بلوغ روانی لازمه ازدواج
در کشورهای غربی به دلیل ضعیفتر بودن پیوندهای خانوادگی، این سن معمولا اندکی پایینتر است و افراد زودتر وارد مرحله جوانی و بزرگسالی میشوند. هدف از ازدواج فقط برآورده کردن نیاز جنسی نیست و بههمین دلیل بلوغ فیزیولوژیک به تنهایی برای آن کافی نیست. مهمترین مولفهای که یک جوان را برای پذیرش مسوولیتهای ازدواج آماده میکند این است که خود را بهعنوان یک «انسان مستقل» درک کند و در حقیقت «کسب هویت» کرده باشد. قبل از ۱۸ سالگی، فرد هنوز به هویت فردی مستقلی درباره خود دست نیافته و اساسا درک درست و تصویر کاملی از اینکه دقیقا کیست و اهداف و خواستههایش در زندگی چیست، ندارد. چنین فردی توانایی حفظ حدومرزهای شخصی خود را هم ندارد، چراکه اصلا نمیداند این حدومرزها دقیقا کجا هستند. بنابراین نهتنها آمادگی قبول مسوولیتهای یک زندگی زناشویی را ندارد، بلکه برای ورود به یک رابطه جدی و برابر هم آماده نیست. ازدواج یک سیستم ارتباطی اقتصادی، عاطفی و جنسی است و فردی که هنوز به بلوغ روانی نرسیده نه تنها قادر نیست در این سیستم وارد یک «رابطه برابر» شود، بلکه بسیار آسیبپذیر است و فضایی رقم میخورد که آگاهانه یا ناآگاهانه اصطلاحا مورد «سوءاستفاده» (abuse) قرار خواهد گرفت. زنی که به این شکل وارد یک رابطه زناشویی میشود، آمادگی پذیرش و انجام مسوولیتهای مادرانه را هم ندارد. مادر شدن مهمترین تکلیفی است که خدا در وجود زن قرار داده است. زنی که هنوز مهارتهای ارتباطی با همسر خود را نیاموخته و نمیتواند مسالههایش با همسر را حل و فصل و مدیریت کند، در رابطه مادرانه با فرزند خود چگونه خواهد بود؟
ارسال نظر