یادداشت / آیا ولیعهد سعودی بلوف میزند؟
۳ هدف بنسلمان از تهدید به جنگ با ایران
محمد بنسلمان که در آیندهای نزدیک، هفتمین پادشاه عربستان سعودی خواهد شد، در سفر به آمریکا و در گفتوگو با روزنامه «والاستریتژورنال» گفت که «اگر جامعه جهانی نتواند با تحریم بیشتر به ایران فشار آورد، ممکن است عربستان ظرف ۱۰ تا ۱۵ سال دیگر با ایران وارد جنگ شود.» بنسلمان همچنین گفت که جامعه جهانی برای جلوگیری از جنگ با ایران، باید فشارهای سیاسی و اقتصادی به این کشور را افزایش دهد. اگرچه او سال گذشته و در گفت وگو با شبکه سعودی «ام.بی.سی» از نیت کشاندن جنگ به داخل ایران پرده برداشته بود، اما اظهارات جدید او، نقطه عطفی در روند روابط هشت دههای تهران و ریاض بهشمار میرود. در این مقاله ابتدا با پرداختن به رفتار جدید سیاست خارجی عربستان سعودی، اهداف بنسلمان از طرح موضوع جنگ ناگزیر با ایران مورد تبیین قرار گرفته و به این سوالات پاسخ داده شده است که آیا این اظهارات نوعی بلوف و فرافکنی برای دریافت حمایتهای بیشتر از سوی آمریکا و جلب نظر بازیگرانی چون اسرائیل برای ترسیم یک سناریوی فراگیر منطقهای علیه ایران است؟ یا باید این اظهارات را جدی گرفت و آنرا ناشی از افزایش خطوط تخاصم بین ایران و عربستان دانست که ریاض را ناچار به جنگ با ایران میکند.
۱. ریشههای شکلگیری رفتار جدید سیاست خارجی عربستان
درک سیاست تهاجمی عربستان سعودی در یک سال اخیر را باید در چارچوب الگوی رفتار جدید سیاست خارجی این کشور تبیین کرد که ناشی از تغییر شرایط داخلی، منطقهای و بینالمللی است که زمینههای تغییر در الگوی سابق و شکلیابی رفتار جدید را فراهم آورده است. این رفتار جدید موجب پیامها و پیامدهایی برای وضعیت بحرانی در منطقه و بهخصوص برای جمهوری اسلامی ایران است که مهمترین رقیب سعودیها در نظام منطقهای خاورمیانه محسوب میشود. در تبیین این رویکرد جدید باید به ۴ عامل در سطوح داخلی، منطقهای و بینالمللی اشاره کرد:
۱-۱. تصمیمگیرندگان جدید سیاسی و امنیتی
روی کار آمدن ملک سلمان و تیم جدید سیاسی و امنیتی او در مناصب ولیعهدی، جانشین ولیعهد، وزیر دفاع و وزیر امورخارجه که ترکیب بازهای سعودی را تشکیل میدهند، نقش عمدهای در فعال شدن و تهاجمی شدن سیاست خارجی عربستان در یک سال اخیر داشته و به روند تصمیمات سرعت توام با تعجیل بخشیده است. ذهنیت این نخبگان در واقع خارج کردن عربستان از سکون سابق، فعال کردن ظرفیتهای عربستان و مدیریت پروندههای منطقهای از جمله ایران است. در واقع این ذهنیت ریشه در تغییر شرایط منطقهای و بینالمللی دارد که موجبات ورود عربستان به رویه جدید را فراهم آورده است.
۲-۱. خلأ قدرت در جهان عرب
در سطح منطقهای شاید مهمترین عاملی که عربستان را به سمت تحکیم قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی خود هدایت کرده است، فرصت حیاتی است که به مدد جهان عرب ضعیف، ورشکسته و چندپاره در اختیار سعودیها قرار گرفته است. جهان عربی که خیابانهایش دیگر در تصرف صدامها و قذافیها نیست و مبارک و اسدهایش از قدرت برکنار یا ضعیف شدهاند. این فرصت شرایطی را بهوجود آورده که عربستان توانسته علاوه بر تشکیل ائتلافهای به اصلاح ضدتروریسم، به یارگیری از بازیگران تابع بپردازد.
