از بیماری تا استعفاء

آنتونی ایدن وزیر خارجه دولت وینستون چرچیل

آنتونی ایدن در بخش دیگری از خاطرات خود تحت عنوان «خاطرات ایدن» به بیماری کهنه‌ای اشاره می‌کند که وی را از ادامه کار سیاسی‌اش منع می‌کند. این شرایط در حالی ایجاد شده بود که به گفته ایدن آنچه پس از ماجرای سوئز پیش آمده بود، می‌توانست درستی سیاست‌های انگلستان در خصوص منافع‌اش در مورد نفت ایران، پیمان اتحاد به عرب و غیره را در دولت چرچیل اثبات کند. ادامه خاطرات ایدن در شماره امروز تقدیم خوانندگان محترم می‌شود.

در حیات سیاسی خویش که بیش از سی سال به طول انجامید از بنیه سالم و نیرومندی برخوردار بودم. از سی سال، تقریبا بیست سال در سازمان‌های دولتی و ده سال با داشتن مقام وزیر امور خارجه گذشت.

در نوزده سالگی آجودان گردانم بودم و در بیست سالگی سرگرد تیپ، پس از آنکه بیش از یک سال از خدمت من در تیپ می‌گذشت، سرتیپ فرمانده تیپ گزارشی درباره من تهیه کرد.

یکی از عبارات گزارش او را به یاد دارم. آن عبارت این بود: «او نیروی جسمانی بادوامی دارد که از ظاهر حالش هویدا نیست.» فکر نمی‌کنم که این عبارت در آن وقت مخصوصا برای ستایش از من نوشته نشده بود، زیرا کاملا درست بود و حقیقت داشت.

با وجود این، سه عمل جراحی که در سال ۱۹۵۳ روی من شد، کار خود را کرد و همیشه این عدم‌اطمینان تا اندازه‌ای در میان بود که آیا وضع مزاجی من که دکتر «کاتل» جراح آمریکایی به نحو درخشانی در بهبود آن کوشیده بود، به حال اول باز خواهد گشت یا نه. در سال قبل، مزاجم یکی دو بار اعلام خطر کرده بود، لیکن احساس کردم اخطارها تا آن حد بی‌اهمیت است که می‌توان آنها را نادیده گرفت. هشدار شدیدتر، تب سختی بود که هنگام عیادت زوجه‌ام در بیمارستان، عارضم شد و زمین‌گیرم کرد.

به اتفاق فامیل، در «چکرز» عید میلاد مسیح ساکت و آرامی را گذراندیم. شب عید، آقای نهرو که از سفر آمریکا بازگشته بود برنامه مسافرت خود را در انگلستان قطع کرد.

او به اتفاق خواهرش «پاندیت» که در مقام کمیسر عالی هندوستان دوستان فراوانی در این کشور به دست آورده است، برای دیدن من به چکرز آمد. خواه ناخواه رفتار هر یک از ما اندکی آمیخته به خودداری بود، لیکن من همیشه نسبت به شخص آقای نهرو محبت صادقانه‌ای در خود احساس کرده‌ام. این محبتی بود که اختلاف‌نظرهای ما در امور سیاسی نمی‌توانست تاثیری در آن داشته باشد. من دوست دارم بیندیشم که او نیز همین احساسات را درباره من داشت و به همین سبب دوستی ما مسلما بی‌نقص بود.پس از عید میلاد مسیح، همان وقت که هنوز در «چکرز» بودیم، تب دوباره دو سه بار عارضم شد. این موضوع تا آن حد ما را ناراحت کرد که به لرد «ایوانس» مراجعه کردیم. او پس از معاینه به من توصیه کرد که هرچه زودتر به لندن بیایم و او و یکی دو نفر از پزشکان متخصص دیگر را که با این بیماری آشنایی دارند ببینم. لرد ایوانس این نکته را از من پنهان نکرد که ممکن است تب بار دیگر در حال بازگشت باشد. این برای من خبر بدی بود و در این باره باید توضیح مختصری بدهم.

اگر به مردی بگویند که او دچار بیماری قلبی یا بیماری سرطان است و آن مرد سرگرم امر مهمی باشد، ممکن است به خوبی تصمیم گیرد که تا وقتی قدرت دارد، به کار خود ادامه دهد.ولی تصمیمی که می‌بایستی در این باره بگیرم، تصمیم مشکل‌تری بود. زیرا: حقیقت آن بود که این حملات تب اگر پیاپی گریبانگیر می‌شد، خودبه‌خود چنان او را ناتوان می‌ساخت که به هیچ وجه نمی‌توانست دچار آنها باشد و در عین حال در ساعات روز به خوبی کار کند، چه رسد به آن که بخواهد شب‌ها نیز سرگرم کار باشد.در این کشور، کار نخست‌وزیر اگر وجدانا صورت گیرد، می‌تواند از ساعت هشت و نیم صبح آغاز شود و در ساعت یک یا دو بعد از نیمه شب پایان یابد. این امکان وجود ندارد که کسی بخواهد کارهای این مقام را با ناتوانی و ضعفی که پیاپی عارض او می‌شود انجام دهد.

پس از آنکه با خشنودی درباره وضعی که پیش آمده بود با زوجه‌ام صحبت کردم، تصمیم گرفتم که در روزهای اول سال نو به لندن بروم. از کارهای خود تا آنجا که می‌توانستم کاستم، لیکن بهبودی در وضع مزاجم پیدا نشد و تب دوام یافت.

تصمیم به استعفا گرفتم

وقتی لرد «ایوانس» مرا در لندن دید، عقیده خود را تکرار کرد و گفت که علائم و آثار بازگشت بیماری کهنه من، خطرناک است و باید انتظار آن را داشته باشم که این آثار و علائم بیشتر بروز کند.

برای او امکان نداشت که بگوید آثار بازگشت بیماری با چه سرعتی بروز خواهد کرد و آیا در یکی دو ماه آینده، حملات تب چندین بار پیش خواهد آمد و در آن وقت مرا مجبور به رها کردن کارم خواهد ساخت یا آنکه فواصل حملات طولانی‌تر و کوتاه‌تر خواهد بود، ولی به عقیده لرد ایوانس آنچه مسلم بود این بود که حملات تب ادامه خواهد یافت و شدیدتر خواهد شد.

در آن روزهای اوایل ماه ژانویه، این احساس من کاملا طبیعی بود که اینک، درست همان وقتی است که باید به کار خود ادامه دهم. در حزب محافظه‌کار مشکلات و اختلافاتی پیدا شده بود، لیکن من اطمینان داشتم که آنچه پس از ماجرای سوئز پیش خواهد آمد سیاست ما را توجیه و درستی آن را اثبات خواهد نمود و به زودی چنین خواهد کرد.