دکتر علیرضا اکبری متخصص امنیت استراتژیک، فرصتها و چالشهای رابطه تهران و بروکسل را تحلیل کرد
حلقههای ارتباط ایران و اروپا
به نظر شما تفاوت اروپای امروز با اروپای اوایل دهه ۲۰۰۰ در چیست؟ اروپای امروز چه مختصات جدیدی نسبت به یک دهه یا دو دهه پیش دارد؟
قطعا اروپای امروز از جنبههای متعددی با اروپای دو دهه قبل متفاوت است. هم در وضعیت راهبردی، هم در وضعیت ساختاری بهعنوان یک بلوک قدرت، هم در موقعیت سیاسی، هم در شرایط اقتصادی و نیز در بُعد بینالمللی و جهانی. بهعنوان نمونه، اجازه بدهید به چند مورد از مهمترین تفاوتهای این بلوک، در فاصله دو دهه پیش تاکنون اشاره کنم؛ اول، اتحادیه اروپایی دو دهه قبل در مسیر پیوند و انسجام قرار داشت، اما امروز در مسیر جدایی و تجزیه قرار دارد. دوم، در شروع قرن، احساس «سرنوشت واحد» در دو سوی آتلانتیک، بهویژه در پی فروپاشی اتحاد شوروی و پروژه جنگ با طالبان پس از یازده سپتامبر، در ذهنیت اروپاییها غلبه داشت، اما امروز نگرانی اروپا از یکجانبهگرایی آمریکا، جنگجویی ترامپ و همزمان تمایلات توسعهطلبانه روسیه در اوراسیا، شرق اروپا، خاورمیانه و حتی شرق دور، محل نگرانی بزرگ اروپا است. سوم، دو دهه قبل، مساله «پول واحد اروپایی» از مهمترین مسائل اتحادیه بود، حال آنکه، اینک، مساله امنیت و چالش مواجهه با امواج مهاجران از آسیا و آفریقا، از مهمترین مسائل اروپا است. چهارم، در ابتدای قرن حاضر، پیشروی به سمت شرق و توسعه مرزهای اتحادیه در اروپای شرقی، در دستور کار ضروری اتحادیه قرار داشت، اما، اینک نگرانی از پیشروی روسیه به سمت غرب و احتمال توسعه بحران امنیتی در مرزهای اوراسیا، محل نگرانی اروپاییها است. این در حالی است که راستگرایی و ناسیونالیسم افراطی، سایه سنگین خود را بر احتمال تجزیه اتحادیه و در اکثر کشورهای اروپایی، افکنده است. پنجم، نگرانی شدید از چالشهای ژئوپلیتیک در سیستمهای امنیتی منطقهای پیرامون. اتحادیه اروپایی پس از تجربیات جنگهای خاورمیانه و شمال آفریقا و بحرانهای امنیتی ناشی از بهار عربی و تروریسم، اینک بهشدت از آثار ناخواسته امنیتی چنین بحرانهایی در اضطراب و نگرانی بهسر میبرد. ششم، مساله مهاجرتهای میلیونی ناشی از شدت جنگ و بر هم خوردن موازنههای امنیتی یا فروپاشی مرزها و هویتهای ملی، در خاورمیانه، شمال آفریقا و حوزه اوراسیا، از مهمترین عواملی است که موجب احتیاط بیشتر اتحادیه در مواجهه با روندهای جهانی و بینالمللی شده است.
بسیاری بر این باورند که اروپا به دلایل اقتصادی خواستار حفظ برجام است. اما در نقطه مقابل بسیاری معتقدند برجام برای اروپا منافع استراتژیک و امنیتی دارد. نظر شما در این باره چیست؟
به شدت و با دلایل متقن، معتقدم و اثبات میکنم که اهمیت برجام برای اتحادیه اروپایی اصولا امنیتی و استراتژیک است. عامل اقتصاد، میتواند حداکثر آخرین و در پایینترین رده اهمیت برای اروپا محسوب شود، زیرا؛ ببینید، همانطور که در شرح وضعیت اتحادیه اروپایی عرض کردم، اروپا در حال عبور از یک وضعیت خطیر تاریخی است. مسائل اقتصادی، برای اتحادیه بسیار مهم است، اما، این تمام واقعیت نیست! بله، اتحادیه اروپایی، با GDP حدود ۱۶ تا ۱۷ هزارمیلیارد دلار و دارا بودن کمتر از یک/ سوم از حجم کل تجارت جهانی، با داشتن حدود ۲ هزارمیلیارد دلار صادرات و نزدیک به ۱/ ۷ هزارمیلیارد دلار واردات که، ۲۰درصد از کل صادراتش به آمریکا است و حدود ۲۰درصد از کل وارداتش از چین است، قاعدتا باید عامل اقتصاد برایش مهم باشد.
