نگاه منتقد
داستانهایی غریب؛ اختراع گذشته و آینده
در داستان «درک یک پایان» جولین بارنز با سالهای پایانی عمر پیرمردی به نام تونی وبستر مواجهیم. راوی بهنوعی بار قصه را از خلال کثرت فلسفهبافیها و خرده روایتها در مروری ذهنی از گذر عمر به دوش میکشد. آنجا که تونی میگوید: «ظاهرا یکی از تفاوتهای جوانی و سالمندی این است که وقتی جوانیم آیندههای مختلفی را برای خود اختراع میکنیم و وقتی پیر میشویم گذشتههای مختلفی برای دیگران.» روی جلد کتاب بکمن جملهای از مجله اشپیگل آمده است: «کسی که از این رمان خوشش نیاید بهتر است هیچ کتابی نخواند.» داستان «مردی به نام اوه» حدیث نفس تنهایی انسان مستاصل و درمانده معاصر است در آستانه شصت سالگی و درک عمیق بیکسی در عینیت فقدان عزیزان و بیکاری و کهولت. لمس حضور مردی عبوس و منزوی در تکاپوی خودکشی که با روایت سوم شخص به بیان میآید و بکمن در لفافه طنزی منتقد، انسان و دنیای مدرن را به چالش میکشاند و عشق و نفرت را در بستر حوادث، هنرمندانه میگستراند.
کتاب دیگر بکمن با عنوان «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است» همزمانی - هم مکانی سه نسل از یک خانواده را در قیاسهای شخصیتی با یکدیگر درسطور آغازین داستان برای خواننده برملا میکند: دخترک شیطان و باهوش ۷ ساله، مادربزرگ نیمه دیوانه پرشور و حال و مادری منضبط و سختگیر نیز ماجرای حدوث پیوندی عمیق، موثر، خیالانگیز میان مادربزرگ و السا در پیوند با شخصیت شاداب و کودک گون مادربزرگ است که سببساز تقویت قوای تخیل، هوش و بعدسازی او از هم سالانش و بهنوعی عقلانیت زودرسش است. السا با قصههای تخیلی مادربزرگ، مهیجترین حوادث را تجربه میکند تا در نهایت، این ماجراجوییها به عالم واقع نیز کشانده میشود.
ارسال نظر