دیپلماسی جنگ عکس: فروغ علایی

 دریابان شمخانی در سخنانی می‌گوید که قدرت دیپلماسی در زمان جنگ در اندازه‌ای نبود که بتواند پیروزی‌های رزمندگان در جبهه‌های جنگ را به پیروزی‌های دیپلماتیک تبدیل کند؛ نظر شما در این زمینه چیست؟

در یک کلام، دیپلماسی در جنگ، مفقود‌الاثر بود! «جنگ» در واقع پایان دیپلماسی است، منتها، جنگ تحمیلی که از ۳۱ شهریور سال ۵۹ کلید خورد، نه در پایان دیپلماسی، بلکه در فقدان دیپلماسی آغاز شد!

شرایط ایران و وضعیت منطقه، پس از سقوط رژیم پهلوی به‌شدت در التهاب بود.

تمام معادلات و ترتیبات امنیتی منطقه و حتی جهان، از وقوع انقلاب اسلامی ایران متاثر شده بود. ایران که پیش از آن در راس ترتیبات و مباشر اهداف امنیتی غرب در منطقه بود، با پیروزی انقلاب از سامان «وضع حاکم» خارج شده بود. این یعنی بزرگ‌ترین فرصت برای قدرت‌های رقیب منطقه‌ای، جهت تصرف موقعیت برتر در منطقه. کشور عراق که از بدو تاسیس از بن‌بست استراتژیک در انتهای خلیج فارس رنج برده است، انگیزه زیادی داشت تا برای شکستن بن‌بست و کسب رتبه سیادت عربی، فاتح قادسیه زمان بشود. دولت‌های عربی منطقه، به‌زودی جبهه متحدی علیه انقلاب و نظام نوپای ایران تشکیل دادند. از سوی دیگر، چند واقعه مهم داخلی نیز احتمال وقوع جنگ علیه ایران را به‌شدت تقویت کرد. تصفیه سران ارتش توسط نیروهای انقلابی، طرح شعار انحلال ارتش، برهم خوردن سازمان تجهیزات و تسلیحات ارتش ناشی از اخراج مستشاران خارجی و لغو قراردادهای تسلیحات تعیین‌کننده، وقوع تلاطم شدید در محیط داخلی، تحریک جنبش‌های قومی و محلی برای ضدیت با انقلاب، روند پرشدت چالش قدرت در راس هرم انقلاب، تاثیر‌پذیری دولت موقت از چالش‌های سیاسی امنیتی محیط داخلی و نهایتا سقوط آن دولت و تصرف سفارتخانه آمریکا و گروگانگیری کارکنان و دیپلمات‌های آن، چالش شدید در میان جناح‌های داخلی انقلاب و قوای سه‌گانه و همزمان، شدت و سرعت خیزش امواج انقلابی، از محیط داخلی به سوی کشورهای همجوار.

اینها، تصویر بسیار فشرده‌ای از شرایط محیط داخلی و منطقه‌ای کشور، در آستانه وقوع جنگ بود. دولت‌های نوپای ایران، از یک‌سال و نیم پیش از وقوع جنگ، تا حدود یک‌سال و اندی پس از وقوع جنگ، در واقع وزیر ثابت و کادر دیپلماتیک معینی در دستگاه دیپلماسی خود نداشتند!

یک کشور انقلابی که بر اثر شرایط جبری انقلاب و برخی دیگر از شرایط  حدود یک‌سال قبل از آغاز رسمی جنگ، بر لبه جنگ قرار دارد، کمترین توجهی به بُعد دیپلماتیک و نقش دیپلماسی در جلوگیری از وقوع جنگ، ندارد! اصولا وظیفه ذاتی دستگاه دیپلماسی هر کشوری، تعقیب و تامین منافع ملی کشور، در خارج از مرزهاست. هنگامی که کشور در آستانه خطر جنگ قرار می‌گیرد، دستگاه دیپلماسی کشور، باید به «وظیفه ذاتی» خود عمل کند و تمام منابع ممکن را به خدمت بگیرد تا از وقوع جنگ، جلوگیری کند، به‌خصوص آنگاه که جنگ، تحمیلی باشد، مگر اینکه وقوع جنگ، جزئی از برنامه دولت، برای تامین یا توسعه منافع و اهداف کشور باشد.

در مورد ما، قطعا آنگونه نبود، یعنی، جنگ از اهداف ما نبود، بلکه بر ما تحمیل شد. لذا حتما «وظیفه ذاتی» دستگاه دیپلماسی، ممانعت از تحمیل جنگ به ما و یا دست‌کم پس از آغاز جنگ، وظیفه ذاتی این دستگاه، تلاش بی‌وقفه، برای مهار و خاتمه هرچه سریع‌تر جنگ، بر مبنای منافع ملی بود. از ابتدای پیروزی انقلاب تا زمان آغاز جنگ، دستگاه دیپلماسی عملا موضوعیت تخصصی و کارکرد ملی نداشت.

سه دولت شامل، دولت موقت، دولت(تشکیلات تقنینی اجرایی)شورای انقلاب و دولت اول جمهوری اسلامی ایران، هر سه مستعجل بودند و هر چندماه، یکنفر مسوولیت وزارت امور خارجه‌ را برعهده داشت.