اما، همین اروپا، حجم کل مراودات اقتصادیاش با جمهوری اسلامی ایران حداکثر ۲۵میلیارد دلار است. حال آنکه، حجم مراوداتش فقط با آمریکا، بیش از ۷۰۰ میلیارد دلار است که تراز مثبت اروپا بیش از ۱۶۰ تا ۱۷۰میلیارد دلار است. حجم اقتصاد مشترک بین آمریکا و اروپا، بیش از ۳۲۰۰میلیارد دلار است. یعنی آمریکا حدودا بیش از ۲۶۰۰میلیارد دلار در اروپا سرمایهگذاری دارد. این آمار به هر ناظر آگاهی میگوید که «مساله برجام و ایران، برای اروپا، حتما مساله اقتصادی نمیتواند باشد.» آنچه برای اتحادیه اروپایی از اهمیت بیشتری برخوردار است، مساله «ثبات و پایداری» است. عبور از چالشهای ژئوپلیتیک، چالش یا بحران سیل مهاجرین که به یک مساله یا معضل امنیتی تبدیل شده، مساله راستگرایی افراطی و مساله تجزیهطلبی. در این میان، سه جریان پر شدت امنیتی نیز بر حساسیت شرایط استراتژیک اتحادیه افزوده است. یکی، شکاف بینآتلانتیکی ناشی از یکجانبهگرایی و سیاست خارجی تهاجمی آمریکا، دوم، تمایلات توسعهطلبانه تدریجی روسیه هم در حوزه اوراسیا و هم در خاورمیانه و سوم، مساله احتمال جنگ گستردهتر در خاورمیانه که این مساله، نقش ایران را برای اتحادیه در بستر امنیت بینالمللی بهشدت پر رنگ و پر اهمیت میکند. روند جاری در مناسبات اروپا و آمریکا، پس از ترامپ، بهشدت متلاطم و ناپایدار و بر مبنای تجدیدنظر در میثاقها و منافع مشترک پیشین است. ترامپ نه تنها در حوزه ساختارهای اجتماعی و محیطزیستی با اروپا «به هم زده» است، بلکه، جنگ تجاری و تعرفه گمرکی شدیدی را آغاز کرده. مهمتر اینکه آمریکا با فشار به کشورهای اروپایی عضو ناتو برای افزایش میزان بودجه دفاعی و سهم عضویت، تهدید کرده که ممکن است از این پیمان مهم امنیتی نظامی دفاعی نیز خارج شود. این خود نشانه مهمی است از اینکه، احتمال دارد شکاف بینآتلانتیکی در عرصه امنیتی و دفاعی نیز بهسرعت دامنه یابد. تمام این شواهد و قرائن میگوید که اروپا از یک مجموعه احتمالات و تحولات امنیتی بهشدت در هراس است. این چالشهای امنیتی، عمدتا ناشی از شکاف بین منافع و رویکرد متفاوت آمریکا با اروپا است. قلب این چالشها که میتواند به تهدیدات زنده بدل شود، در مناطق بحرانی خاورمیانه و شمال آفریقا میتپد. اروپا نقش ایران را در سرنوشت این چالشها «مهم» و حتی «بسیار مهم» ارزیابی میکند. در این سپهر، اگر احتمال برخورد میان قدرتهای خاورمیانه، از جمله ایران، افزایش یابد و تضاد بین ایران با آمریکا به تخاصم تبدیل شود، اروپا خود را در میان انبوهی از آسیبها و تهدیدات امنیتی خواهد دید. ازاین رو است که پایش و حفظ برجام، به جهت ممانعت از بحرانیتر شدن محیط امنیتی خاورمیانه، از اولویتهای اروپا محسوب میشود. همچنین اروپا به نقش موثر ایران در جلوگیری از گسترش دامنه تروریسم واقف است، حتی اگر به این نقش اذعان نکند. همچنین است درک اروپا از میزان تاثیر فراوان ایران بر حفظ تعادل استراتژیک و پایداری موازنه امنیتی در منطقه مهم خاورمیانه و خلیج فارس. همه این دلایل، برای اثبات اینکه اهمیت حفظ برجام برای اروپا، امنیتی است و نه اقتصادی، کفایت میکند.
اگر اروپا خواستار حفظ برجام است، در این راه مقدورات و محذوراتی دارد. آیا اروپا توانایی آن را دارد که در شرایط امروز بدون توجه به خواستههای آمریکا ایران را برای ماندن در برجام قانع کند؟
«منافع جمعی اتحادیه» و منافع ملی کشورهای محور (بهویژه سه قدرت مرکزی، آلمان، فرانسه و بریتانیا) محور رویکرد اروپا در مورد برجام است.
آنطور که در ابعادی شرح دادم، اتحادیه اروپایی و کشورهای محور، پهنه وسیعی از منافع و اولویتهایی دارند که طبعا بر مساله ایران و برجام اولویت دارد. ایران و مساله برجام در حلقه سوم و شاید در رتبه پنجم اولویت سیاست خارجی اروپا قرار داشته باشد. مجموعهای از منافع و مسائل مهم اقتصادی، امنیتی، نظامی دفاعی، استراتژیک و فرهنگی در بین اروپا با آمریکا و نیز اوراسیا و چین و شمال آفریقا تعریف شدهاست. از این رو، ایران و مساله برجام، اگر چه جزو مهمترین مسائل و اولویتهای سیاسی امنیتی اقتصادی اروپا است، اما در رده اول محسوب نمیشود. از سوی دیگر، سازوکارها و مناسبات بینالمللی و حتی ساختارهای حقوقی و عرفی، دستخوش تحولاتی قرار گرفتهاند که هر کشور و حتی بلوک قدرت منطقهای، به سادگی قادر نیست منافع خود را آنگونه که مایل است، تامین کند. این یعنی، اتحادیه اروپایی حتی اگر مورد ایران و برجام را در صدر اولویتهای خود میدانست، باز هم مجبور به رعایت محدودیتها و ملاحظات احتیاطآوری بود. در شرایطی که اروپا نگران حجم روابط اقتصادی و ملاحظات سیاسی امنیتی خود با ایالاتمتحده است و همچنین نگران رقابت سخت ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک و استراتژیک با روسیه و حتی چین است، طبیعی است که در مسیر تلاش برای حفظ برجام (که آن هم در زمره منافع امنیتی و استراتژیک و حتی اقتصادی اروپا است)، با حزم و احتیاط و محافظه و ملاحظات بسیار رفتار کند.
