین تلاش‌های دیپلماتیک وزارت امور‌خارجه - اعم از درگیر کردن سازمان ملل در ماجرا و ارسال نامه برای اخذ مواضع دولت‌ها - نیز اقدام هوشمندانه‌ای بود. در کنار این تلاش‌ها و تلاش‌های دیگری که قطعا در راه است، طراحی یک برنامه مشخص در حوزه دیپلماسی عمومی برای مواجهه با فضاسازی جدید آمریکا، پرهیز از واکنش‌های تند و عصبی نسبت به این اقدام و حفظ خونسردی و درایت در تصمیم‌گیری - که تا به‌حال موجب استیصال جریان جنگ‌طلب شده - روشی است که معتقدم لازم است دولت ایران همچنان به آن پایبند باشد.


این تصمیم چه تاثیری بر وجهه جهانی آمریکا دارد؟

با توجه به نقش سپاه پاسداران در شکست طالبان و القاعده و داعش و گروه‌های سلفی مشابه در منطقه (که منشأ اصلی ناامنی در کشورهای غربی بوده‌اند)، این تصمیم دولت ترامپ بیش از پیش نشان می‌دهد آمریکا نگاهی کاملا سیاسی به مقوله «امنیت بین‌المللی» و «تروریسم» دارد. حقیقت این است که سیاسی کردن مقوله امنیت نیز به تدریج فاصله میان بدنه کارشناسان امنیتی کشورها و دولتمردان (که اغلب مطابق میل لابی‌ها موضع‌ می‌گیرند) را بیشتر می‌کند. ضمن اینکه این اقدامات غیرقانونی و نامتعارف، بیش از پیش بر نامتعارف بودن و نامعقول بودن دولت ترامپ صحه می‌گذارد.

03