دکتر ابراهیم متقی رمزگشایی کرد
جعبه سیاه تصمیمات ترامپ
به باور شما اصلیترین دلیل ترامپ در خروج از برجام چیست؟ ترامپ چرا در شرایطی که برجام از هر نظر برنامه هستهای ایران را تحت کنترل و رصد دقیق نهادهای نظارتی قرار میداد و به ادعای غربیها مانع از دستیابی ایران به سلاح اتمی میشد، تصمیم گرفته است از برجام خارج شود؟
ترامپ دارای رویکرد انتقادی نسبت به برنامه جامع اقدام مشترک بوده است. نگرش ترامپ در مورد موافقتنامه هستهای با ایران مبتنی بر تصاعد فشارهای بینالمللی برای از بین بردن انگیزه مقاومت در ساختار سیاسی و راهبردی جمهوری اسلامی تحلیل میشود. ترامپ به این موضوع واقف است که ایالات متحده در روند برجام به نتایج مطلوبی در زمینه قدرت هستهای ایران در آینده دور و نزدیک نائل شده است. وقتی که جان کری به این موضوع اشاره دارد که جهان بعد از برجام امنتر شده، بهمفهوم آن است که مطلوبیتهای امنیتی و راهبردی آمریکا در مورد قدرت هستهای ایران و از بین بردن امکان گریز هستهای برای ایران حاصل شده است. هدف اصلی ایالات متحده در روند دیپلماسی هستهای را باید کاهش قدرت تاثیرگذار ایران دانست. ترامپ به لحاظ شخصیتی فردی اهل معامله است. لازم است دیپلماتهای ایرانی و کسانی که روند دیپلماسی هستهای را پیگیری میکنند درک دقیقتری نسبت به کتاب هنر معامله دونالد ترامپ داشته باشند.
محور اصلی هرگونه معامله در نگرش ترامپ را باید چانهزنی از موضع قدرت دانست. ترامپ به این موضوع آگاهی دارد که ایالات متحده بهعنوان کدخدای نظام جهانی از قدرت لازم برای اعمال دیپلماسی اجبار برخوردار است. بنابراین درصدد خواهد بود تا زمینههای لازم برای افزایش فشار روانی بر ایران را فراهم آورد. سیاست اصلی ترامپ آن است که موقعیت کنترل نهادهای راهبردی و تاسیسات هستهای ایران از طریق آژانس بینالمللی انرژی اتمی و در چارچوب پروتکل الحاقی را به حداکثر خود برساند. موضوع اصلی ترامپ را نمیتوان بحث مربوط به قابلیت هستهای ایران دانست. اگر غروب برجام درارتباط با ایران نیز مطرح شود، باز هم روند مربوط به انتظارات ترامپ ادامه خواهد یافت. ترامپ تصور میکند که ایران هماکنون در موضع ضعف قرار دارد. دیپلماسی هستهای ایران را نشانه چانهزنی از موضع ضعف میپندارد و به همین دلیل تلاش دارد موضوعات دیگر مربوط به حوزه راهبردی قدرت ایران را در وضعیت کنترل قرار دهد.
