رابطه عاشقانه فکری
توماس مان یکی از قهرمانان رمان بزرگ خود یعنی «کوه جادو» را از روی شخصیت و سلوک فکری و رفتاری لوکاچ در هیات لئونفتا قالبریزی کرد و همین امر نشان میدهد که چقدر رابطه نظری این دو نویسنده با هم در هم تنیده و عمیق بوده است. لوکاچ بهعنوان منتقد ادبی در مورد توماس مان مینویسد که سلوک فکری لوکاچ را مبنای شخصیت پردازی یکی از قهرمانهای رمان خود میکند و این نشاندهنده این است که شاید هیچ منتقد ادبی نتواند به قدرت لوکاچ به دنیای رمزآلود رمانهای توماس مان آشنا بوده و از آن رمزگشایی کند. کما اینکه توماس مان سراسر رمان کوتاه اما بسیار بلند آوازه خود یعنی «مرگ در ونیز» را بر شالوده جستار «شیوه زندگی بورژوایی و هنر برای هنر» - از مجموعه جستارهای لوکاچ یعنی «روح و شکل»- نوشت و با ذوقزدگی گفت که گویی لوکاچ این جستار را درباره من نگاشته است و حتی یک بار در این نوشته آشکارا از من نام برده است؛ و لوکاچ، متقابلاً، نوشت که اگرچه دو سنخ اصلی هنرمند خلاق و منتقد، دو قطب مخالف هم هستند، در عین حال یکدیگر را تکمیل میکنند؛ و آنچه آنها را بهعنوان نمایندگان راستین یا در واقع نمونهنمای این دو وجه مخالف و متضاد، ممتاز و متمایز میکند این است که شاعر همواره از خود سخن میگوید و هیچ اهمیت نمیدهد که چه میسراید؛ منتقد افلاطونی مشرب هرگز یارای آن ندارد که درباره خود با صدای بلند بیندیشد؛ او زندگی خود را فقط میتواند از رهگذر آثار دیگران بیازماید و با فهم و دریافت دیگران به خویشتن خویش نزدیک میشود. توماس مان در رمان مرگ در ونیز نویسندهای را انتخاب میکند که دارای ویژگیهایی است که لوکاچ در مورد زندگی بورژوایی و هنر برای هنر نوشته است پس بهترین مفسر این اثر کسی غیر از خود لوکاچ نیست که ایده پردازش رمان به خود او بر میگردد. آنچه که این کتاب و این مجموعه مقالات لوکاچ را در اصل واجد خصلت ویژه میسازد همین پیوند تنگاتنگ و تاثیرات متقابل بین این دو نویسنده و منتقد است.
ارسال نظر