۳-۱. افزایش نفوذ ایران
عامل منطقهای مهم دیگری که به این ادراک سعودیها رنگ تقابل و تهاجم بخشیده، افزایش ضریب نفوذ ایران در جهان عرب از یکسو و تغییر فضای بینالمللی به نفع ایران به مدد توافق هستهای و رفع تحریمهای اقتصادی است. بنابراین سعودیها از ابتدای توافق هستهای در تلاش بودند تا هزینههای این توافق را برای ایران افزایش داده یا آن را به شکست بکشانند و در مقطع کنونی نیز به دنبال کاهش بهرهمندی ایران از مزیتهای توافق هستهای هستند.
۴-۱. گسست تدریجی از آمریکا
عامل چهارم که در سطح بینالمللی معنا پیدا میکند، گسست در معادله همکاری عربستان با آمریکا است. روندی که اولین جرقه آن از ۱۱ سپتامبر زده شد و بعدها با سقوط صدام و تحولات بهار عربی عینیت یافت. در واقع در این متغیر عوامل چندگانهای نقش ایفا میکنند که تغییر شرایط منطقهای و مولفههای همکاری بخشی از تعیینکنندهترین آنها به شمار میرود. به این معنی که سعودیها بیم آن دارند، سیاست نگاه به شرق آسیای آمریکا رنگ واقعیت به خود گرفته، نیاز واشنگتن به نفت خاورمیانه کمتر شود و آمریکا به سمت تنوع در شرکای منطقهای خود حرکت کند. اگرچه سیاستهای ترامپ در یکسال اخیر قدری از این نگرانی کاسته، اما اصل این دغدغه همچنان در ذهنیت سعودیها قرار دارد. مجموع این عوامل چهارگانه باعث شده تا سعودیها در یک پوست اندازی در سیاستهای کند و پرحوصله خود به سمت سیاست خارجی فعالتر با چاشنی تهاجمی حرکت کنند که این رویکرد علاوه بر اینکه میتواند موجد خلق فرصتهای جدید برای افزایش نفوذ عربستان در خاورمیانه باشد، از سوی دیگر بیشترین پیام را برای جمهوری اسلامی ایران در بر خواهد داشت.
۲. اهداف از طرح جنگ با ایران
در تبیین چرایی اظهارات سلمان درخصوص جنگ با ایران در طی ۱۰ تا ۱۵ سال آینده میتوان به متغیرهای زیر اشاره داشت:
۲.۱. ایجاد فضای ابهام
شاید اصلی ترین هدف ولیعهد سعودی از طرح موضوع جنگ با ایران آن هم در یک بازه حداقل یک دههای ابهامآفرینی و ترسیم یک فضای تردیدآمیز برای ایران در سطح منطقهای و بینالمللی باشد. بدین معنی که این فضای ابهام باعث میشود تا ایران نتواند از مزایای اقتصادی بهواسطه خروج از تحریمها و بازگشت به شرایط عادی بهره ببرد. همان راهبردی که ترامپ در طول یک سال و چند ماه از ریاستجمهوری خود در قبال برجام انجام داده و باعث شده تا بسیاری از شرکتها و بانکها، بیم ورود به بازار ایران را داشته باشند. بهنظر میرسد ولیعهد سعودی و زمامداران آمریکا به این موضوع توجه ویژهای نشان دادهاند که بهرهمندی ایران از مزایای اقتصادی و برخورداری از یک خزانه پرپول باعث خواهد شد تا این کشور با دست بازتری به نفوذ خود در منطقه اقدام نماید. چراکه تثبیت نفوذهای بهدست آمده در شرایط فروکش کردن بحران، به بهرهمندی از بنیانهای مالی بستگی دارد. بهعنوان نمونه مساله بازسازی عراق و سوریه یکی از آوردگاههای جدیدی است که به بازیگران کمک میکند تا نفوذ خود را در شرایط غیرامنیتی تثبیت کرده و نفوذ خود را تحکیم بخشند.
