اوضاع اقتصادی ایران در عهد شاه عباس صفوی
رقابت شرق و غرب در تجارت ابریشم
مصطفی لعل شاطری: دوره چهارده ساله سلطنت شاه صفی (۱۰۵۲-۱۰۳۸ ﻫ . ق.) در مقایسه با برهه پیش از خود- یعنی دوره زمامداری شاه عباس اول- با نتایج مطلوبی همراه نبود و منحنی قدرت صفویه در این عصر، روندی نزولی به خود دید. زمامداری شاه صفی، به ویژه در زمینه اقتصادی، با کاهش تولیدات کشاورزی و آشفتگی وضعیت تجارت و در نتیجه، ضعف توان اقتصادی همراه بود. شکوفایی و رونق اقتصادی ایران طی زمامداری شاه عباس اول که بر اثر اقدامات و اصلاحات گسترده او به ویژه در زمینه اقتصاد و رشد و توسعه تجارت، خاصه تجارت ابریشم، پدید آمد، در دوره جانشینی او، شاه صفی، کاستیهایی به خود گرفت و در برخی جنبهها دچار تزلزل و نقصان شد.
در این بین، عمدهترین کالای طبیعی ایران عصر صفوی، ابریشم بود که به همین لحاظ، صادرات عمده ایران را نیز تشکیل میداد. محصول ابریشم، عمدتا در استانهای شمالی- گیلان، مازندران و استرآباد (گرگان)- و تاحدی کمتر در اردبیل، شروان، شماخی، قراباغ، خراسان و اطراف یزد به دست میآمد.
تولید ابریشم در اواخر قرن دهم هجری، در نتیجه جنگهای ایران و عثمانی، تنزل پیدا کرده بود؛ اما شاه عباس اول کوششهای راسخی را جهت توسعه محصول ابریشم به عمل آورد. آمار و اطلاعات درباره صنعت ابریشم، چندان معتبر نیست. براساس تخمین در سال ۱۶۱۸م، حدود ۲۳۲۰۰۰ من یا ۱۲۵ تن محصول ابریشم تولید شده است. اولئاریوس، دو دهه بعد، محصول ابریشم پرحاصلترین این نواحی را در سال به این قرار عنوان میکند: گیلان در حدود ۸۰۰۰ عدل، شروان در حدود ۳۰۰۰ عدل، خراسان در حدود ۳۰۰۰ عدل، مازندران در حدود ۲۰۰۰ عدل و قراباغ در حدود ۲۰۰۰ عدل.
به این ترتیب، مجموع حاصل ابریشم ایران در سال، چیزی نزدیک به بیست هزار عدل (هر عدل در آن زمان حدود ۳۶ من وزن داشت) یا حدود ۱۹۲ تن بوده که بخشی از آن در ایران مصرف میشده و بقیه، با کشتیهای هلندی و انگلیسی، به هندوستان، عثمانی، ایتالیا، انگلستان و هلند و دیگر کشورها صادر میشده است. دکتر جهانبخش ثوابق در باب تزلزل تجارت ابریشم در دوره پس از شاه عباس مینویسد:
در این دوره، ابریشم ایران به لحاظ کیفیت بالایی که داشت، نه تنها رقابت فزایندهای در بازارهای اروپا در مقابله با ابریشم هندوستان و ایتالیا داشت، بلکه در بازار عثمانی نیز از ابریشم سوریه و یونان برتر بود و با آنها رقابت میکرد. مصرف سالانه ابریشم را در ایران، در زمان شاه عباس، بسیار کم و در حدود یک هزار عدل نوشتهاند. در این دوره، ابریشم که کالای ممتاز کشور در آن عصر بود، بیشتر به خارج صادر و یک کالای صادراتی محسوب میشد. انحصار خرید ابریشم در دست شاه و فروش آن نیز در انحصار وی بود؛ و بهرهوری بیشتر مالی از این محصول، از فروش ابریشم به عثمانی- که رقیب صفویه بود- جلوگیری میکرد.
در زمان شاه عباس، قیمتگذاری ابریشم بیشتر توسط وی و بنا به خواست شخصی او انجام میگرفته و او بیشتر به صورت مزایده و رقابت در خرید اقدام میکرده است؛ چنان که پس از مخالفت ارامنه با قرارداد فروش انحصاری ابریشم ایران به عمال شرکت هندشرقی، شاه عباس فرمان داد که نمایندگان اسپانیایی و شرکت انگلیسی و ارمنیان در دیوانخانه گرد آیند و در آنجا ابریشم ایران به مزایده گذاشته شود تا هر کس گران تر خرید، به او بفروشند. در نتیجه، ارمنیان برای اینکه دیگران را از میدان بدر کنند، ابریشم را به بهای هر سی و شش من (یک عدل) به پنجاه تومان خریدند؛ قیمت گزافی که سابقه نداشت و شاه عباس هم تمامی محصول ابریشم آن سال را به آنها فروخت.