بنا براین پاسخ سوال شما این است که اروپا مجبور به رعایت ملاحظاتی در مقابل آمریکا است.
شرایط حاکم بر تعاملات اقتصادی، مالی، پولی و نیز شرایط نفوذ سایبرنتیک و اینفورماتیک در محیط جهانی، بهویژه از سوی ساختارهای حاکمیتی و نظارتی آمریکا، به گونهای است که در صورت عدول اروپا (یا حتی سایر بلوکهای قدرت) از ملاحظات و منافع ایالاتمتحده، مجازاتها و محرومیتهای سنگینی بر دستگاه یا دولت یا کمپانی عدولکننده اعمال خواهد شد. یکبار دیگر اعداد و ارقام مربوط به حجم مناسبات و معادلات اقتصادی و نیز، حجم و کیفیت مناسبات و معادلات سیاسی امنیتی دو سوی آتلانتیک را بهخاطر بیاوریم.
طبیعی است که آن حجم از منافع یا ملاحظات، امکان بسط ید را از اروپا سلب کرده و میکند. اروپا اگر چه منافع خود را در حفظ برجام و ادامه کار با ایران میبیند، اما، هم در قواره یک بلوک قدرت و هم در موقعیت مجموعهای از کشورهای همسو اما با منافع مستقل و هم در وضعیت یک جزء از بلوک بزرگ حوزه آتلانتیک، نه قادر است و نه مایل است که همه ملاحظات ایران و حتی همه تعهدات خود را وفق برجام، به انجام برساند. اما، با این حال، نقش اروپا برای جمهوری اسلامی ایران در مدیریت صحنه رقابت و چالش شدید امنیتی و استراتژیک و ژئوپلیتیک، بسیار مهم است و طبیعی است که جمهوری اسلامی ایران، بخش مهمی از منافع خود را در کیفیت مدیریت این «وضعیت» جستوجو کند.
به باور شما بهترین استراتژی برای ایران در برخورد با اروپا، به ویژه در زمانی که آمریکا از برجام خارج شدهاست، چیست؟ ایران باید با کدام استراتژی در شرایط کنونی با اروپا برخورد کند؟
اصولا وضعیت منافع و اهداف دو طرف، تعیینکننده وضعیت مناسبات طرفین است. بهنظر بنده، ایران و اروپا، بنا به دلایل متعدد، پهنه وسیع و گستردهای از منافع متناظر و مکمل و مشترک دارند. از این جهت، باید دارای روابط و مناسبات گسترده و مستحکم و پایدار باشند. همچنین معتقدم ، بیش از آنکه مناسبات و استراتژی جمهوری اسلامی ایران نسبت به اروپا، متاثر از برجام باشد، باید برجام و «مسائلی» از این دست، تابع و متاثر از استراتژی ما در خصوص اتحادیه اروپایی باشد. ملاحظه کنید، مساله برجام، با همه اهمیت و وزنی که داشته و دارد، یک موضوع «موقعیتی» است. هر چند که جنس آن «خلع سلاحی» است و موضوعات خلعسلاحی، بهویژه اگر از نوع هستهای باشند، استراتژیک محسوب میشوند، اما، حتی در حوزه استراتژیک دو دسته مسائل «ساختاری» یا «موقعیتی» وجود دارند.
استراتژی مناسبات و روابط جمهوری اسلامی ایران با اتحادیه و اروپا، بهلحاظ وزن و اهمیت ابعاد ژئوپلیتیک و استراتژیک و ژئواکونومیک فیمابین، در دسته موضوعات «استراتژیک ساختاری» قرار دارد. در حالیکه مساله برجام، حداکثر یک مساله «استراتژیک موقعیتی» است. از این لحاظ، اصل راهبرد روابط ایران با اروپا، بر مساله «برجام و اتحادیه» غلبه دارد. ستون اصلی، استراتژی مناسبات و روابط است و مساله برجام باید تالی آن استراتژی باشد. اما سوال این است که، اصول بنیادین استراتژی روابط جمهوری اسلامی ایران با اروپا چه باید باشد؟
بهنظر بنده، بنیان راهبرد روابط ایران با اروپا باید بر سه پایه اصلی استوار باشد؛
اول؛ حد اکثر تفاهم و درک متقابل
دوم، توسعه تعامل همهجانبه
سوم، تبادل ظرفیتهای مکمل.
مهمترین مانع یا چالش در روابط ایران با حوزه اروپا، عدم تفاهم و فقدان درک متقابل هویتی و رفتاری طرفین است. بهعنوان نمونه، بخش بسیار بزرگی از زمان مذاکرات طولانی هستهای، از سال ۲۰۰۲ تاکنون، معطل و معطوف به «دریافت ضروری» (Essential Perceptions)
طرفین از اهداف و نیات و ذهنیت رفتاری و کارکردی طرفین بوده است.
بخش بسیار بزرگی از معضلات و مشکلات دو طرف نیز ناشی از سوء تفاهم و سوء برداشت از رویکرد و رفتار طرف مقابل بوده است. رفع این نقیصه مهم، در بهبود و اصلاح و توسعه روابط، بر هر امر دیگری ارجح است. رکن دوم، اراده طرفین برای توسعه همهجانبه همکاریها و مناسبات است. همانقدر که اروپا برای ایران مهم است، ایران در چارچوب اهداف و منافع گسترده اروپا، حائز اهمیت است.