جنگ در زمان دولت شهید رجایی با ریاست جمهوری بنی‌صدر آغاز شد.

از آخر شهریور ۵۹ تا آخر آذر ۶۰، حدود ۱۵ ماه از زمان آغاز جنگ نیز وزارت امورخارجه عمدتا با سرپرستی اداره شد و فقط مدت کمتر از دو ماه، وزیر مستقر داشت.

از سوی دیگر،  وقوع جنگ توسط صدام حسین «اصولا منتفی» تلقی می‌شد.

در چنین شرایطی، کشور همانگونه که کمترین آمادگی را برای دفاع نظامی نداشت، فاقد حداقل توان دیپلماتیک لازم برای ممانعت از آغاز جنگ و سد‌سازی دیپلماتیک در مرحله پیشروی و تصرف خاک کشور توسط دشمن نیز بود.

از زمان تشکیل دولت سوم پس از شهریور ۶۰ تا استقرار وزیر خارجه در آذر ۶۰، چهار ماه طول کشید.  نخستین وزیرخارجه بادوام، در واقع پانزده ماه، پس از آغاز جنگ و در حقیقت در پایان مراحل پیشروی، تصرف و تثبیت متصرفات دشمن در خاک خودی، در وزارت امور خارجه مستقر شد.

در عوض همین شخص و تیم او، شانزده سال پی‌درپی، زمام امور دستگاه دیپلماسی را بر عهده داشتند.  از این پس، هر نقدی راجع به نقش دستگاه دیپلماسی و قلب سیستم سیاست خارجی کشور، در طول جنگ تا پایان آن و تمام هشت سال پس از جنگ، متوجه همین تیم خواهد بود. در واقع، معدل نقش و حضور همین تیم، ارزیابی تاریخی را از کیفیت حضور و نقش دستگاه دیپلماسی در طول جنگ و مقاطع مختلف آن را شکل داده است.

 آقای علی‌خرم، نماینده وقت ایران در مقر اروپایی سازمان ملل بر این باور است که هرگونه ورود به مسایل سیاسی و دیپلماسی در زمان جنگ، مرعوب شدن و بی غیرتی تلقی می‌شد، فضای دیپلماتیک در آن زمان چگونه بود؟

ببینید، همان‌طور که گفتم هر دستگاهی، در ساختار حکومتی، یک «وظیفه ذاتی» دارد. همان‌طور که وظیفه ذاتی بخش نظامی، دفاع از مرزها، سرزمین و تمامیت ارزی کشور است، وظیفه ذاتی دستگاه دیپلماسی هم، تعقیب و تامین منافع ملی و اهداف کشور در ورای مرزها و محیط بین‌المللی است. گفتیم که تا ۱۵ ماه پس از آغاز جنگ، عملا‌ دستگاه دیپلماسی کشور ثبات و قرار و قوام درستی نداشت.

یعنی از بهمن ۵۷ تا آذر ۶۰، یعنی معادل ۳۴ ماه، حدود ده نفر بر کرسی ریاست دستگاه دیپلماسی تکیه زدند! پس، عملا مسوولیت فقدان نقش دیپلماسی در طول آن مدت، چه برای ممانعت از وقوع جنگ و چه برای تلاش جهت محکومیت تجاوز یا سد پیشروی دشمن و چه برای ختم سریع‌تر جنگ، بر عهده رؤسای دولت‌های موقت، اجرایی شورای انقلاب و دولت‌های اول و دوم جمهوری اسلامی ایران است. اما به‌جز دولت اول بنی‌صدر-رجایی که حدود یک‌سال (از تابستان ۵۹ تا آخر بهار ۶۰)، دوام یافت، دو دولت ماقبل آن و دولت پس از او، دوام چندانی نداشتند.

در واقع دوران ثبات و دوام دولت‌ها، از دولت سوم (دولت اول موسوی) آغاز شد. در تمام طول جنگ، از سال دوم به بعد، شخص علی‌اکبر ولایتی رئیس دستگاه دیپلماسی بود.

تقریبا همه مقتضیات لازم برای اعمال امر دیپلماسی در تامین اهداف ملی در مسیر و روند جنگ را آن دستگاه پُر دوام، داشت.

چون اصل بر انجام وظیفه ذاتی دستگاه است، چون رهبری عالی نظام و انقلاب، هرگز هیچ دستگاهی را از اجرای وظیفه ذاتی خود منع نمی‌کردند، چون جنگ بر ما تحمیل شده بود و چون ادامه جنگ، منفعت ملی ایران محسوب نمی‌شد، پس هرگونه ادعایی دایر بر «خیانت تلقی شدن تلاش و اقدام برای ختم جنگ»، مردود و ناوارد است. اصولا چنین ادعایی غیرقابل‌اثبات است.

در طول هشت سال جنگ تحمیلی، حتی یک مورد هم یافت نمی‌شود که احدی از دیپلمات‌های جمهوری اسلامی ایران، به‌خاطر مذاکره‌ای که کرده باشد، یا طرحی که داده باشد، یا اقدامی که انجام داده باشد، در جهت حمایت از حقوق دیپلماتیک ایران در فرآیند جنگ، یا تلاش برای برقراری صلح، اتهام خیانت که هیچ، حتی «توبیخ» هم روبه‌رو شده باشد.

