کسبوکارها به مثابه جاذبه توریستی
گردشگری در میان مشاغل
آشنایی با تولد خوشمزهها
شیرینیها نه فقط بهعنوان سوغات که بهعنوان یک جاذبه مهم در بسیاری از شهرهای ایران جایگاه ویژهای دارند. یکی از جذابترین تجربیات من مربوط به سفری بسیار قدیمی است که در آن به یک کارخانه کوچک سوهانپزی در شهر «قم» رفتیم. هنوز به خوبی، سخنان پدربزرگ مهربانی را که برایمان درباره سوهانها و شیوه پخت آنها میگفت، به یاد دارم. بوی خوش سوهان در فضا پیچیده بود و ما یاد میگرفتیم در حوالی دوره قاجار این شیرینی که با آرد جوانه گندم، گلاب، زعفران و... طبخ میشود مشهور شده است. بعد، از مسافران با این شیرینی داغ پذیرایی کردند و آنها را به بخش انتهایی که مربوط به بستهبندی و ارسال سوهانها بود بردند. مسافرانم که نیم ساعتی در این فضا بودند و حسابی دلشان برای سوهانها لک زده بود با خریدن بستههای سوهان در اندازههای مختلف بهعنوان سوغات، به من نشان دادند که تجربه دیدن این کارخانه کوچک میتوانست از دهها ساعت گفتوگو درباره حمایت از کسب و کارهای بومی مفیدتر باشد.
آشنایی با میراث هشت هزار ساله
همیشه وقتی ظرفهای سرامیکی را میدیدم، از خودم میپرسیدم چگونه این نقشهای جذاب و رنگهای زیبا بر تن این ظروف نقش بسته است؟ این سوال با من بود تا اینکه در سفری به شهر نطنز سری به کارگاهی سنتی بهنام «کارگاه عبادی» زدیم؛ محلی که چهار نسل از خاندان عبادی در آن به ساخت سرامیک مشغولند. خاندان عبادی همانجا ظرفها را میساختند، روی آن با قلمی نازک و رنگهای طبیعی یک خرگوش کشیدند و به ما، کوره و اینکه در نهایت چه اتفاقی برای ظرفها میافتد را نشان دادند. این کارگاه که به ثبت ملی رسیده، فروشگاه کوچکی هم دارد و اگر روزی به آن جا سفر کردید، باید صبور باشید چون بعد از شنیدن قصههای شیرین این کارگاه از زبان عبادیها حتما دلتان میخواهد حداقل یکی از ظروفشان را به خانه ببرید.
از نخل تا زندگی
سومین شغلی که به روشنی در ذهنم باقی مانده، مربوط به کارگاه حصیربافی در روستایی حوالی خوزستان بود. زنان کارگاه برگهای خشک نخل را کنار هم میگذاشتند و بعد با هنرمندی آنها را بههم میبافتند. آنها به من آبکشی چوبی نشان دادند که رنگش سبز بود و بوی خیلی خوبی میداد. بعد برایم گفتند که این ظرف را از ساقههای درخت بادام کوهی بافتهاند و کاملا ضد آب و محکم است و سالها کار میکند. در این کارخانه کوچک سفرههای حصیری، سبدها و ظرفهایی را دیدم که با هنرمندی بسیار و مرغوب بافته و با قیمتهایی بسیار مناسب عرضه میشدند؛ بافتههایی که به دلیل هجوم کالاهای خارجی، در سرازیری مرگ و فراموشی قرار دارند و اگر از آنها حمایت نکنیم پشیمان خواهیم شد.
کوچکترین کارگاه
اما آخرین کارگاهی که برایتان از آن میگویم کوچکترین واحد تولیدی است که تا به امروز آنرا از نزدیک دیدهام. پاییز دو سال پیش همراه با گروهی به روستای زیبای ماسوله رفتیم. بعد از توضیح تاریخچه، معماری و جاذبههای روستا، به مسافرانم وقت آزاد دادم و تصمیم گرفتم چند دقیقهای تنها، در این روستای پلکانی جذاب گم شوم. کمی رفته بودم که به بانویی سالخورده برخوردم. در خانهاش را نیمه باز گذاشته بود و مشغول بافتن یک جوراب گرم پشمی بود. کنارش نشستم و به حرکات دستش و انتخاب رنگها نگاه کردم. مادر بزرگ مهربان برایم گفت که از نوجوانی آموخته که چگونه جوراب و بقیه لباسهای گرم را ببافد و اینکه فروش این بافتهها چقدر به اقتصاد خانوادهاش کمک کرده است.
جاذبههای یک سفر تنها به بناهای تاریخی آن محدود نمیشود؛ گاهی دیدن کسبوکارهای محلی در یک مقصد میتواند اطلاعاتی از آن مقصد به شما بدهد که در بناهای تاریخی امکان کسب کردن آنها نیست.
ارسال نظر