سفر در خراسان بزرگ
عبور از تاریخ با نوای دوتار
بعد از دیدن مسجد قدیم سنگان برای دیدن یک مسجد قدیمی دیگر، کمی در محلههای روستا قدم زدیم و به مسجدی رسیدیم که با کمک آجرچینیهای بسیار جذاب، تزیین شده بود. روی یکی از طاقچههای مسجد، یک قرآن کهن گذاشته شده بود و اوقات شرعی را با ساعتهایی دستساز مشخص کرده بودند. بعد از دیدن مسجد برای صرف شام و استراحت به سمت اقامتگاه حرکت کردیم. برایمان سفرهای رنگین پهن کرده بودند و کمی بعد دو غذای بسیار خوشمزه که همراه با نان، کشک و دوغ محلی سرو میشد، به سفره رسیدند. اندکی که گذشت به همه خبر دادند که استاد «ناصر ناطقی» برای نواختن ساز دوتار، به اقامتگاه رسیدهاند. خیلی زود همه همسفران برای شنیدن نوای دوتار در اتاق حاضر شدند و استاد ناطقی با نواختن یک قطعه محلی، برنامه را آغاز کرد.
نوای دوتار مرا برد به یاد مجسمههای بسیار کهن که در آن زن یا مردی، ساز در دست داشتند، به یاد سفرم به ترکمنصحرا که در آن عاشیق برایمان موسیقی نواخت، به صدای باد، صدای رود و به تمام قرنهایی که موسیقی، مردم سرزمینم را با عشق، صلح و محبت همراه کرد. استاد ناطقی بهعنوان حسن ختام، برایمان قطعه زیبا و دوستداشتنی «نوایی» را نواختند و بعد تمام غیاثیه با ستارگان درخشان بالای سرش، به خوابی عمیق و شیرین فرو رفت.
از میل کرات تا مقبره احمد جام
صبح روز بعد، پس از صرف صبحانه از غیاثیه خداحافظی کردیم و کمی بعد وارد جادهای زیبا شدیم، از کنار دشتها و کوههایی گذشتیم و بالاخره در کنار بنایی رفیع و ارزشمند بهنام «میل کرات» ایستادیم؛ بنایی که هرچند تاریخ و روزگار کمرش را خمیده بود اما هنوز هم از فراز تپهای مرتفع راه را به مسافران
نشان میداد.
بعد از دیدن میل کرات به سمت شهر تربتجام حرکت کردیم تا برای آخرین شب اقامتمان به هتل برویم و از جاذبه مهم این شهر که مقبره احمدجام بود، دیدن کنیم.
حوالی ظهر به مقبره بلند، زیبا و چشمنواز شیخ احمد جامی رسیدیم. بیرون مقبره حیاتی بسیار بزرگ داشت که درختان کهنسال پسته در آن به چشم میخورد. قبل از ورود به مقبره، باید کفشهایمان را درمیآوردیم و از طریق مسیری که با فرشهای قرمز تا دم در پوشیده شده بود، خودمان را به مقبره میرساندیم.
متصدی مقبره یکی از نوادگان احمد جامی بود و برایمان گفت که از حدود هشتصد سال پیش خاندان این عارف از مقبره و متعلقات آن محافظت میکنند. بعد درب بزرگی را گشود و به ما گچبریها و معماریهای باشکوهی را نشان داد. از آنجا به مسجد مقبره رفتیم و درختی قدیمی و زیبا را دیدیم که درست از میانه آرامگاه احمد جامی سر بر آورده بود
روبهروی آرامگاه یک آب انبار قدیمی بود، که از آن بهعنوان سالن اجتماعات استفاده میکردند؛ آب انباری که اگر دو نفر در دو گوشه آن رو به دیوار میایستادند و به آرامی با یکدیگر نجوا میکردند، میتوانستند صدای همدیگر را بشنوند.
آنقدر این مقبره جذاب بود که شب، یکبار دیگر برای دیدن آن رفتیم و از وجود امنیت و آرامش بسیار در تربتجام لذت بردیم.
وفای به عهد و آبادی
صبح روز بعد هتل را به سمت مقاصد پایانی سفرمان ترک کردیم. در مسیرمان چهارطاقی بسیار زیبایی بهنام «بازه هور» را دیدیم که هنوز گنبدش سالم باقی مانده بود؛ بنایی که باستانشناسان درباره ماهیت و کاربرد آن هنوز در حال کاوش هستند. از چهارطاقی به سمت محوطه تاریخی «ارسلان جاذب» حرکت کردیم؛ جایی که ارسلان قرنها پیش در آن به دست دزدان اسیر شده و با خودش عهد کرده بود اگر آزاد شود، آن زمین را آباد کند. از ارسلان مسجد و آرامگاهی باقی مانده بود که هر کدام در نوع خود چشمنواز و زیبا بودند.
با تمام شدن بازدیدهایمان، خودمان را به راهآهن مشهد رساندیم تا پس از حدود ۴ روز دوری، به خانه بازگردیم.
ارسال نظر