صادرکنندگان عمده ابریشم، علاوه بر تجار ارمنی، انگلیسیها و هلندیها بودند که رقابت شدیدی با هم داشتند.
کمپانیهای اروپایی ابتدا همگی تقریبا با دربار معامله میکردند. ابریشم و سایر محصولات ایران- شامل پارچههای زربافت، تافته، چرم دباغی نشده، مخمل و غیره- از مسیرهای تجاری به کل اروپا صادر میشد. در قرنهای دهم و یازدهم هجری قمری، ایران در تجارت ابریشم که شاه عباس آن را به نحو بسیار موثری به انحصار درآورده بود، مقامی شایان داشت. هنگامی که در ۱۰۲۹ ﻫ. ق/ ۲۰-۱۶۱۹ م.،
عاملان انگلیسی «اعتصاب خریداران را برای وادار کردن شاه به پایین آوردن قیمت اعلام کردند، دریافتند که تهیه ابریشم از بازار آزاد برای صدور غیرممکن است.»
شاه عباس به خوبی توانست امر تجارت به ویژه تجارت ابریشم را اداره کند؛ و این، یکی از موفقیتهای بزرگ او محسوب میشد. بازرگانانی که مستقیما در نواحی تولید خرید میکردند، باید برای هر بار ابریشم خریداری شده (برای صادرات ۱۲ تومان و برای عمل آوردن در ایران ۴ تومان) مالیات میپرداختند. سفرای ایران در دربار فرمانروایان اروپایی هم وظیفه داشتند که هنگام اقامت در خارج، مقداری ابریشم بفروشند و عایدات آن را برای شاه بفرستند.با به سلطنت رسیدن شاه صفی، کنترل شاه بر تجارت از میان رفت و نابسامانی در امر تجارت داخلی و خارجی پدید آمد. شاه صفی در همان آغاز زمامداری در مخالفت با برخی اقدامات شاهعباس و به منظور جلب نظر مردم و ارائه چهرهای رعیت پرور از خود، انحصار ابریشم نواحی گیلان را رفع و مقرر کرد که مردم در فروش ابریشم خویش به هر کسی که بخواهند، مختار باشند. شاهصفی با لغو این انحصار اگرچه سعی کرد رضایت مردم را جلب و از احتمال شورش آنها جلوگیری کند، اما نظام تجارتی را که شاه عباس سامان داده بود، مختل کرد. او حتی دستور داد عدهای از کارگران و افراد گرجی، ایروانی و نخجوانی را که شاه عباس کوچ داده و برای ساختن شهر فرح آباد و کار و تولید در آنجا به مازندران آورده بود و تعدادشان به هفت هزار نفر میرسید، به زادگاهشان برگردانند. بسیاری از این افراد در امر پرورش کرم ابریشم و درخت توت (جهت تغذیه کرم ابریشم) و تولید ابریشم مهارت داشتند و شاه عباس توانسته بود از این نیروهای ارمنی و گرجی، در اصفهان، مازندران و جاهای دیگری در این امور اقتصادی استفاده کند.
سخن دلاواله ایتالیایی، موید این مطلب است. وی میگوید: شاه عباس دستور داد گرجیها و مسیحیان و یهودیانی که او آنها را به خطه کوچ داده بود، همه کرم ابریشم پرورش دهند و برای اینکه از زیر این بار شانه خالی نکنند، شاه اجازه نمیداد که برگ درختان توتی را که در زمین آنها واقع شده بود، به دیگران بفروشند. این کار برای آن بود که هر کس درخت توت داشت، کرم ابریشم پرورش دهد؛ و شاید به همین دلیل بود که شمال ایران، به قول «شاردن»، میتوانسته است در سال چهارصد و بیست و دوهزار من- یک میلیون و دویست هزار کیلو- ابریشم محصول بدهد.
شاه صفی سپس به واسطه دریافت مقادیر زیادی رشوه از جامعه ارامنه، به هر کس که متقاضی بود، پروانه خرید ابریشم داد. این وضع، به آشفتگی تجارت این محصول و کل امر تجارت منجر شد و میزان عواید کشور را از تجارت کاهش داد.
از طرفی، با بروز شورشها و آشوبهای داخلی و وقوع درگیریهای نظامی با همسایگان و آشفته شدن ایالات سرحدی، میزان تولید محصولات و به ویژه کیفیت محصول ابریشم، نقصان گرفت. کاهش تولید و نامرغوب بودن کیفیت کالاهای تولیدی، در خرید و فروش آنها تاثیر نامطلوب گذاشت و در نتیجه، سطح کلی تجارت کاهش یافت. زدوبندهای سیاسی، سوءاستفاده کارگزاران داخلی برای دریافت رشوه، عدمنظارت بر کیفیت محصولات، تاخیر در عرضه میزان کالای توافق شده براساس قرارداد (به ویژه با کمپانیهای خارجی) هم بر قیمت محصولات به ویژه قیمت ابریشم تاثیر میگذاشت و هم از تقاضای خرید میکاست؛ زیرا محصولات نامرغوب با قیمت بالا برای خریداران مقرون به صرفه نبود و حتی این امر با اعتراض و واکنش کمپانیهای خارجی طرف قرارداد نیز مواجه میشد. این وضعیت، نتیجه عدمسیاست مشخص اقتصادی توسط شاه صفی به خصوص در امر کنترل و نظارت و ایجاد سازمانی برای تجارت کشور بود.
