روزمرگی و قطع ارتباط نسلها
گسستی که منجر به عدم درک اجتماع و تماشاگر و عدم ارتباط درونی با آثار هنرمندان میشود. این گسست در طول یک دهه منجر به فراموشی شاخصهای آثار هنری هر دهه شده و در نتیجه خروجیها و موفقیتهای شاخص هنرمندان به سرعت به فراموشی سپرده میشود. همین جاست که ما خود را میان فراموششدگان یا ندیدهشدگان پیدا میکنیم و همه آن کاشتها و برداشتها که منجر به ساخته شدن جریانی موفق شده است در همان سطح جریان باقی میماند و فراموش میشود. چرا که آثار بیارزش روزمره که بیخاصیتیاش در نتیجه عدم هدفمندی خلق آن است، با سرعت قارچگونهاش مخاطب را گمراه کرده و در ذوقزدگی نمایشی که پشت آن هیچ چیزی نیست مبهوت شهرت و زرق و برق میشود و در پایان بی هیچ توشهای با همان ذوق به خانه میرود و تمام. برای همین است که تئاتر دهه ۷۰ خورشیدی و دهه ۸۰ ثمرههای اصلی خود را آرام آرام گم میکند و در نتیجه آن بسیاری از موفقیتهای آن دو دهه رها شده و در سطح یک جریان باقی میماند. تئاتر در آن دههها تعقل خود را مدیون عمق سیاستهای فرهنگی و توجه ویژه مدیریت و جریانهای تئاتری است؛ مسیری که منجر به ظهور بسیاری از نمایشنامهنویسان، کارگردانها، بازیگران و گروهها و کمپانیهای خوب تئاتر شد. اما حقیقت خیلی زود خود را در میان سیاستهای کوتاهمدت که منجر به عملکردهای روزمره شد گم کرد و جریانهای مهم این دو دهه گم شد و ابتر باقی ماند. حالا سوالهای زیادی هنوز بیجواب باقی مانده است، سوالاتی که شاید در ابتدا ما به آن باید جواب دهیم و شاید هم مدیریت. کلا تئاتر باید با یک برنامه هدفمندتر از جریان تئاتر تفکر حمایت کند تا مسیر متفاوتی شکل گیرد. بررسی و نگاهی دیگر به تئاتر تفکرمند دهه ۷۰ خورشیدی و دهه ۸۰، یادآوری بزرگی است از اسمها و جریانها و گروههایی که در روزمرگی این روزگار گم شدهاند. بزرگانی که در آن سالها بسیار درخشیدند و حالا سالهاست که در حاشیهای تنها عبور وگذر زمان را نظاره میکنند.
ارسال نظر