ایران در حلقه سوم اولویتهای سیاست خارجی اروپا قرار دارد واروپا نیز تقریبا همین رتبه را در فهرست اولویتهای بلوکهای قدرت منطقهای ایران دارا است. طیف وسیعی از منافع اقتصادی، تکنولوژیک، منابع و مواد، حمل و نقل، مسیر انرژی، ظرفیتهای سیاسی، ملاحظات مشترک امنیتی، ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک پهنه منافع مشترک طرفین را شامل میشود. چنین طیف گستردهای از منافع مشترک، نوعا از کفایت و ظرفیت لازم و کافی برای بهرهبرداری مشترک، برخوردار نبوده. اراده طرفین برای توسعه مناسبات و روابط، رکن دوم راهبرد روابط را میتواند شامل شود.
رکن سوم، تبادل ظرفیتهای مکمل است. چنانچه تفاهم برقرار شود و اراده مکفی برای توسعه مناسبات و روابط مصروف شود، نقشه و مسیر روابط را، «تبادل ظرفیتهای مکمل» تشکیل خواهد داد. ایران مملو از ظرفیتهای قابل توسعه اقتصادی، ژئواکونومیک و نیز ژئوپلیتیک و امنیتی در جغرافیای راهبردی مشترک با اروپا است. اروپا نیز ظرفیتهای قابل ملاحظهای در راستای منافع اقتصادی، تکنولوژیک، انرژیک، ترانزیتی، علمی و فرهنگی و بهویژه سیاسی و راهبردی جمهوری اسلامی ایران دارد. بهطور فشرده، معتقدم راهبرد روابط ایران و اروپا براساس تفاهم، اراده برای توسعه همکاریها و تبادل ظرفیتهای مکمل است. در چارچوب چنین راهبردی، مساله برجام، قاعدتا در کانون تعامل و تبادل ظرفیتهای مکمل امنیتی اقتصادی طرفین تعریف میشود. اروپا به ظرفیتهای امنیتی ایران در منطقه خاورمیانه نیازمند است و ایران به ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی اروپا نیاز دارد.
اکنون که آمریکا وارد یکجانبهگرایی افراطی شدهاست و عملا بر سر تعرفهها با چین و اروپا وارد یک جنگ تجاری شدهاست، چه فرصتهایی برای ایران فراهم آمده تا تهران بتواند با استفاده از آن تهدیدات آمریکا را خنثی یا حداقل کماثر کند؟
نگاهی به حجم تبادل و سرمایهگذاری متقابل چین و آمریکا و همچنین آمریکا با اروپا، میگوید که این سه قدرت برتر اقتصاد جهان، بزرگترین شرکای اقتصادی تجاری یکدیگر به حساب میآیند. آمار تبادل اروپا-آمریکا را در ابتدای گفتوگو مرور کردیم. اما، راجع به چین و آمریکا. حجم مبادلات حدود ۵۸۰میلیارد دلار است که تراز مثبت چین، نزدیک به ۳۸۰میلیارد دلار ذکر شده است! از زمان ریاست جمهوری ترامپ و رویکرد یکجانبهگرای آمریکا، موافقتهای تعرفهای که سنتی بین آنها برقرار بود، در معرض دگرگونی قرار گرفته. باوجود تمام تلاشی که اتحادیه اروپایی و چین برای جلوگیری از شروع یک جنگ تعرفهای با آمریکا داشتند، اما، ترامپ مصمم است که توازنی در ترازها ایجاد کند. افزایش تعرفه بر کالاهای صادراتی اروپا و چین به آمریکا، (از جمله فولاد و آلومینیوم)، نخستین راهکار آمریکایی است. ترامپ در نخستین گام از مهمترین اتحادیهها و معاهدات تجاری تعرفهای حوزههای آتلانتیک و پاسیفیک خارج شد. در حال حاضر نیز، آمریکا تهدیدات تعرفهای خود را همزمان علیه چین و اروپا و حتی کانادا آغاز کرده. بله، شکاف تجاری تعرفهای آمریکا در دو حوزه آتلانتیک و پاسیفیک شدت گرفته و احتمال میرود شدیدتر هم بشود. تاکید میشود که این تقابل، عرصه اقدام مستقیم ایران نیست، چون وزن و مقتضیات اقتصادی جمهوری اسلامی ایران اجازه چنین تاثیری را نمیدهد، اما، فرصت مناسبی است که منافع سلبی ایران با منافع مشابه چین، روسیه و اتحادیه اروپایی، در یک راستا واقع شود. ماهیت تحریمهای یکجانبه آمریکا در تقابل با روند برجام، دقیقا همان مشکلی است که سایر قدرتهای جهانی، از جمله روسیه، چین، اتحادیه اروپایی، هند و دیگران، آن را خلاف منافع و مصالح خودشان میدانند. وزارت خارجه چین، اخیرا در موضعگیری قاطعی اعلام کرد که هیچگونه تحریم یکجانبه علیه ایران را نخواهد پذیرفت زیرا خلاف موازین بینالمللی است. این دقیقا همان مسالهای است که اروپا هم از آن هراس دارد. «تعمیم و تسری نورم[هنجار]های داخلی آمریکا به محیط بینالمللی» البته، هر کجا که مساله منافع مطرح باشد، امکان توافق و مصالحه هم هست. حجم مبادلات سه قدرت بزرگ و برتر اقتصادی جهان، (آمریکا، اتحادیه اروپایی و چین)، آنقدر بزرگ هست که هر زمان احتمال توافق و مصالحه بر سر منفعتی بزرگتر، میان آنها باشد.