به نظر میرسد اروپاییها دچار یک عجز مفرط استراتژیک-دیپلماتیک در برابر آمریکا شدهاند. ضعفی که استفان والت استاد برجسته روابط بینالملل از آن بهعنوان عجز اروپاییها در مهار ترامپ یاغی نام میبرد. اروپاییها به جای آنکه بتوانند ترامپ را مهار کنند برای راضی کردن او، از جیب ایران به آمریکا باج میدهند. دلیل ضعف و استیصال دیپلماتیک اروپا را چگونه ارزیابی میکنید؟
زیرساختهای تفکر اروپا و آمریکا در مورد موضوعات راهبردی متفاوت است. تمامی نظریهپردازان رئالیست و نئورئالیست آمریکایی به این موضوع اشاره دارند که محور اصلی سیاست خارجی ایالات متحده را موضوع قدرت تشکیل میدهد. به این ترتیب هرگونه فرآیندی که بتواند معادله مربوط به سیاست و امنیت آمریکا را تحت تاثیر قرار دهد، براساس معادله قدرت سنجیده میشود. ایالات متحده در دوران ترامپ تلاش دارد تا از سیاست قدرت به میزان بیشتری استفاده کند. حتی نظریهپردازانی همانند رابرت کیگان به این موضوع اشاره دارند که جهان اروپایی به موازنه فکر میکند، در حالی که دونالد ترامپ و آمریکاییها موضوع مربوط به یکجانبهگرایی را در ارتباط با سیاست قدرت پیگیری میکنند. کیگان به این موضوع اشاره دارد که اروپاییها طرفدار حقوق بینالملل و نهادهای بینالمللی هستند. در حالی که ایالات متحده حقوق و نهادهای بینالمللی را تابعی از قدرت سازنده و قدرت جامع میداند. مفهوم قدرت جامع آن است که ایالات متحده بتواند الگوها و اهداف سیاسی خود را در ارتباط با موضوعات مختلف بهگونهای ارتقا دهد که زمینه برای تحقق پیروزی از طریق سیاست قدرت حاصل شود.
واقعیت آن است که اروپاییها فاقد قدرت اقتصادی و راهبردی متوازن با ایالات متحده هستند. تولید ناخالص داخلی ۲۸ کشور اتحادیه اروپا اندکی بیش از تولید ناخالص داخلی آمریکا افزایش یافته است. قدرت نظامی، اراده دیپلماتیک و سیاست امنیتی ایالات متحده فراتر از تمامی کشورهای اتحادیه اروپا از قابلیت لازم برای نقشآفرینی در مدیریت بحرانهای منطقهای برخوردار است. ترامپ تلاش دارد تا اروپاییها را براساس سیاست قدرت، کنترل و تحقیر کند. سیاست ترامپ در حوزه اقتصادی همواره با نشانههایی از تحقیر کارگزاران همراه بوده است. مفاهیمی که ترامپ در دورانهای مختلف تاریخی درباره روسای جمهور کشورهای رقیب بهکار میگیرد، نشانههای چنین الگوی رفتاری را منعکس میسازد. ترامپ در دوران فعالیت اقتصادی خود بهعنوان «آقای اخراج» معروف بود. آقای اخراج بهمعنای آن است که هر فردی در حوزه فعالیتهای اقتصادی و کارگزاری خود باید مجری دقیقی برای سیاستهایی باشد که کمپانی و ساختار اقتصادی تعریف میکند. نگرش ترامپ ماهیت سلسلهمراتبی دارد. در حالی که کشورهای اتحادیه اروپا تلاش دارند تا از سازوکارهای موازنهگرایی برای حفظ موقعیت خود در سیاست و امنیت جهانی استفاده کنند. واقعیت این است که یکجانبهگرایی ترامپ همانند یکجانبهگرایی جورج بوش پسر مشکلات و مخاطرات امنیتی و اقتصادی زیادی را برای آمریکا ایجاد خواهد کرد. در عین حال، باید به این موضوع اشاره داشت که ترامپ واقعیت سیاست، فرهنگ، اقتصاد و الگوی کنش راهبردی آمریکا خواهد بود. در چنین نگرشی، متحدان نیز باید سیاست مبتنی بر تبعیت و تابعیت را در ارتباط با موضوعات امنیتی و راهبردی مورد پذیرش قرار دهند.