چنین ادعایی از سوی هر کس که باشد، فقط جهت رفع تکلیف و پاک کردن سابقه اهمال در انجام وظیفه ذاتی دستگاه دیپلماسی است.

شاهد بارز نظر بنده و مردود بودن آن ادعا، بیلان‌هایی است که شخص وزیرخارجه وقت و همکاران او، از اقدامات خودشان در محیط بین‌المللی و دوجانبه، در پشتیبانی از جنگ ارائه می‌دهند.

اگر اقدام دیپلماتیک در حمایت از حقوق کشور در پرتو جنگ خیانت محسوب می‌شد، پس نباید چنان بیلان‌هایی ارائه می‌شد، هرچند که، همه اسناد و شواهد تاریخی حاکی است، جنگ ما در طول هشت سال، فاقد پشتیبانی لازم و ضروری دیپلماتیک بود.

 اگر بخواهیم مساله مفقود بودن فرآیند دیپلماسی در جنگ را شرح دهیم، چه وضعیتی را می‌توانیم تصور کنیم؟ چطور در فرآیند جنگ، جای دیپلماسی خالی بود؟

ببینید، اول باید جنگ را حسب منطق خود جنگ، تقسیم‌بندی کنیم.

دیپلماسی در مرحله پیش از آغاز جنگ و در مرحله هجوم نیروی دشمن و در مرحله تصرف مناطق مهم خودی توسط دشمن، تا تثبیت دشمن در متصرفات را شرح دادم. علت اصلی فقدان دیپلماسی در این مراحل را هم اشاره کردم.

اما، از سال دوم جنگ، با سامان نسبی که در داخل کشور ایجاد شد، حل و رفع مناقشه در راس قوه اجرایی، عزل بنی‌صدر، تشکیل دولت جدید و سپس انتقام خونین منافقین و فجایع سال شصت، انفجارهای حزب جمهوری اسلامی و نخست‌وزیری، تا مهر سال ۶۰ و استقرار دولت پایدار جنگ و تثبیت یک شخص ‌و تیم معین در وزارت امورخارجه از آذر ماه ۶۰ به بعد که مصادف است با آغاز دوران بیرون راندن متجاوز و بازپس‌گیری سرزمین‌های اشغالی توسط بخش دفاع، باید تقویم فعالیت‌های بخش دیپلماتیک و سیاست خارجی را با روند تحولات جنگ، تعقیب کنیم.

شرح مفصل است اما، سعی می‌کنم بسیار فشرده به نکات مهم، اشاره کنم.

اصولا در روند جنگ، چند توقع و انتظار از دستگاه دیپلماسی می‌رفت؛ اول، ایجاد فضای تنفسی برای کشور، در محیط بین‌المللی؛

دوم، توسعه ارتباطات سیاسی دوجانبه و چند جانبه در سطح منطقه و فرامنطقه، برای تسهیل مناسبات اقتصادی و دفاعی با کشورهای مستعد؛

سوم، سد نفوذ دشمن در محیط‌های سیاسی امنیتی و ایجاد موانع برای تامین و تقویت بی حد و حصر دشمن (هم به لحاظ پشتیبانی سیاسی اقتصادی و هم به لحاظ امنیتی و لجستیکی و تسلیحاتی)؛

چهارم، ثبت و تسجیل آغاز جنگ و تجاوز توسط عراق و جنایات جنگی دشمن، از جمله سلاح‌های کشتار جمعی، زدن مناطق غیرنظامی و زدن زیرساخت‌های اقتصادی، جنگ شهرها و جنگ نفت‌کش‌ها، و...؛

پنجم، حمایت و پشتیبانی دیپلماتیک و حقوقی از فرآیند دفاع، به تناسب اوضاع سیاسی امنیتی محیط بین‌المللی و فراز و فرود روند عملیات‌های خودی در جنگ؛

ششم، داشتن ابتکار عمل برای اثبات صلح‌خواهی جمهوری اسلامی ایران و اثبات تحمیلی بودن جنگ علیه ما؛

هفتم، زمینه‌سازی در محیط‌ها و سازمان‌های بین‌المللی، مثل کنفرانس اسلامی، عدم تعهد، یا ملل متحد و مشخصا شورای امنیت، برای تاثیر فعال بر روندهای صلح‌سازی و خاتمه عادلانه جنگ؛

هشتم، دفاع از حقوق و منافع ایران در روندهای جاری دیپلماتیک و حقوقی که به حمایت از عراق، در جریان بود، مانند بیانیه‌ها و هشت قطعنامه‌ای که تا ۵۹۸، شورای امنیت صادر کرد؛

نهم، ابتکار عمل و تلاش برای بهره‌گیری از پیروزی‌های سرنوشت‌ساز خودی، برای ایجاد فرآیند ختم جنگ و تحقق صلح که از وظایف ذاتی دستگاه دیپلماسی است.