با از میان رفتن کنترل شاه بر تجارت و به هم ریختن نظامی که شاه عباس برای تجارت ابریشم سامان داده بود، نقش عمده ارامنه که عاملان شاه در تجارت خارجی ابریشم بودند و تخصص بازرگانی و مالی آنها و رابطهای اروپایی شان برای این امر ضروری بود، تنزل یافت و منافع جمعی ارامنه بر واسطه تجاری بودن برای شاه غلبه پیدا کرد. ارمنیان که در محله خود در حومه اصفهان به نام جلفای نو در ساحل جنوبی زاینده رود، گروه مجزایی تشکیل میدادند، نخبگانی در امر بازرگانی با سنتهای ویژه فرهنگی و مذهب خودشان بودند که در جمع خود میزیستند و هم از حیث ظاهری و هم از نظر ملی از ایرانیان جدا بودند. ارامنه از فرصت پدیدآمده در جهت تقویت خود و توسعه روابط تجاری خویش با کشورهای اروپایی استفاده و با کمپانیهای آنها در داخل رقابت میکردند. برخی از این کمپانیها، از جمله عاملان کمپانی هند شرقی انگلیس، از همکاری با ارامنه خودداری میکردند.
ارامنه بعدها چنان در کار تجارت خود سررشته یافتند که نه تنها ذخیره پول نقد داشتند، بلکه از نظام خوب و تشکل یافتهای از امکانات اعتباری در شهرهای طول مسیر تجارتشان بهرهمند بودند. ارمنیان همچنین در فرار از مقررات پولی و ارزی مهارت داشتند و با احتراز از ضرابخانه شاه و ندیده گرفتن دستورهای وی مبنی بر خارج نکردن پول به هند و دیگر نقاط، پیوسته پول نقد به ایران وارد و از آن خارج میکردند.
بنابراین، آزادی عمل ارامنه در امر تجارت اگرچه سرمایه شخصی جامعه ارامنه را افزایش میداد، در آشفته کردن تجارت و خارج ساختن آن از نظارت دولت و کاهش عایدی کلی خزانه تاثیر گذاشت؛ ضمن آنکه شاه صفی از این گروه زبده به نحو موثر و مطلوب در امر تجارت، همانند شاه عباس، استفاده نکرد و از آن اهمیت تجاری که ارامنه برای شاه عباس داشتند، در این زمان خبری نبود. حتی شاه صفی فشاری را روی برخی ارامنه و غیرمسلمانان برای مسلمان شدن و ختنه شدن آنها وارد کرد. نمونهای از این قضیه، اعدام یک ساعت ساز آلمانی، به نام یوهان رودلف شتادتلر، به فرمان شاه صفی است. او به عنوان ساعت ساز به استخدام شاه صفی درآمده بود و مدت پنج سال در ایران به سر میبرد. وی که با بروگمان سفیر نیز خویشی داشت، پس از خاتمه ماموریت هیئت دوک هولشتاین، تصمیم گرفت به آلمان برگردد. لیکن در زدوخوردی که شب هنگام با شخصی ایرانی که به قصد دزدی به منزل او وارد شده بود، پیدا کرد، او را از پای درآورد. شاه صفی لغو حکم اعدام او را که صدرالقضات اصفهان صادر کرده بود، منوط به پذیرش دین اسلام و ختنه شدن وی اعلام کرد؛ اما ساعت ساز با همه اصرارها و فشارها، این پیشنهاد را نپذیرفت و اعدام شد.
در نوشته اولئاریوس، به نمونه دیگری از این سختگیری اشاره شده است. وی از دو برادر ارمنی به نامهای سفراس بیک و الیاس بیک- که ریاست ارامنه جلفای اصفهان را به عهده داشتند- یاد میکند که نزد سفیران هولشتاین آمدند و از رنجها و ناراحتیهایی که در دوران سلطنت شاه صفی و شاه عباس متحمل شده بودند، شکوه و درددل کردند. آنها میگفتند یک روز که شاه صفی سرحال بود و میخواست توجه و عنایت خاص خود را به الیاس بیک نشان دهد، به او گفت بهتر است مسلمان شود و بگذارد او را ختنه کنند تا بیشتر مورد توجه واقع شود. شاه صفی بعدا با اعزام ماموری، الیاس بیک را ختنه میکند.
با این حال فرامینی از شاه صفی و دیگر پادشاهان صفوی در معافیتهای مالیاتی و حمایتهای دیگر در مورد ارامنه صادر شده که تعدادی از آنها در موزه کلیسای وانگ اصفهان موجود است.
ارسال نظر