سیاست خارجی آمریکا در دوران ترامپ چه تفاوتی با دوران بوش و اوباما دارد؟ نوع برخورد ترامپ با کرهشمالی نشان میدهد که او چندان به صدور ارزشهای آمریکایی اعتقادی ندارد و آداب دیپلماتیک نیز برای او بیاهمیت است. ترامپ بیشتر به دنبال اهرم قرار دادن مسائل برای گرفتن حداکثر امتیاز از طرف مقابل و دادن حداقل امتیاز به او است. اگر این گزاره را بپذیریم آیا میتوانیم بگوییم که آمریکا وارد عصر جدیدی از دیپلماسی شده است؟
سیاست خارجی دونالد ترامپ مبتنی بر نشانههایی از دیپلماسی اجبار و تهدید است. دونالد ترامپ حتی در مقایسه با جورج بوش پسر انگیزه محدودتری برای کاربرد قدرت نظامی دارد. ترامپ بر این اعتقاد است که قدرت نظامی زمینه فرسایش کشورها را بهوجود میآورد، بنابراین انگیزه ترامپ برای کاربرد نیروی نظامی بسیار محدودتر از جورج بوش پسر خواهد بود. باراک اوباما نیز انگیزه زیادی برای ایجاد آشوب در خاورمیانه داشت و بحران امنیتی خاورمیانه را برای مقابله با قدرت راهبردی ایران سازماندهی کرد. واقعیت آن است که ارزشهای آمریکایی در ادبیات ترامپ، اوباما و جورج بوش به یک صورت و در موازات یکدیگر اعمال میشود. هر سه آنها بر سیاست قدرت تاکید داشتند. الگوی رفتاری ترامپ به راحتی قابل کنترل است. ترامپ پوکرباز ماهری است. محور اصلی بازی پوکر را بلوف تشکیل میدهد. ترامپ حتی نسبت به قانون احتمالات وقوف دارد بنابراین باید به این موضوع اشاره داشته باشیم که ترامپ وارد عصر دیپلماسی اجبار از طریق افزایش تهدید برای حداکثرسازی مازاد اقتصادی شده است. ترامپ به هیچوجه قدرت لازم برای ریسک درگیری از راه نزدیک را ندارد. ترامپ نسبت به پیامدهای سازوکارهای کنش نامتقارن واقف است. تاکنون هیچ بازیگری با ترامپ وارد بازی نامتقارن نشده است. شاید ایران بتواند چنین تجربهای را به مرحله اجرا گذارد.
همسویی بیشتر مشاوران ترامپ از جمله پمپئو و بولتون از سویی و استیصال اروپا در برابر آمریکا تاچه اندازه میتواند رئیسجمهوری آمریکا را به ادامه سیاست فعلی ترغیب کند؟ به عبارت دیگر با اهرم قرار دادن برجام علیه ایران فشار اقتصادی بر ایران را افزایش داده و همزمان در حال گرفتن امتیازات بیشتر از طرف اروپایی است. سیاستی که به نظر میرسد در آن موفق عمل کرده است. تداوم این سیاست را تا چه حد محتمل میدانید؟
بازی اروپا و آمریکا ماهیت رقابتی و هویتی دارد. کشورهای اروپایی بر ضرورت سازوکارهای چندجانبهگرا تاکید دارند. تا اوایل قرن ۲۰ آنچه که در سیاست بینالملل اتفاق میافتاد براساس «سیاست اروپایی» تعریف میشد، هماکنون سیاست اروپایی رنگ باخته است. از سوی دیگر باید به این موضوع اشاره داشت که آمریکا و اروپا دارای اهداف نسبتا یکسانی برای کاهش قدرت هستهای، موشکی، منطقهای و ساختاری ایران هستند اما الگوی رفتاری آنان با یکدیگر متفاوت است، بنابراین میتوان به این موضوع اشاره داشت که اروپا در دوران موجود بهعنوان بازیگر چالشگر در برابر آمریکا ظاهر نمیشود. هنوز معلوم نیست که آیا دیپلماسی ایرانی میتواند به انتظارات جامعه و ساختار سیاسی جمهوری اسلامی برای پایان دادن به تحریمها از طریق صلح و دیپلماسی نائل شود.
ارسال نظر