موزه کارخانههای نساجی را راه بیندازیم
عبدالمهدی رجایی: با وقوع جنگ جهانی دوم و رفتن رضاشاه، دروازههای تجاری کشور باز شد و هجوم سیل آسای پارچهها و لباسهای خارجی صنعت نساجی داخلی را با بحرانهای شدید مواجه کرد. پارچهها در انبارها میماند و به فروش نمیرسید. از سوی دیگر بحرانهای کارگری هر روز کارخانهها را با مشکلاتی مواجه مینمود. کارخانههای مذکور هر یک راهی را پیموده و به گونهای فشار خردکننده بحران اقتصادی را که با بحران اجتماعی آمیخته شده بود پشت سر نهادند. بیشتر این کارخانهها به دست هیات حمایت از صنایع افتاده و پس از مدتی مدیریت، به تصاحب بانکهای وام دهنده در آمدند.
عبدالمهدی رجایی: با وقوع جنگ جهانی دوم و رفتن رضاشاه، دروازههای تجاری کشور باز شد و هجوم سیل آسای پارچهها و لباسهای خارجی صنعت نساجی داخلی را با بحرانهای شدید مواجه کرد. پارچهها در انبارها میماند و به فروش نمیرسید. از سوی دیگر بحرانهای کارگری هر روز کارخانهها را با مشکلاتی مواجه مینمود. کارخانههای مذکور هر یک راهی را پیموده و به گونهای فشار خردکننده بحران اقتصادی را که با بحران اجتماعی آمیخته شده بود پشت سر نهادند. بیشتر این کارخانهها به دست هیات حمایت از صنایع افتاده و پس از مدتی مدیریت، به تصاحب بانکهای وام دهنده در آمدند. بعضی مانند کارخانه شهرضا از همان ابتدا به دست بانک وام دهنده افتاده و بعضی نیز مثل صنایع پشم و نختاب توانستند بحران را پشت سر گذاشته و در همان وضعیت مالکیت نخست در دست صاحبان اولیه که محدودتر شده بودند، بمانند. نکته مهم و کمی تعجبآور در این است که با وجود بحرانهای مالی و اجتماعی که کارخانههای اصفهان پس از شهریور ۲۰ بهآن گرفتار شدند، اما هنوز هم کسان زیادی بودند که جهتگیری سرمایه شان «تاسیس کارخانههای نساجی» بود. پس تعداد ده کارخانه نساجی دیگر در اطراف شهر اصفهان تاسیس شدند.
مشخصه جغرافیایی این نسل از کارخانههای نساجی دور بودن آنها از شهر است. رشد عوارض شهرداری که در هر سمینار از سنگینی این عوارض سخن به میان میآمد، موجب شد بهجز کارخانه شهناز، باقی شرکتها ترجیح بدهند در چند ده کیلومتری شهر کارخانه خود را بنا کنند تا از بعضی عوارض شهرداری مصون و معاف باشند. قیمت زمین در اطراف شهر نیز بسیار کمتر از زمینهایی بود که در داخل شهر قرار داشت. مشخصه فنی آنها نیز ماشین محور بودن آنها به جای انسان بود. هزینه بالای نگهداری کارگر (موضوع بیمه و مزایای دیگر) موجب شده بود صاحبان صنایع ترجیح بدهند دستگاههایی وارد کنند که به کارگر کمتری نیاز باشد. با این همه نکته اساسی در تحلیل تحولات همه این کارخانههای نساجی، نسل اول یا دوم، این است که افزایش تولید داخلی در کنار واردات بیرویه پارچه و رسوخ یافتن الیاف مصنوعی در صنعت نساجی، کار را به جایی رسانیده بود که بازار شاهد روند نزولی قیمت پارچه بود. روندی که به بحرانهای مالی کارخانهها دامن زده و سرنوشت نهایی آنها را رقم میزد. کارخانههای شهناز، تاج، ناهید، سوسن، آذر، سیمین، حریربافی سعید، بارش، بهریس، پروین، فرزانه و شکوه کارخانههای نساجی بودند که هر یک در زمانی در گوشه و کنار این شهر ساخته شده و بخشی از تاریخ این شهر شدند. امید آنکه نگاه مدیران شهری نسبت به اندک عمارات و ساختمانهای باقی مانده از کارخانههای نساجی تغییر یابد و بکوشند این بناها را به عنوان بخشی از تاریخ گذشته و هویت شهر حفظ کنند. دور نیست اگر روزی یکی از آنها با خواندن امثال این کتاب به فکر فرو رود که یک «موزه صنعت نساجی» در قطب صنعت نساجی ایران و منچستر شرق بر پا کند. شاید به موقعیتی برسیم که دیگر این آجرها و عمارات کارخانههای ریسباف، صنایعپشم و شهناز، ارزشی یابند همتای چهلستون و عالی قاپو تا دیگر هیچ کس جرأت نداشته باشد به آسانی کلنگ بر پای آنها فرود آورده، به جای آنها آپارتمان و پارکینگ بسازد. روزی صحبت بر سر این بود که کارخانه ریسباف، به عنوان موزه صنعت نساجی اصفهان انتخاب شود. بسیاری خوشحال شدند که بالاخره این بخش از تاریخ این شهر زنده شده و برای نسلهای بعد نشانههایی از آن خواهد ماند. اما نمیدانم چه شد که تا این لحظه چنین مهمی صورت نگرفته است. بیاییم کمک کنیم روزی این موزه راهاندازی شود.
ارسال نظر