حمله با گاز سارین به متروی توکیو
بخش سومی هم در کتاب وجود دارد، قسمتهایی که خود موراکامی نظرش را در مورد آنچه دیده و تجربه کرده بیان میکند. مصاحبهها با کسانی صورت گرفته که هر یک (قربانی یا مجرم) به شکلی تحتتاثیر این حمله قرار گرفتند و زندگیهایشان برای همیشه تغییر کرد. با اولویتهای زندگیهای این آدمها و نوع نگاه و روحیه آنها آشنا میشویم، تاثیرات عمیق آنچه در یک روز افتاد را روی بقیه عمرشان میبینیم و اینکه چطور تصمیمهای اتفاقی (مثل چند دقیقه دیرتر یا زودتر از معمول از خانه بیرون آمدن یا اعتماد کردن یا نکردن به کسی که مدعی قدرتهای مافوق طبیعی است) میتواند سرنوشت انسان را به کلی عوض کند. در مصاحبههایی که موراکامی با دقت و وسواس گرد آورده با هربار تعریف داستان، صحنه شکل تازهای میگیرد، چیزهایی به آن اضافه یا کم میشود و جزئیات تغییر میکنند. در نهایت متوجه میشویم برای دیدن کل صحنه و رسیدن به تحلیلی از ماجرا این نگاههای چندگانه ضرورت دارند. موراکامی نشان میدهد درک حقیقت یک واقعه تنها با دیدن مجموعهای از چهرههای بیشمار آن امکانپذیر است. شاید مهمترین نکتهای که موراکامی مدام بر آن تاکید میکند؛ فاجعهای است که میتواند حاصل پیروی کورکورانه باشد. اعضای فرقه اوم دنبال غنای معنوی بودند اما به جنایتکارانی بیرحم تبدیل شدند. رهبر دیوانه فرقه اوم، شوکو آساهارا، کسانی را که به امید یافتن پناه معنوی و آرامش به سوی او آمده بودند به ابزاری برای رسیدن به خواستههای دیوانهوارش تبدیل کرد. از نظر موراکامی وقتی ما رویاهایمان را رها میکنیم و وارد کابوس یک دیوانه میشویم وقوع چنین خشونتهایی اجتنابناپذیر است. در واقع موراکامی در مترو موفق به کالبدشکافی فرقه و فرقهگرایی شده، فرقه به معنی همه گروههای خطرناک و هولناک از جیم جونز گرفته تا گروههای تروریستی امروز. مترو بهخاطر همه این نکاتی که به آنها میپردازد از بهترین آثار موراکامی است و در واقع اثری است که تا آن را نخوانیم بسیاری از آثار دیگر او را درک نخواهیم کرد.
ارسال نظر