داستانهای خیالی و واقعی
برخی داستانهای مجموعه «پرنده از سر درخت پرید» مانند: «تحفهای در دل»، «صدا از دور میآید»، «ملالی نیست»، «فاجعه» و «کوچهای به نام بهشترویان» داستانهایی واقعگرایند و داستانهایی مانند «پرنده از سر درخت پرید» و «پریها» خیالیاند. همچنین داستانی به نام «عشق، نام تو» ترکیب دو نوع داستان خیالی و واقعی است. داستانی به نام «ورطه» در این مجموعه هست که جنبه فلسفی دارد و از منظر اگزیستانسیال به سرنوشت انسان و مساله اختیار نگاه کرده است. بعضی از نویسندگان به دوران کودکیشان وابستگی شدیدی دارند. این مساله درخصوص دستهای از آثار من، به ویژه در سالهای آغازین حضور جدی من در عرصه ادبیات نیز صدق میکند. این مساله شاید ناشی از آن بوده است که من دوران کودکی سختی را پشتسر گذاشتهام و به نوعی با خلق این آثار به آرامش میرسیدم. این نیاز درونی بود که مرا وادار به نوشتن میکرد و جهان داستانی مرا شکل میداد. هرچند که این جهان داستانی هم مرحله به مرحله و همپای دوران زندگی من تغییر میکند و بهعنوان مثال در سالهای بعد زندگی کارمندان و نویسندگان را مورد توجه قرار میدهد. شاید یکی از خصوصیات من بهعنوان نویسنده این باشد که تا بخشی از وجود خودم را در داستانی حس نکنم هرگز آن را نمی نویسم. داستانی که تنها متکی به عامل تخیل و ذهنیت گرایی باشد اگر خوب پرداخت نشود به نوعی ادبیات سهلانگارانه بدل میشود و هرگز قدرت و صلابت آثاری را که بر پایه مشاهده و تجربه نگاشته شدهاند و اجتماع بشری را مورد توجه قرار میدهند، به دست نخواهد آورد.
ارسال نظر