حال بازگردیم به بررسی اقدامات دیپلماتیک و ببینیم سیستم سیاست خارجی و دستگاه دیپلماتیک، هرکدام برای تحقق این ۹ هدف سیاسی در جنگ، چه کردند.  ببینید، از مهر ۱۳۶۰ تا تیر ماه ۱۳۶۱، تحولات و عملیات‌های بسیار مهمی در جبهه جنگ رخ داد.  عملیات ثامن‌الائمه، شکست حصر آبادان، عملیات طریق‌القدس، آزاد‌سازی بخش مهمی از سرزمین‌های اشغالی از جمله منطقه بُستان، عملیات فتح‌المبین و عملیات بیت‌المقدس که به آزاد‌سازی خرمشهر انجامید.  شاید دو فراز از مهم‌ترین فرازهای سرنوشت ساز جنگ، در سال‌های ۶۱-۶۰ و ۶۵-۶۴ به‌وقوع پیوست.

در این مقاطع، مقتضیات برای هرگونه اقدامات دیپلماتیک موجود بود و موانع، مفقود.  دولت پایدار مستقر بود، ریاست جمهوری و دولت و دستگاه تقنینی و قضایی و همه ارکان نظام، یک‌دست و حامی منافع ملی، هم مصمم برای دفع تجاوز و هم مصمم برای خلق پیروزی، زیر نظر رهبری و بنیان‌گذار نظام، آماده برای هر حرکتی که جنگ تحمیلی را با حفظ منافع ملی کشور، به نتیجه برسانند.

البته شعار اصلی کشور در زمان دفع تجاوز، «جنگ تا پیروزی» یا حتی شعار بالاتر، «جنگ تا رفع فتنه» بود؛ اما این مربوط به بسیج‌کنندگی و تداوم اراده ملی برای ایستادگی بود،  صرف وجود شعار «جنگ تا پیروزی»، به معنای رفع تکلیف از روند دیپلماتیک همراه یا حامی روند نظامی جنگ نیست.  بعضی دوستان خدوم و صدیق ما در دستگاه دیپلماسی، (بازمانده از دوران جنگ)، می‌گویند، «سخن از صلح، خیانت محسوب می‌شد.»  این سخن، قطعا جفا در حق امام امت است.  امام شخصا بزرگ‌ترین حامی صلح بود.  بنده قطعا به یقین رسیده بودم که پس از فتح خرمشهر، نظر امام بر ختم جنگ بود.  بنده قطعا به یقین رسیده بودم که نظر امام، حتی اگر موافقت با کارشناسی نظامیان برای ایجاد موازنه در جبهه بود؛ اما موافق با عبور از مرزهای بین‌المللی نبود.  وقتی امام شخصا موافق ختم جنگ پس از خرمشهر و دست‌کم عدم عبور از مرز بودند، چطور می‌توان مدعی شد که «سخن از صلح، خیانت محسوب می‌شد؟» بگذریم،  در مقطع پس از فتح خرمشهر، مهم‌ترین امکان برای ختم جنگ فراهم شده ‌بود و حرکاتی هم در سطح سازمان ملل در سطح دبیرکل و نیز استعداد‌هایی در سطح شورای امنیت و هم در سطح گروه‌های منطقه‌ای و مفهومی - مثل اتحادیه عرب، کنفرانس اسلامی یا هیات‌حسن نیت، برای میانجی‌گری برای صلح ایجاد شد.  جای خالی نگرش و سیستم سیاست خارجی و مشخصا دستگاه دیپلماسی، در دو فضا، کاملا خالی بود؛  یکی، فضای تصمیم‌گیری در سطح عالی ملی، مثل شورای عالی دفاع و دیگری فضای اقدام دیپلماتیک در سطح بین‌المللی و حتی دوجانبه.  اگر ما یک دستگاه دیپلماتیک حتی معمولی هم می‌داشتیم، قاعدتا باید نقش خود را در ایجاد فضای صلح و توصیه به نظام برای استفاده از ظرفیت صلح و ختم هر چه سریع‌تر یک جنگ نابرابر که منابع حیاتی ما را (در مقابل دشمن، که منابع اهدایی داشت) صرف خود می‌کرد، گوشزد و تعقیب می‌کرد و بر تصمیم نهایی نظام برای ختم سریع‌تر جنگ، تاثیرگذار می‌شد.

هم عنصر فقدان تجربه، هم عنصر نگرش ملاحظه‌کارانه و هم خصیصه محافظه‌کاری، از مهم‌ترین مشخصات آن سیستم دیپلماتیک ما بود.  دستگاه دیپلماسی هرگز برای انجام وظیفه ذاتی خود در پشتیبانی دیپلماتیک و منظورهای نُه‌گانه که ذکر شد و مشخصا فرآیند صلح‌سازی، شجاعت و ابتکار و اقدام موثری انجام نداد.

 ببخشید، آقای دکتر،اینجا این سوال مطرح است که، اصولا شورای امنیت ملل متحد، چه اقدامی برای انجام وظیفه ذاتی خود که حفظ صلح و امنیت بین‌الملل است، در رابطه با جنگ تحمیلی علیه ایران، انجام داد؟ همچنین، دستگاه سیاست خارجی و دیپلماسی کشور، چه نقشی در مساله صلح و امنیت، به موازات با یا همراه با سازمان ملل ایفا کرد؟

بله، دقیق سوال کردید.  در حقیقت، شورای امنیت برای صلح و امنیت، تقریبا هیچ اقدام قاطع، ضروری، عادلانه و به‌موقع انجام نداد!  شورای امنیت اصولا در قضیه جنگ علیه ایران، بی‌طرف نبود، بلکه یک طرف جنگ، به نفع صدام بود.  ببینید، صرف‌نظر از بیانیه‌هایی که شورای امنیت راجع به جنگ ما صادر کرد، از هفته اول آغاز جنگ، که قطعنامه خنثای ۴۷۹ را صادر کرد تا زمان برقراری آتش‌بس بر اساس قطعنامه ۵۹۸، شورا مجموعا ۸ قطعنامه صادر کرد! (البته دو قطعنامه هم پس از آتش‌بس صادر شد.)

