نامهها و نکته
به خاک بیفتید!
در سال ۱۲۸۴ حکومت همدان و کردستان به سالارالدوله واگذار شد او در آغاز نپذیرفت، اما بعد از مدتی موافقت کرد و به کردستان رفت. او از همان بدو ورود به کردستان بساط ظلم و ستم را پهن کرد. مردوخ مینویسد: «هنگام رسیدن به میان کسبه از توی کالسکه خودش امر میداد و با دست هم اشاره میکرد که به خاک بیفتید، به خاک بیفتید مردم بیچاره هم به خاک افتاده و زمین اطاعت را بوسیدند خود شاهزاده از خاک افتادن مردم میخندید. به توپخانه مرتضی خان شجاع لشکر اردلان را که ریاست توپخانه را داشت امر داد دراز کشیدند و کتک کاری کردند که چرا توپ کم صدا بود.
در سال 1284 حکومت همدان و کردستان به سالارالدوله واگذار شد او در آغاز نپذیرفت، اما بعد از مدتی موافقت کرد و به کردستان رفت.
او از همان بدو ورود به کردستان بساط ظلم و ستم را پهن کرد. مردوخ مینویسد: «هنگام رسیدن به میان کسبه از توی کالسکه خودش امر میداد و با دست هم اشاره میکرد که به خاک بیفتید، به خاک بیفتید مردم بیچاره هم به خاک افتاده و زمین اطاعت را بوسیدند خود شاهزاده از خاک افتادن مردم میخندید. به توپخانه مرتضی خان شجاع لشکر اردلان را که ریاست توپخانه را داشت امر داد دراز کشیدند و کتک کاری کردند که چرا توپ کم صدا بود.»
مردوخ پس از آوردن سخنان سالارالدوله که بیشتر راجع به تهدید مردم و ترساندن آنها بود مینویسد: «در دوره شاهزاده بگیر و ببند و جرم و زور و کلاه کاغذی شدت پیدا کرده اطمینان مالی و جانی برای احدی باقی نبود.»
منبع: تاریخ مردوخ، نوشته شیخ محمد مردوخ
ارسال نظر