۲.۲. شکلدهی به یک اجماع منطقهای و جهانی
هدف دومی که محمد بنسلمان از مجرای طرح موضوع جنگ بهدنبال آن است، شکلدهی به یک اجماع منطقهای و بینالمللی از بازیگرانی است که در موضوع سد کردن نفوذ ایران با او اشتراک نظر دارند. در واقع اظهارات بنسلمان و طرح این گزاره که ما ناگزیر خواهیم بود در طی ۱۰ تا ۱۵ سال آینده با ایران بجنگیم، نشان میدهد که او در حال فراهم کردن این ذهنیت و سپس طراحی عملیاتی است. محمد در تلاش است تا عربستان و منطقه را در یکسو و ایران را در سوی دیگر نشان دهد. صحبت مداوم از خطر ایران و ایدئولوژی فراسرزمینی آن با این هدف صورت میگیرد که او به دیگران نشان دهد که اگر اکنون در مقابل خطر ایران، ایستادگی نکنند، مجبور خواهیم شد تا در یک دهه آینده با تهران بجنگیم. در واقع عربستان ناچار است با ایران بجنگد، چون هیچ راه دیگری برای مقابله با ایران وجود ندارد. تشبیه ایران به آلمان هیتلری و مقایسات مشابه دیگر نشان میدهد که بنسلمان بهدنبال متقاعدسازی بازیگرانی است که موافق ایستادن در مقابل ایران هستند. شکل دهی به این اجماع با ابزارهای مالی و تسلیحاتی صورت میگیرد و تغییر نگاه عربستان به محیط پیرامونی خود از جمله عادیسازی روابط با اسرائیل در این چارچوب قابل معنا است.
۲.۳. توجیه سیاستهای تهاجمی و خریدهای نظامی
اما هدف سوم و مهم دیگری که ولیعهد و وزیر دفاع عربستان از این مجرا دنبال میکند، توجیه سیاستهای جدید عربستان در منطقه و عادیسازی مساله خریدهای نظامی و لشگرکشی به یمن است. طرح گزاره جنگ در طی یک دهه آینده، فضای بسیار مناسبی را برای عربستان فراهم میکند تا به خریدهای انبوه نظامی خود ادامه دهد. خریدهایی که سالانه نزدیک به ۷۰ میلیارد دلار است و از این حیث عربستان را در رتبههای اولیه واردکنندگان سلاح در جهان قرار داده است. این مساله زمانی قابل اهمیت است که شاهد مخالفتهای جهانی و سازمانی نهادی با عربستان درخصوص خریدهای انبوه نظامی بخصوص حمله به یمن هستیم.
چشمانداز
بررسی اهداف ولیعهد سعودی از طرح موضوع جنگ با ایران نشان داد که در پشت این گفتار، یک سناریو عملیاتی نهفته است که دارای ابعاد مختلف با ابزارهای متنوع و مشارکت برخی بازیگران و سازمانهای ذیربط است که بهدنبال مدیریت رفتار منطقهای ایران و سد کردن نفوذ تهران است. با وجود اظهارات بنسلمان درخصوص جنگ با ایران، باید گفت که این اظهارات بیش از آنکه ریشه در واقعیت داشته باشد، نوعی سناریوسازی برای مواجهه گسترده تر نظامی، اقتصادی و سیاسی، بدون کاربرد جنگ و درگیری مستقیم با ایران است که بنا دارد آنچه نقش رو به گسترش تهران بر پایتختهای عربی خوانده میشود را در یک چارچوب کلانتر با مشارکت بازیگران منطقهای و بینالمللی قرار دهد. در این چارچوب، اگرچه نباید از این راهبرد عربستان غافل بود، اما بخش عمدهای از این اظهارات برای پیشبرد سیاست تهاجمی عربستان در منطقه است که نباید آن را نادیده گرفت.
ارسال نظر