تاریخ پهلوی -خاطرات حسینفردوست-۹
طرحهای شاه بافت اقتصادی را نابود کرد
محمدرضا در طول سلطنت خود بافت جامعه را به هم ریخت و این امر عواقب وخیمی به بار آورد که چاره آن بسیار دشوار است. به هم ریختن بافت اجتماعی ایران توسط «انقلاب سفید» محمدرضا و به ویژه «اصلاحات ارضی» او صورت گرفت که توسط کندی، رییس جمهور آمریکا، دیکته شد.
عکس: کپرنشینی در حومه شهر
محمدرضا در طول سلطنت خود بافت جامعه را به هم ریخت و این امر عواقب وخیمی به بار آورد که چاره آن بسیار دشوار است. به هم ریختن بافت اجتماعی ایران توسط «انقلاب سفید» محمدرضا و به ویژه «اصلاحات ارضی» او صورت گرفت که توسط کندی، رییس جمهور آمریکا، دیکته شد.
بعدها، در مسافرتهای اروپا و آمریکا و به خصوص در مصاحبههای مطبوعاتی در خارج، اصلاحات ارضی تکیه کلام محمدرضا بود و اصول آن را صدها بار به مقامات این کشورها و نمایندگان مطبوعات توضیح میداد و آن را بزرگترین پیروزی خود برای نجات ملت ایران توصیف میکرد! توضیحی که آمریکاییها به محمدرضا داده بودند این بود که وقتی کشاورز صاحب زمین شد از کمونیست شدن مصون میماند و علاوه بر اینکه انگیزه قوی کار در او پیدا میشود، زیرا برای خود کار میکند و نه برای صاحب ملک، از زمین خود نیز دفاع خواهد کرد و دفاع از زمین مفهومش مبارزه با کمونیسم است! اینها همان نظرات کندی بود که محمدرضا تمام دوران قبل و بعد از اجرای اصلاحات ارضی به طور مداوم و در هر موقعیتی تکرار میکرد.
در اینکه طرح اصلاحات ارضی کندی، کشاورزی ایران را نابود کرد، تردیدی نیست، ولی آیا آمریکاییها از قبل نسبت به این مساله وقوف داشتند؟ در پاسخ باید بگویم که اطلاعات آمریکاییها از بافت کشاورزی ایران نمیتوانسته زیاد باشد، در حالی که به عکس انگلیسیها وقوف کامل داشتند. اصولا آمریکاییها از بافت جوامع شناخت کافی و در مواردی حتی شناخت کم نداشتند و لذا تردیدی نیست که اگر آنها از قبل به نابودی کشاورزی ایران در اثر اجرای طرح اصلاحات ارضی وقوف داشتند، این اطلاعی است که انگلیسیها به آنها داده بودند. اشتباهاتی که آمریکا در نقاط مختلف جهان مرتکب میشود، علتش همان عدم شناخت کامل بافت جوامع است.
اهداف اصلاحات ارضی و نتایجی که غرب انتظار داشت از آن به دست آورد، از همان آغاز در سخنان محمدرضا به وضوح فهمیده میشد. او صریحا میگفت که با مکانیزه شدن کشاورزی، با تعداد کمتر کشاورز، محصول بیش از قبل خواهد شد و کشاورزان اضافی به صنایع در حال توسعه رو خواهند آورد و درصد کشاورز از کل جمعیت که مثلا در حال حاضر ۶۰ درصد است و درصد کارگر صنعتی که مثلا ۲۰ درصد است، بالعکس خواهد شد؛ یعنی ۲۰ درصد کل جمعیت در بخش کشاورزی و ۶۰ درصد دربخش صنعت کار خواهند کرد. ولی عملا چه شد؟ آیا پس از اصلاحات ارضی کشاورزی ایران مکانیزه و تولید بیشتر شد؟
براساس همین طرح، محمدرضا تمام درآمد هنگفت نفت راصرف پروژههای بزرگ و کوچک کرد که در واقع بخش عمده آن به جیب شرکتهای آمریکایی و انگلیسی و اروپایی میرفت و هدف آنها هم همین بود. در حالی که اگر این درآمد کلان نفتی در کشاورزی ایران خرج میشد مسلما ایران کشوری خودکفا میگردید. پروژههای کشت و صنعت اگر اجرا میشد چنان بیمحتوی بود که به جز زیان سود دیگری نداشت. زمانی که عضو کمیسیون قیمتهای پایه به ریاست نخست وزیر شدم (در آن موقع رییس بازرسی بودم. سایر اعضاء عبارت بودند از جمشید آموزگار، هوشنگ انصاری، صفی اصفیا و با گردانندگی مجیدی رییس سازمان برنامه) متوجه گردیدم که در آن زمان سازمان برنامه ۶۰۰۰ پروژه بالاتر از ۱۰۰ میلیون تومان در سراسر کشور تحت کنترل دارد و علاوه بر آن پروژههای زیادی توسط بخش خصوصی و بخش دولتی در حال اجرا است که بخش قابل توجهی از آن ایجاد بناهای عظیم به خصوص در شهرهای بزرگ است. اگر این پروژهها و اهداف آن بررسی شود روشن میگردد که چه سرمایه عظیمی صرف شده، چه چپاول هنگفتی توسط شرکتهای غرب و ایرانی صورت گرفته وچه نتایج عجیبی در نابودی بافت اقتصادی کشور داشته است.
اصلاحات ارضی، برعکس ادعاهای محمدرضا، موجب فقیرتر شدن خانوادههای کشاورز گردید، به طوری که یک خانواده کشاورز (زن و شوهر و به طور متوسط ۴ بچه) بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ ریال عایدات ماهانه نداشت، لذا کشاورزان به سرعت به شهرهای بزرگ رو آوردند و جذب این پروژهها، به ویژه در بخش ساختمانی دولتی و خصوصی و پروژههای شهری شدند که به حد وفور به نیروی کار نیاز داشت. در نتیجه معضل شهرنشینی به یک معضل اساسی جامعه ایران بدل شد. در سال ۱۳۵۵، پس از تحقیقات «دفتر ویژه اطلاعات» مشخص شد که ظرف ۵ سال ۰۰۰/۷۰۰/۲ نفر به جمعیت تهران، ۰۰۰/۵۰۰ نفر به جمعیت مشهد، ۰۰۰/۵۰۰ نفر به جمعیت اصفهان و ۰۰۰/۳۰۰ نفر به جمعیت شیراز افزوده شده است. این افراد در اراضی موات حومه شهرها در کپر یا خانههای گلی که خود میساختند، زندگی میکردند. در تهران ۱۳ شهرک کپرنشین ایجاد شده بود و شهردار تهران در مواردی این کپرها را شبانه با بولدوزر تخریب میکرد که تلفاتی هم وارد میآمد، ولی دوباره این کپرها برپا میشد! بدین ترتیب، جمعیت شهرهای بزرگ، به ویژه تهران، به طور غیرمنتظره افزایش یافت و چون هیچ برنامهای برای گسترش شهرها وجود نداشت، نظم شهرها به هم خورد. مساله ترافیک و آلودگی هوای تهران به یک معضل اساسی مملکتی بدل شد و نیروی کار مفید و مولد جامعه به نیروی انگلی و مصرفی که در تهران و سایر شهرها انباشته بود، تبدیل شد.
ارسال نظر