در هیچ‌کدام از این قطعنامه‌ها، کمترین اثری از بی‌طرفی شورا دیده نمی‌شود. بعضی از این قطعنامه‌ها، مثل قطعنامه پنجم، (۵۵۲) اساسا برای محکومیت ایران و با شکایت دیگران (شورای همکاری خلیج فارس) صادر شد.  تمام این قطعنامه‌ها، متاثر از وضعیت غلبه ایران بر اوضاع جبهه‌ها یا احیانا غلبه عراق، تنظیم و صادر شده.  مثلا قطعنامه دوم، ۵۱۴، پس از فتح خرمشهر صادر شد؛ اما حتی کمترین اثر پیروزی ما در یک جنگ سرنوشت‌ساز را در این قطعنامه مشاهده نمی‌کنیم.

وزیر خارجه «دولت پایدار جنگ»، از آذر ماه ۶۰ مستقر شده بود و او فرد مطلعی از امور بود. ایشان حتی کاندیدای نخست‌وزیری، پیش از گزینش نهایی آقای میرحسین موسوی بود. ایشان دست‌کم شش‌ماه قبل از صدور قطعنامه دوم، (۵۱۴) بر کرسی وزارت خارجه نشسته بود و کابینه خود را بسته بود؛ اما می‌بینیم که نماینده دائم و نمایندگی جمهوری اسلامی ایران نزد سازمان ملل متحد، کمترین تعامل را با شورای امنیت برای اثر‌گذاری بر وضعیت قطعنامه، آن هم در پرتو یکی از بزرگ‌ترین پیروزی‌های نظامی تاریخ کشور ندارد.

بسیار عجیب است که مثلا نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران نزد ملل متحد، آن زمان نامه بنویسد و درخواست کند که نمایندگی را در نیویورک به‌دلیل فقدان بی‌طرفی شورا، تعطیل کنیم!  البته، در همان زمان، نیروهای جوان و پر انگیزه‌ای هم بودند که کرسی ایران را نمایندگی کردند و سعی کردند با حضور خود در جلسات شورا، تاثیراتی بر نگرش شورا یا اطلاعات و داده‌های اعضای شورا، یا مخالفت با هر چه می‌تواند علیه ایران در شورا مطرح شود، بگذارند، اما آنها در واقع ابتکارات شخصی و خارج از قواره سیستماتیک دستگاه دیپلماسی بود. یکی از دلایل این ارزیابی، فقدان ارتباط ارگانیک بین اقدامات آن افراد با روند دستگاه سیاست خارجی بود.

دستگاه سیاست خارجی هرگز در طول جنگ ایده معین، پلان و برنامه مشخص و ابتکار عمل خاصی برای سازمان فکری و عملیاتی جهت مقصد صلح در داخل کشور و سطح حاکمیت نداشت.  این مهم‌ترین نقیصه دستگاه مذکور بود.  دوستان ما در راس آن دستگاه تصور می‌کردند نقش آنها در جنگ، حداکثر کمک به ادامه جنگ است! البته حتی در همین هدف هم، متاسفانه شأن مساله رعایت و حق مطلب ادا نشد.  بنابراین اگر تحرک خاص دیپلماتیک هم بود، نه در جهت صلح، بلکه در جهت ادامه جنگ بود.

مثلا، از سال چهارم که جنگ از شهر‌ها به دریا و نفتکش‌ها و منابع حیاتی رسید، تحرکات دیپلماتیک ما در جبهه اروپا یا شرق و تا حدودی با کشورهای خلیج فارس، نه در مسیر یک طرح صلح، بلکه عمدتا در مسیر نکوهش از حمایت همه‌جانبه نظام بین‌الملل از صدام بود.  به‌عنوان یک نمونه دیگر، مقطع بین سال‌های ۶۱ تا ۶۴، با عملیات‌های رمضان، خیبر و بدر همراه بود.  بیشترین جنایات جنگی و استفاده از سلاح‌های شیمیایی را ارتش عراق در این عملیات‌ها مرتکب شد.

سال‌های رکود و تصلب در جبهه‌ها و سال‌های طولانی شدن جنگ.  دو قطعنامه ۵۴۰ در آبان ۶۲ و ۵۵۲ در خرداد ۶۳ راجع به جنگ ما، توسط شورای امنیت صادر شد.  