پس از روی کار آمدن افراد تندرویی همچون جان بولتون بسیاری چنین تحلیل کردند که مهار ایران و حتی تغییر نظام ایران مهمترین اولویت سیاسی آمریکاست، نظر شما در این زمینه چیست؟
اهداف سیاست خارجی کشورها، مستقیما تابع فهرست منافع و ارزشهای ملی و نیز رویکرد و جهتگیری دولتها و ماهیت ساختارهای ملی هر کشور است.
البته نقش افراد یا کارگزاران نیز در بسیاری موارد، مهم است.
هرچند «مساله ایران» در ساختار امنیت ملی و سیاست خارجی آمریکا، از وضعیت و ویژگی نسبتا ثابتی برخوردار است، اما نقش افراد در شدت یا کاهش میزان تضاد یا همکاری، غیرقابلانکار است.
ایران در زمان ترامپ در نقشه سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا، در فهرست اهداف بحرانی قرار گرفته است. (در حالیکه در زمان اوباما، چنین نبود. بلکه بالعکس، در آن زمان ایران در فهرست اهداف قابل تعامل قرار داشت). در عین حال، معتقدم در آمریکا طیفی از انتظارات یا اهداف نسبت به وضعیت ایران موجود است. دستکم سه لایه از هدف یا نیت را نسبت به ایران در شاکله سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا میتوان مفروض داشت؛ اول، کف خواسته ایالاتمتحده نسبت به جمهوری اسلامی ایران، «تغییر رفتار» و قرار گرفتن نظام حاکم در مسیر اهداف منطقهای و جهانی آمریکا است. دوم، میانگین اهداف، «تغییر نظام»، اسقاط جمهوری اسلامی ایران و جایگزینی آن با آلترناتیو تابع ایالاتمتحده. سوم، سقف هدف، «تسلط بر ژئوپلیتیک ایران»، از طرق مختلف، از جمله تغییر در ماهیت ملی و تجزیه جغرافیایی و هویتی ایران. تیم سیاست خارجی، امنیتی و امنیت ملی ترامپ، در وضع فعلی، موضعدارترین، مغرضترین و پرانگیزهترین افراد ضد جمهوری اسلامی ایران، بلکه ضد ایرانی را شامل شده است. ترکیب پمپئو و بولتون حتی صرف نظر از متیس، انگیزه کافی را برای شدت بخشیدن به سیاستهای ضد جمهوری اسلامی ایران، در سطح دولت و کاخ سفید تامین کرده است. آنچه راجع به «سیاست مهار ایران» گفتید، بهنظرم بیش از آنچه که یک هدف سیاست خارجی آمریکا باشد، یک مسیر و بلکه یک ابزار است. درست مثل تحریمها. مهار و تحریم، بر کشوری مثل ایران اعمال میشود که کشور را در مسیر خاصی قرار دهند و به سوی معینی هدایت کنند. یک نظر وجود دارد که معتقد است، هم مهار و هم تحریم، اصولا توسط آمریکا بر ما اعمال میشود که؛ جمهوری اسلامی ایران در نتیجه کثرت نابسامانی داخلی و افزایش شدت آسیبپذیریهای داخل، از درون آماده تغییر و بلکه فروریزی و تجزیه شود. اگر به تاثیرات سه روند «نفوذ، مهار و تحریم» دقت کنیم، میبینیم که بر هم زدن «سامان فکری» نظام و توسعه نابسامانی در درون ساختارها و فلج کردن اندام حیاتی مملکت و شوریدگی و التهاب اجتماعی، عدم اعتماد عمومی، از فوریترین نتایج آنها است. بنابراین، معتقدم ایالاتمتحده از تداوم کینهورزی و دشمنی با جمهوری اسلامی ایران، اهدافی بزرگتر از ما را در نظر دارد. مساله «خاورمیانه بزرگ» یا خاورمیانه جدید که در اواسط دهه ۸۰ قرن پیشین میلادی، در مراکز فکری و تصمیمگیری امنیت ملی آمریکا شکل گرفت و در دستور کار دولتهای محافظهکار و حتی لیبرال آمریکا قرار گرفت، یک موضوع مقطعی و گذرا نبود. آنچه که از سپتامبر ۲۰۰۱ شروع شد و به اسقاط صدام و نهایتا پروژه تروریسم داعش منجر شد و آنچه اینک هنوز در جنگهای داغ خاورمیانه مشاهده میکنیم، همه در چارچوب برنامه «خاورمیانه جدید» آمریکایی قابل نقد و تفسیر است. ایران، در این میان، مساله مهم و مانع بزرگ آمریکا است. ژئوپلیتیک ایران، قدرتزا و تاثیرگذار است. ژئوپلیتیک ایران، خود منشأ قدرت است. «این ژئوپلیتیک میتواند در ثباتسازی و توازن طبیعی منطقه خاورمیانه بسیار موثر باشد.» همین مساله، بزرگترین مانع برای تسلط هر قدرت غیربومی بر منابع ژئواستراتژیک و اقتصادی منطقه است. از این جهت است که معتقدم منتهای هدف آمریکا نسبت به ایران، تسلط بر ژئوپلیتیک ایران یا تجزیه آن است.
