نگاه منتقد
عبور از داستانهای آپارتمانی
وضعیتی در ظاهر آشنا که جزئی از فرهنگ سربازی این مملکت است؛ سربازها اغلب یادگاریها و دل نوشتههایی را روی تخت مینویسند که نشان از دغدغه آنهاست. کاری که ملااحمدی میکند قرائت این نوشتهها بهصورت پارهپاره ذیل عنوان داستان است. این داستان در واقع ۳۶ راوی دارد که نویسنده فقط این روایتها را کنار هم چیده است بدون اینکه حتا یک کلمه درباره آنها حرف بزند؛ «دنیا دو روزه، بقیه هم روز به روزه، ششصد و بیست روز مانده به ترخیص از خدمت و شصت و دو روز مانده به ترخیص از آموزشی، علی توان ۱۷/ ۵/ ۸۱». «کِرم را دوست دارم، نه بهخاطر کِرم بودنش، فقط به خاطر خاکی بودنش. خاکی باش وگرنه تو را به خاک میکشند، علی سیمی، کازرون ۲۴/ ۴/ ۸۰». روایتهایی از این دست که کنار هم جمع شدهاند و داستان طبل ریز روی طبل بزرگ زیر پای راست شکل گرفته است. انگار همه تختها در پادگانها عضوی از یک داستان ابدی هستند که در هر دورهای به شکل خاصی به زیست خود ادامه میدهند. اهمیت این داستان به دلیل تکه تکه نوشته شدنش نیست، بلکه جسارت نویسنده در داستان ننوشتنش است. احضار یک وضعیت و نشان دادن آن بهعنوان شکلی از دغدغههای زیستی که در دورهای از زندگی اتفاق میافتد.
این مجموعه چند داستان خواندنی دارد که میتوان آنها را در کنار معدود داستانهای خوبی گذاشت که امروزه نوشته میشوند و نشان از نویسندهای دارند که در نوشتن وسواس به خرج میدهد؛ «کلیجی»، «دانیال بخواب» و «این تیغ روی دستها دراز میکشد» حکایت داستاننویس زبردستی است که دغدغه اصلیاش جنگ با تعریف نامتعارف است. در این مجموعه با نگاهی به جنگ مواجهیم که اساسا گروتسک است. کمترنشانی از تیر و تفنگ در این مجموعه میبینیم اما اضمحلال مفهوم مرکزی کتاب است که تمام عناصر هول آن میچرخند و به آن خدمت میکنند. اضمحلالی برخاسته از بحران هویت که در سرتاسر مجموعه با دهان بسته جیغ میکشد. تمام دیوارهای این روستا را خراب کن؛ محصول درگیری نویسنده با خود داستان است. با فرم داستان، با ریخت داستان و هر آنچه که محصول داستانهای آپارتمانی است که این روزها رایج است.
ارسال نظر