قطعنامه ۵۴۰ معطوف به حملات گسترده علیه شهرهای ایران و مناطق مسکونی ما توسط عراق بود که به‌رغم اعتراف صدام به بمباران ۱۲ شهر ایران از جمله دزفول و اهواز و اندیمشک، اما در متن قطعنامه حتی نام عراق هم برده نشد!  همچنین در قطعنامه ۵۵۲ که متاثر از آغاز جنگ نفتکش‌ها و بر مبنای شکایت کشورهای شورای همکاری خلیج فارس علیه ایران صادر شد، شورا، ایران را سرزنش کرد و از عراق نامی نبرد.  این خود نشانه بارزی است که نه در زمان عملیات آفندی و کسب پیروزی بخش نظامی در جبهه‌ها و نه در زمان پدافند و هجوم دشمن در جبهه یا پشت جبهه، دستگاه دیپلماسی نقش و اثر چندانی در روند و سرنوشت امور نداشت.  دو‌‌ مقطع مهم بعدی، زمستان ۶۴ با عبور از اروند و فتح فاو (بزرگ‌ترین عملیات آبی خاکی در جنگ‌های کلاسیک دنیا) - عملیات والفجر ۸ و زمستان ۶۵، با عبور مجدد از دریاچه ماهی و جزایر اروند رود، نزدیک شدن به دیوارهای بصره - عملیات کربلای ۵- بود.  تاثیر عملیات بزرگ فتح فاو، تنها صدور قطعنامه ۵۸۲ بود که البته جزئیات آن پیش از فتح فا و منعقد شده بود. آن‌هم به‌دلیل آنکه حامیان صدام دریافته بودند که با ادامه جنگ، نمی‌توان ایران را متوقف کرد، اما ممکن است عراق را به عقب‌نشینی مجبور ساخت. بنابراین قطعنامه ششم- ۵۸۲  در واقع برای توصیه به فریز جنگ، اما بدون تعیین متجاوز یا بازگشت به مرزها یا تعیین خسارت و اصول بدیهی عدالت در ختم جنگ تدوین شده بود.  از دستگاه دیپلماسی دست‌کم انتظار می‌رفت، بخشی از بزرگ‌ترین دستاوردهای نظامی در جنگ را به‌صورت «تلاش برای» تغییر در عبارات و ماهیت قطعنامه ششم متجلی سازد. اما چنین تلاشی انجام نشد، زیرا اصولا برنامه و طرحی برای تعامل و تاثیر‌گذاری بر فضای تصمیم‌گیری شورا وجود نداشت!  همچنین درخصوص قطعنامه هفتم- ۵۸۸ که در مهر ۶۵ پس از عملیات والفجر ۹ و کربلای ۱ صادر شد و فقط بر اجرای قطعنامه ششم تاکید داشت، همین انفعال ما به چشم می‌خورد.

 ایران در سال ۶۶ بنا به چه دلایلی قطعنامه ۵۹۸ را نپذیرفت و به چه دلایلی در سال ۶۷ آن را پذیرفت؟

زمستان ۶۵ اما، یک عملیات بزرگ و پر هزینه، عملا سرنوشت‌ساز شد.  عملیات کربلای ۴ به قصد عبور از دریایی از موانع و دنیایی از یگان‌های آماده با پشتوانه چند‌ملیتی که از بصره حمایت می‌کردند و با هدف انفکاک بصره از بغداد، در شرایطی آغاز شد که لو رفته بود.  اما عملیات کربلای ۵، با همان هدف و همان طرح مانور، در همان منطقه، با فاصله دو هفته از شکست کربلای ۴ آغاز شد.  کربلای ۵ اثرات بسیار بزرگ نظامی امنیتی در پی داشت. ایران به دروازه‌های بصره رسید!  در واقع تصمیم نهایی ابرقدرت‌ها که با فتح فاو برای خاتمه دادن به جنگ، ریشه گرفته بود، با انجام عملیات بسیار بزرگ کربلای ۵، شکل نهایی به خود گرفت.  قطعنامه ۵۹۸ تا حدودی بخش‌هایی از خواسته‌های جمهوری اسلامی ایران را جهت ختم جنگ، متاثر از کربلای ۵ تامین کرد.  اما فقدان اثر دیپلماتیک در نقد کردن مطالبات ایران و تاثیر‌گذاری بر متن قطعنامه کاملا مشهود بود.  به‌عنوان شاهد، نخستین بیانیه رسمی وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی ایران در مرداد ماه ۶۶، پس از صدور قطعنامه ۵۹۸ می‌گوید که ما این قطعنامه را نمی‌پذیریم، از جمله به این دلیل که در تدوین آن، با ما مشورتی صورت نگرفته است.  (یعنی دستگاه دیپلماسی از فرآیند تدوین قطعنامه، آن‌هم در پی یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای عملیاتی بخش دفاع، کنار مانده بود).  البته شرح علل عدم رضایت اولیه جمهوری اسلامی ایران از ۵۹۸ مفصل است، اما همین‌قدر بگوییم که اگر چه ۵۹۸ برای اولین بار به‌جای عبارت «وضعیت» از عبارت «منازعه» استفاده کرد و تصریح کرد منازعه باید جامع، عادلانه، شرافتمندانه و پایدار حل شود.  همچنین موضوع بررسی آغازگر جنگ و تعیین خسارات را به نحوی برای نخستین بار لحاظ کرد.  اما هنوز آتش‌بس را مقدم بر تعیین وضعیت اراضی اشغالی و تعیین آغازگر جنگ و تعیین وضعیت اسیران، قرار داده بود و سازوکار مشخصی برای خسارات و تامین و تادیه آن از سوی متجاوز، در نظر گرفته نشده بود.  مهم‌تر از همه، مسکوت ماندن قطعنامه، درخصوص علت اصلی تجاوز صدام به ایران، یعنی وضعیت قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، دایر بر تعیین وضعیت مرزهای آبی دو طرف در اروندرود و وضعیت تعامل طرفین در حفظ صلح و امنیت، در مناطق مرزی دو کشور و عدم مداخله در امور داخلی طرفین و تامین حسن همجواری. قطعنامه ۵۹۸ در این‌مورد نیز مسکوت بود.  اما دلیل دیگری هم وجود داشت که به عرصه عملیاتی مربوط می‌شد.  ایران با انجام والفجر ۸ و کربلای ۵، روی نوار پیروزی‌های بزرگ قرار گرفته بود، در حالی که، محتوای ۵۹۸، آنطور که گفتم، تناسبی با سطح و حجم آن پیروزی‌های بزرگ نداشت.  در عین حال، راهبرد جنگی نظام، هنوز به‌دنبال یک پیروزی بزرگ‌تر بود، به نحوی که از شکست قطعی صدام و تامین همه خواسته‌های حقوقی و عملیاتی خود، مطمئن شود.  اینها از مهم‌ترین دلایل عدم پذیرش ۵۹۸ در سال ۶۶ بود.