یکی از مشکلات اروپا بحث شرکتهای خصوصی و چندملیتی است. چطور اروپا با این حجم از شرکتهای خصوصی و چندملیتی میتواند به ایران تضمین لازم را بدهد و آیا برایش صرفه اقتصادی دارد؟
ببینید، یک آمار مختصر راجع به مقایسه قدرت و نفوذ دو «پول» دلار و یورو را در نظر بگیریم؛ حدود ۶۳ درصد ذخایر بانکهای مرکزی کشورهای جهان را دلار تشکیل میدهد، حال آنکه سهم یورو فقط حدود ۲۳درصد است. همین آمار را زمانی جدیتر مییابیم که بدانیم مقادیر بسیار زیادی از دخایر ارزی و سرمایهگذاری اروپا و چین و حتی روسیه، بر پایه دلار است. صورت مساله هم ساده است. آمریکا طی بیش از دو دهه، سازوکاری مهیا کرده که قادر است ؛ هر پالت کالا، هر سنت یا دلار و هر «گیت-دروازه» یا معبری را بهطور دقیق رصد کند. بنا براین آمریکا میتواند رصد کند که کدام خدمات یا کدام کالا از کدام مبدا به کدام مقصد تحت چه شرایطی و با کدام قیمت و با چه وسیلهای و چگونه، خریداری، فروش، حمل و تحویل میشود. از سوی دیگر، بخشهای وسیعی از ساختارها و شرکتهای اقتصادی، خدماتی، تجاری، صنعتی، تولیدی و... اروپا، چین و حتی روسیه، در یک نظام «زنجیره ارزش جهانی» تعریف شدهاند، لذا تفکیک آنها از عرصه دلار و محیط اقتصادی گسترده آمریکایی، بهشدت مشکل است. همه اینها یعنی محدودیت شدید نظام تجارت بینالمللی و آسیبپذیری اروپا و چین و روسیه از تهدیدات اقتصادی و مجازاتهای مالی و پولی و حتی «سهم بازار»، برای هر شرکت یا دولت متخلف. اما اروپا در ۱۹۹۶ به منظور «صیانت از سرمایهگذاری» شرکتهای اروپایی از مجازاتهای آمریکا، مقرراتی را وضع کرد که «قانون انسداد» یا Blocking status نام گرفت. حسب این قانون، اگر «در مواردی خاص»، شرکتهای اروپایی از ناحیه قوانین داخلی آمریکا مشمول مجازات و جریمه مالی شوند، اتحادیه حق دارد از محل منابع مالی آمریکا، خسارات شرکتهای خود را جبران کند. این تنها یک مورد از راهکارهای مقابله با تحریم است. راه دیگر، مذاکره در سطح بالا و کسب توافق برای موارد خاص و مهم است. مانند آنچه در اواخر دهه نود گذشته فرانسه برای تحقق قرارداد شرکت توتال با آمریکا به توافق رسید. مثلا مورد فروش هواپیماهای ایرباس را میتوان از این طریق حل کرد. راه دیگر، تعیین یک بانک، مثل بانک سرمایهگذاری اروپا EIB که سهم کمی از سرمایه آن به ایالاتمتحده مربوط است (حدود ۱۲درصد)، برای پشتیبانی پروژههای کوچک و متوسط. روش دیگر «اتکا به صندوق سرمایه مشترک» است که شرح آن در این گفتوگو نمیگنجد. در مجموع، اگر اروپا عزم و اراده لازم را داشته باشد، هر چند که «حجم مبادلات ممکن با ایران» چندان بزرگ نیست، اما میتواند حتی رقمی تا حد پنجاهمیلیارد یورو را نیز شامل شود. از این رو، چنین عددی خود به حد کافی قابل اعتنا است. حتی اگر انگیزه اصلی اروپا در قضیه برجام امنیتی و استراتژیک باشد (که هست)، اما، چنانچه اروپا خود اراده کند، میتواند معبری باز کند که بدون درگیر شدن با «دامگاه دلار»، مبادلاتی تا سقف پنجاهمیلیارد یورو را از طریق ایران سامان دهد. مساله، اراده و محاسبه سود و زیان نهایی اروپا است.
سناریوهای ایران در صورت خروج از برجام و به نتیجه نرسیدن مذاکرات با اروپا چیست؟
سناریو یا «طرح بدیل»، اصولا باید تامینکننده اهداف و منافع و البته در چارچوب مقدورات تنظیم شود. هدف جمهوری اسلامی ایران، تعامل قانونی با جهان و حفظ مناسبات بینالمللی خود براساس حقوق شناختهشده کشورها است. ایالاتمتحده، دقیقا سلب همین خواسته و حقوق طبیعی ایران را از طریق خروج از برجام و احیای تحریمها، دنبال میکند. حفظ برجام، برای ایران تا آنجا اهمیت دارد که بتواند از مزایای این برنامه مشترک، بهخصوص تعامل عادی همهجانبه اقتصادی سیاسی با جهان بهرهمند باشد. اصولا اروپا، چین و روسیه، از یکجانبهگرایی و رویکرد تهاجمی ایالاتمتحده، نه در عرصه سیاسی امنیتی و نه در بستر اقتصادی، رضایت ندارند. این سه قطب قدرت و حتی دیگر قدرتهای بزرگ نظیر هند، از ناحیه رویکرد تهاجمی و تهدیدآمیز آمریکا، احساس نگرانی دارند، اما پهنه منافع متداخل یا محدودیتهای این اقطاب در مقابل آمریکا، نوعی محافظهکاری محتاطانه را به ایشان تحمیل میکند. