وصف دوره قاجار در نامههای ایران
بدون هیچ اغراقی ترجمه این کتاب، شیوا و روان است و خواننده از مطالعه آن لذت میبرد؛ شاید خواننده تنها به لطف کروشههایی که گاهی سر و کلهشان در متن پیدا میشود، متوجه ترجمهای بودن کار میشود و گرنه خود را مقابل یک تالیف میبیند؛ نمیدانم این توضیحات کروشهای که بهنظر میرسد گریزی هم از آنها نبوده، در متن ترکی کار هم وجود دارد یا دکتر حضرتی برای کمک به خواننده و پژوهشگران ایرانی آن را بر متن افزوده است. اگر در چاپهای بعدی بتوان تدبیری برای آنها اندیشید بسیار مطلوب خواهد بود. کتاب نسبتا خوب ویراستاری شده است. کتاب بیشتر متمرکز است روی مشروطه و حوادث مربوط به آن از قبیل سلطنت محمدعلی شاه، قتل امینالسلطان، انحلال مجلس، به توپ بسته شدن مجلس و غارت و چپاول بعد از آن و نیز توطئههای روسیه و انگلیس علیه ایران و دعواهای مرزی ایران و عثمانی و البته وضعیت سپاه ایران در آن ایام که بسیار مورد توجه جمیل سعید بیک بوده است و به گفته مترجم کتاب، سعید بیک اطلاعات بسیار دقیقی از آن در اختیار داشته است. زندگی اجتماعی مردمان عصر مشروطه در نامه دوازدهم این کتاب (صص۱۴۳ ـ ۱۲۹) به تصویر کشیده شده است و بهرغم اختصار، خواندنی است. در اینجا بخشهایی از مشاهدات سعید بیک را درباره حیات اجتماعی آن روزگاران بهصورت گزینشی میآوریم: «نخستین چیزی که جلب توجه میکند، فقر شدیدی است که مشاهده میکنی و این در نگاه مسلمانی که از یک شهر ثروتمند روسیه به ایران پا میگذارد، صحنه بسیار فجیعی مینماید(سعید بیک از جانب خاک روسیه وارد شمال ایران شده است)؛ ایرانیها ارزانی را با هیچ چیز عوض نمیکنند..؛ فقر و فلاکت حتی از کوههای عریان و مسیرهای پر سنگ و کلوخ منتهی به تهران، بهخوبی قابل مشاهده است؛ ایرانیها بهطور ذاتی تشریفات را دوست دارند؛ صاحبخانه با صمیمیت دستمان را فشرد و در حد اعلایی نشان داد از دیدار ما بسیار خرسند است. دانش محدودی داشت، ولی معلوم نمیکرد، او بهراحتی میتواند با یک عالم گفتوگو کند؛ سالن پذیرایی منزل بسیار زیبا بود. صندلیها و میزهای آخرین مدل، گنجهها و نقرهجات نیز وجود داشت. در دیوارها، تصاویر میوههای گوناگون بینقصی بود؛ در یک کشور غرق در فقر و فلاکت، این زندگی رویایی چگونه حاصل میشود؟! قابل درک نیست. ایران هنوز در عصر چند صد سال نخست فئودالی اروپا سیر میکند. هر یک از والیان، خود یک فئودالاند... وقتی گفتوگوی ما با صاحبخانه شروع میشد، بچهها متوجه میشدند و فاصله میگرفتند؛ حتی یک جوان بیستساله هم زمانیکه پدر میهمان دارد، نزدیک نمیشود؛ جوانان ایرانی که برای تحصیل به اروپا اعزام میشدند، تعداد اندکی از آنها به سراغ تحصیل میرفتند؛ بیشتر آنها با یادگیری اندکی زبان فرانسوی یا آلمانی عزم بازگشت میکردند و فقط به تزئینات و زرقوبرقهای خانه و کاشانه عطف توجه میکردند.»
ارسال نظر