 ایران در جریان مذاکرات قطعنامه ۵۹۸ چه دستاوردهایی به‌دست آورد؟

همان‌طور که گفته شد، ۵۹۸ محصول مذاکرات نبود، بلکه محصول یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های جنگ هشت‌ساله بود.  پس از تصویب قطعنامه در تیرماه ۶۶، ایران رسما از پذیرش آن خودداری کرد، در عین حال، طی بیانیه‌ای شروط و تحفظات خود را درخصوص این قطعنامه، به شورای امنیت ابلاغ کرد.  در همین زمان، عراق بلافاصله پذیرش ۵۹۸ را اعلام کرد و به نوعی، ابتکار روند صلح خواهی را در عین ادامه جنگ، به‌دست گرفت.  دبیرکل سازمان ملل، مبادرت به تشکیل یک کمیته کاری جهت بررسی مقدمات اجرای قطعنامه کرد، که ایران نیز به‌رغم نپذیرفتن قطعنامه، اما در کمیته مذکور شرکت کرد. دبیرکل، طرحی برای اجرای قطعنامه تنظیم کرده‌ بود که در همین کمیته کاری ارائه و مطرح شد. طرف عراقی ابتدا حضور در کمیته را پذیرفت اما، با شرکت فعال ایران در این جریان، بغداد حضور نمایندگان خودش را خاتمه داد.  این مربوط به قبل از تیر‌ماه ۶۷ بود.  اما، پس از تحولات بسیار شگرفی که در بین تیر ۶۶ تا تیر ۶۷ در اوضاع جهان، منطقه و روند جنگ حادث شد، سرنوشت جنگ و طرفین آن دگرگون شد. ایران که روی نواری از پیروزی‌های پی‌در‌پی قرار داشت، حسب اعمال اراده قاهره قدرت‌های بزرگ باید متوقف می‌شد، جنگ باید خاتمه می‌یافت، ایران نباید پیروز می‌شد و عراق نباید شکست می‌خورد، حتی اگر عراق به‌عنوان آغازگر جنگ و متجاوز شناخته می‌شد، ایران نباید از حق تامین خسارات وارده از جنگ که تا هزار‌میلیارد دلار ارزیابی شده بود، برخوردار شود!  این تصمیمی بود که در محیط سیاسی امنیتی جهانی اتخاذ شده بود و ما از آن بی‌اطلاع بودیم!  تنها بعضی دیپلمات‌های ثالث به‌طور خصوصی هشدارهایی را به مقامات یا دیپلمات‌های ارشد ما دادند که «هشیار باشید، تصمیم بر این است که شما متصرفات مهم خود را از دست بدهید و نهایتا به پای میز مذاکره بیایید!» مطمئنا کمتر کسی چنین سخنی را باور داشت.  تقریبا هیچ رد یا اثری موجود نیست که احتمال برگشتن ورق اوضاع نظامی در جنگ را آن‌گونه که ظرف کمترین مدت از زمستان ۶۶ تا بهار ۶۷ رخ داد، در محیط دیپلماتیک و حتی محیط نظامی ارزیابی یا احتمال داده باشد.  ما در حالی که در هفته‌های اول تا سوم فروردین ۶۷ بر سد دربندیخان و چومان مصطفی مسلط می‌شدیم، ناگهان از ۲۸ فروردین ۶۷ ورق برگشت و فاو سقوط کرد!  با سقوط فاو عملیات زنجیره‌ای دشمن، برای بازپس‌گیری همه دستاوردهای ما در مهم‌ترین عملیات‌های سال‌های قبل آغاز شد.  پس از فاو، ارتش عراق از منطقه کربلای ۵، شلمچه، کوشک، طلاییه، جفیر، تا مهران و دهلران، قلاو‌یزان، تا ماووت و حتی شاخ‌شمیران و تا دیواره‌های خرمشهر و حتی پادگان حمید، را به تصرف دوباره خود درآورد.  هنگامه‌ای ایجاد شد...!