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران نیز حق انتخابهای خود را دارد. اگر ۱+۴ اهتمام لازم را برای حفظ برجام مصروف نکنند، آن گاه ایران در دو مسیر سلبی و ایجابی قادر است به طراحی سناریوی بدیل بپردازد. اگر بنا باشد ایران از مزایای برجام محروم شود، نخستین انتخاب ایران، بازگشت به «نقطه صفر برجام» خواهد بود. چنانچه تحریمهای فلجکننده از سر گرفته شود و سه قطب قدرت (اروپا روسیه و چین)، از اقتدار خود برای گشایش فضای تنفس ایران در چارچوب منافع مشترک استفاده نکنند، آنگاه، هیچ دلیلی باقی نمیماند که ایران تولید مواد چشمه و توسعه تکنولوژی هستهای را از سر نگیرد، با آغاز شتابنده و گسترده توسعه توانمندی هستهای، بهعنوان یک رویکرد سلبی، طبعا معادلات سیاسی و استراتژیک، متحول خواهد شد. در اینصورت، مسیر تحولات منطقه و بینالملل به سمت شرایط بحرانی سیر خواهد کرد. چنین شرایطی حتی برای جمهوری اسلامی ایران نیز مطلوب نیست، اما، حق انتخابها محدود اند. ایران با استفاده از اهرمهای قدرت موازنه امنیتی در منطقه و افزایش سطح اثرگذاری استراتژیک خود در مسیر توانمندی هستهای و نیز قدرت اثرگذاری بر ژئواکونومی منطقه، میتواند برای موازنه اقتصادی امنیتی مطلوب آمریکا، مانع ایجاد کند. این، یعنی افزایش قدرت چانهزنی. در زمان اوباما نیز، یکی از علل تمایل آمریکا به آغاز مذاکرات و انجام توافق برجام، محاسبه همین وجه از معادلات بود. البته چنین رویکردی نه مطلوب است و نه چندان سازنده، اما این همان هزینهای است که همه طرفها باید بپردازند تا یکبار دیگر به مدار گفتوگو، توافق و تعامل بازگردند. اگر شرایط بهسوی بحران پیش نمیرفت و اگر قدرتهای منطقه و قدرتهای بزرگ جهان، حاضر به پذیرش حقوق طبیعی یکدیگر بودند، قطعا ایران نیز طیف وسیعی از حق انتخابها را برای همگرایی، تشریک مساعی، همکاری و مشارکت در سطح منطقه و جهان داشت، اما متاسفانه فعلا با چنان وضع مطلوبی، فاصله بسیار داریم.
اروپا درخصوص مسائل امنیتی علاوه بر ایران با کشورهای دیگری همچون عربستان یا اسرائیلیها نیز روابط نزدیکی دارد. آیا میتواند باتوجه به اختلافات ایران با سعودیها و صهیونیستها توازن برقرار کند؟
مهمترین مساله برای اتحادیه اروپایی در سطح منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، «نگرانی از توسعه ناامنی گسترده، تداوم جنگ» است. ناامنی و جنگ، دستکم سه اثر نامطلوب برای اروپا در پی دارد؛ یکی احتمال وقوع موج بزرگتر فرار و مهاجرت به سمت اروپا، دوم، احتمال گسترش دامنه جنگ به حوزه منافع سیاسی اقتصادی اروپا، سوم، افزایش بحران انرژی و بهرهبرداری روسیه از این بحران برای ایجاد تنگنای انرژیک علیه اروپا. اقتصاد اروپایی عمدتا بر پایه صدور خدمات، سپس اقتصاد کشاورزی و نهایتا کالای صنعتی استوار است. بخش مهمی از اقتصاد آمریکا اما، به عکس، بر پایه اقتصاد جنگی استوار است. باز گردیم به منطقه؛ عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی، با هر تحلیلی، اینک منافع خود را در تداوم ناامنی و ادامه و گسترش جنگ میدانند. نقطه تمایز منافع اروپا با آمریکا و سعودی و اسرائیل در همین مساله «ناامنی و جنگ» است و نقطه اتصال جمهوری اسلامی ایران با اروپا، در میل به برقراری ثبات، صلح، امنیت و خاتمه جنگ است. این، یک واقعیت مهم است، که متاسفانه زیر حجم بزرگی از پروپاگاندا و ضدتبلیغ آمریکایی، پنهان مانده. هیچ تردیدی در نقش موثر ایران برای نابودی حاکمیت داعش در سوریه و عراق، نیست. هیچ تردیدی در استفاده ابزاری آمریکا از تروریسم و توسعه ناامنی و جنگ در منطقه، برای تسلط بر ژئوپلیتیک منطقه، نیست. هیچ تردیدی در سرمایهگذاری عربستان، امارات و اسرائیل روی عوامل تروریسم و جنگهای داخلی عراق و سوریه و یمن و بیثباتی در حوزه اقتدار ایران، نیست. و تردید بسیار کمی راجع به نگرانی اروپا از توسعه ناامنی و جنگ در مرزهای جنوبی اتحادیه موجود است. این همان وضعیتی است که بنده، در شرح استراتژی توصیه شده خود برای مناسبات و روابط با اروپا بهعنوان رکن سوم استراتژی، «تبادل ظرفیتهای مکمل» از آن یاد کردهام. بنابراین اروپا اگر قرار است نقشی در عرصه امنیتی و سیاسی منطقه بازی کند، حتی با داشتن پیوندهای وثیق و تاریخی با رژیم صهیونیستی و داشتن مناسبات گسترده با عربستان سعودی، لاجرم باید مهمترین ملاحظات راهبردی خود را در امر امنیت و انرژی مد نظر داشته باشد و در اینصورت، عقل حکم میکند که، مسیر جمهوری اسلامی ایران را بر مسیر اسرائیل و سعودی ترجیح دهد.
اروپا، حلقه سوم
بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که ایران برای حفظ روسیه و چین باید کانال ارتباط و گفتوگوهای سیاسی با اروپا را باز نگه دارد، شما در این زمینه چگونه فکر میکنید؟
بنده معتقدم وزن و اهمیت اروپا برای عرصه منافع ملی جمهوری اسلامی ایران آنقدر هست که مستقل از هر عامل دیگر، برای حفظ و توسعه آن، اهمیت قائل باشیم. بهنظر بنده، اروپا در ترتیب اولویتهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، در حلقه سوم قرار دارد. هر چند روسیه بهلحاظ همجواری و همراستا بودن بخشی از منافع منطقهای و استراتژیکش با ایران؛ و چین بهلحاظ اهمیت اقتصادی، تکنولوژیک، سیاسی و بینالمللیاش، در اولویت بلافصل سیاست خارجی ما قرار دارند، لیکن، بهلحاظ اهمیت، هر یک از این سه قدرت، جایگاه مستقل و خاص خود را برای ما دارند. در عین حال، بهشدت معتقدم که در مسیر مدیریت و مهار تحریمهای یکجانبه آمریکا، ما نباید حساب و مسوولیت و ظرفیتهای اتحادیه اروپایی را از روسیه و چین جدا کنیم. تفکیک و تمایز این سه قطب، در هر اقدامی جهت خنثیسازی یکجانبهگرایی آمریکا، به زیان ما است. موکّدا معتقدم، هر گونه راهحل مبادله پولی و بانکی و هر نوع حمایت سرمایهای از مبادلات نفت و فرآوردههای آن یا فعالیتهای اقتصادی و تجاری ایران، در هنگام تحریمهای یکجانبه آمریکا، باید در قالب ساختارهای چهارجانبه یا ایجاد کنسرسیومهایی بر پایه سبد پولی مشترک (اروپایی،چینی، روسی) انجام شود. مقابله با موانع بانکی، بیمهای، ترانزیتی، اعتباری و مبادلاتی آمریکا، از طریق ساختارهای مشترک چهارجانبه (ایران، اروپا، روسیه و چین) و وحدت رویه جمعی، امکانپذیر میشود. البته انگیزه و توان و قدرت مانور هر یک از این طرفها، متفاوت است، اما چون میزان آسیبپذیری همه آنها از ناحیه نفوذ یکجانبه آمریکا در ساختارها و مناسبات بینالمللی تقریبا یکسان است، بنابراین در صورت تحرک دقیق و پرحجم و بهموقع دیپلماتیک ما، امکان ایجاد تمرکز و همگرایی مطلوب در بین این سه قطب قدرت، منتفی نیست.
توافق بزرگ
ترامپ در صحبتهایش درباره ایران چندبار بر بحث «توافق بزرگ» تاکید کرده مدعی است که با یک توافق بزرگ میتواند بسیاری از مسائل مورداختلاف با تهران را حل و فصل کند. تحلیل شما از این ادعای رئیسجمهوری آمریکا چیست؟
حتما ویژگیهای شخصیتی ترامپ در ادعاها و رفتار او موثر است. این تاثیر بیش از موارد معمول است. او عادت کرده که «یا همه - یا هیچ!». ترامپ اصولا از هر چیز «بزرگ» خوشش میآید. در برجسازی یا در رینگ بوکس! در سیاست هم ترامپ بهشدت به بزرگنمایی و جنجالآفرینی عادت دارد. راجع به فلسطین، شما ببینید که او صحبت از «معامله قرن» میکند! در حالیکه همه متخصصان خاورمیانه و بحران فلسطین، معتقدند که زمینه و زمان برای هرگونه توافقی اصلا مهیا نیست، چون رژیم صهیونیستی نه قدرت غلبه دارد، نه جرأت توافق. اما، ترامپ دائم از معامله قرن میگوید. راجع به ایران، چه چیزی میتواند مورد تعامل قرار گیرد؟ خواستههای آمریکا از ایران مشخص است؛ خلع ابدی تکنولوژی و زیرساختهای هستهای؛ خلع حداکثری توان دفاعی متعارف ما، بهویژه خلع تولید و نگهداری توان موشکی؛ ترک مواضع قدرت منطقهای و عقبنشینی ما از منطقه تا عمق خاک خودمان؛ عدم هر نوع حمایت از محور مقاومت در هر کجا؛ تعطیلی بخشهای قابلملاحظه از ساختارهای دفاعی امنیتیمان؛ ایجاد تغییرات ساختاری در شاکله قدرت و حکومت در محیط داخلی ما و اعمال کامل آنچه که غرب بهعنوان حقوق بشر میشناسد! و قرار گرفتن در مدار سیاستهای منطقهای آمریکا، از جمله به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی. در مقابل وعده رفع تحریمها، آزادی در فروش نفت و سهم بازار، عادی شدن وضعیت ایران در محیط بینالمللی و رفع خصومتها. اما، نکته اینجاست که حتی به فرض محال، اگر قدرتی در ایران وجود داشت که به چنین تعاملی رضایت میداد، کدام سابقه روشنی از پایداری آمریکا بر توافقات بینالمللی و دوجانبه این کشور وجود دارد؟ همین الان رفتار آمریکا را با اتحادیه اروپا و حتی تهدید به خروج از ناتو ملاحظه کنید. بله، از نظر ترامپ، ایران باید خلع قدرت کامل و خلعید کامل بشود تا شاید از کمند تخاصم و تحریم آمریکا رها شود، آن هم شاید!
ارسال نظر