 پیش از صدور قطعنامه ۵۹۸ آیا طرح و برنامه دیپلماتیکی ازسوی طرفین برای پایان جنگ وجود داشت؟

همان‌طور که توضیح دادم، به‌جز ابتکاراتی که در بعضی مقاطع، صورت گرفت از جمله در هفته‌های اول جنگ و تصرف بخش‌های مهمی از خوزستان و مهران و دهلران و نفت شهر و سرپل ذهاب و... به دست ارتش عراق؛ یک هیات میانجی برای جلب رضایت ایران به پذیرش آتش‌بس در قبال توقف ارتش عراق، به تهران آمد. همچنین در مقطع فتح خرمشهر، اقداماتی در سطح سازمان کنفرانس اسلامی یا عدم تعهد و بعضی کشورهای عربی و اروپایی صورت گرفت، اما به‌جز اقدامات شورای امنیت که در قالب قطعنامه‌های یاد شده شرح دادیم، اقدام دیگری نه از سوی ایران و نه عراق مستقیما برای پایان جنگ در دست نبود. نه طرحی، نه ایده‌ای و نه تحرکی.

در واقع، عنصر دیپلماتیک در مسیر خاتمه جنگ و صلح‌سازی، مفقود‌الاثر بود.

 وزارت خارجه به‌طور مشخص طرح و برنامه‌ای برای پایان دادن به جنگ داشت؟

خیر، هرگز و در هیچ مقطعی از جنگ نه تنها طرح صلحی از سوی دستگاه سیاست خارجی و از جمله وزارت امور خارجه، مطرح نشد، بلکه جنگ در مسیر بهره‌گیری از دستاوردهای نظامی در عرصه سیاسی دیپلماتیک نیز تقریبا محروم بود.  تا زمان اعلام امام(ره)، برای پذیرش قطعنامه ۵۹۸، رئیس دستگاه دیپلماسی حتی گفت‌وگو راجع به ۵۹۸ را خیانت می‌دانست!  حتی پس از پذیرش امام و اعلام «نوشیدن جام زهر»، کسانی در دستگاه دیپلماسی تاکید داشتند که اگر قرار باشد صلح‌نامه‌ای بین ایران و عراق منعقد شود، ایشان حاضر نیستند ننگ امضای چنین سندی را بپذیرند!  یکی از مشکلات دیپلمات‌هایی که به تلاش برای ایجاد مسیر گفت‌وگو، مذاکره و صلح‌سازی باور داشتند این بود که دستگاه دیپلماسی اصولا ایشان را در درون خود نمی‌پذیرفت! کشمکش بعضی معاونان دستگاه، با مقامات عالی‌تر و حتی عزل و بایکوت بعضی دیپلمات‌های معتقد به مذاکره و گفت‌وگو و مدل‌سازی برای ختم جنگ و صلح‌سازی، یکی از چالش‌های مهم دستگاه سیاست خارجی، در طول دوران جنگ تحمیلی و حتی در طول مذاکرات قطعنامه، پس از آتش‌بس بود.


 اقدامات سازمان قطعنامه برای احقاق حقوق ایران پس از پایان جنگ چه بود؟

حسب مفاد قطعنامه ۵۹۸، طرفین بایستی سازمان‌هایی نظامی را به منظور اجرای مفاد عملیاتی قطعنامه از جمله برقراری آتش‌بس، عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی و پاسداشت ترک مخاصمه، تشکیل می‌دادند.  البته، در بُعد مذاکرات دیپلماتیک نیز، طبعا سازماندهی خاصی هم در سطح وزارت امور خارجه، با عنوان ستاد قطعنامه ۵۹۸ و هم در سطح شورای عالی دفاع (قبل از تشکیل شورای‌عالی امنیت ملی)، با عنوان کمیته هماهنگی قطعنامه ۵۹۸ در ستاد خاتم تشکیل شده بود.  عالی‌ترین سطح هماهنگی طبعا در همین سطح اخیر، ذیل ستاد قرارگاه خاتم که زیر نظر مستقیم جانشین فرمانده کل قوا -هاشمی رفسنجانی-تشکیل می‌شد، بود.  اما بین سازمان نظامی اجرای قطعنامه که بنده آن را تاسیس کرده بودم و عهده‌دار مسوولیت‌اش بودم و ستاد قطعنامه وزارت امور خارجه، هم مستقیما و هم از طریق کمیته هماهنگی قطعنامه، قرارگاه‌خاتم که با مسوولیت آقای حسن روحانی اداره می‌شد، هماهنگی کاملی برقرار بود.  حقیقتا شرح اقداماتی که در طول سال‌های پس از ختم جنگ، برقراری آتش‌بس و مذاکرات اجرایی ۵۹۸، تا زمان مکاتبات نهایی شخص صدام با مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی- ۱۳۶۹ که مشخصا به پذیرش رسمی و مجدد معاهده ۱۹۷۵ الجزایر توسط دولت قانونی وقت عراق انجامید، بسیار مفصل و مبسوط است.  جزئیات بسیار زیاد تاریخی، حقوقی و فنی در این مساله نهفته است که معتقدم باید در یک فرصت مستقل و مفصل، به آن پرداخته شود.

03 (2)

03 (3)

03 (4)