هرج و مرج در اصفهان

نان که این ایام نایاب است، در صورتی که چند ماه بود خیلی فراوان بود. اوایل همین ماه بود که هنوز نان کمیاب نشده بود، بنده تصور کردم که عید آمد و هرچه پیش می‌رویم و به خرمن گندم نزدیک می‌شویم و حاصل‌ها هم که بحمدالله تا به حال خیلی خوب شده و برف و باران هم به موقع آمده، آب رودخانه هم زیاد و از ظاهر هر کار همچون پیدا بود که حاصل‌ها افتی ندارد و انباردارهای بی‌مروت بی‌انصاف هم چنین حاصل را خوب می‌بینند، دیگر جنس را نگاه نداشته، می‌فروشند و روز‌به‌روز نان فراوان‌تر و ارزان‌تر می‌شود. خلاصه این تصورات موجب شد که هفت هشت من آرد ذخیره کرده بودیم، در اوایل این ماه، روزی صد و پنجاه خمیر کرده خوردیم و مابقی را فروختیم. وقتی آردها تمام شد، یک مرتبه نان هم نایاب شد. یعنی اغلب نانواها به کلی دکاکین را بسته و بعضا پخت نمی‌کردند. ما هم دیگر نان و آرد نداشتیم، ولی بحمدالله خداوند تفضل فرمود و یکی از دوستان قبل از آنکه بنده اظهار کنم، سوال کرد شما نان چه می‌کنید؟ گفتم تا امروز آرد داشتیم ولی از امروز تمام شده و نمی‌دانم فردا چه باید کرد. به چند نفر هم این دو روزه گفته‌ام، ولی هنوز هیچ کدام خبری نیاورده‌اند. گفت فردا دو من آرد برای شما می‌فرستم. خلاصه باز فکری بودم که فردا که آرد را بفرستد برای پس فردا نانش دست می‌آید و با نبود نان فردا را چه باید کرد. خلاصه فردا صبح هم یکی دیگر از آشنایان که سفارش آرد به او کرده‌ بودم، آمد و گفت چون آرد پیدا نکردیم ده دانه نان خشک برای شما به یک تومان خریده، آورده‌ام. با کمال خو‌ش‌وقتی آن ده دانه نان را گرفته یک تومان به او دادم و خیلی هم ممنون شدم.

صدمه‌ام از این یک جهت تنها نبود. بلکه در این ماه خیلی صدمات داشته‌ام:

من جمله روز عید بود که والده و چهار نفر همشیره و اخوی میرزا مهدی و عیال اخوی میرزاعلی محمد تماما مبتلا به حصبه شدند. مخصوصا اخوی میرزا مهدی و والده خیلی تب شدیدی داشتند که واقعا من خیلی پریشان بودم و مجبور بودم روزی دو دفعه یا اقلا یک دفعه آنجا رفته، عیادت از آنها کرده، دوا و غذای آنها را تهیه و فراهم نمایم. از خوف آنکه مبادا اخوان دیگر مبتلا شوند، قدغن کردم که در خانه بروند. میرزا علی محمد اخوی که از همان روز اول عید تا به حال، همه شب آمده منزل من، اخوی میرزا محمود هم بعضی شب‌ها منزل استادش بود و بعضی شب‌ها هم منزل من آمده، یکی دو شبی هم در آخر مرض آنها، خانه رفت. خلاصه هر چند نفر بحمدالله به عاقبت به خیری خوب شده، بیرون آمدند. ولی این مرض امسال شیوع کاملی پیدا کرده، خیلی‌ها را هم تلف کرده و می‌کند، من جمله عموزاده میرزاعبدالکریم را که در واقع یکی از رفقای یک رنگ من بود، یبچاره تلف شد از همین مرض. دیگر از خویشان ما شوهرخاله رجبعلی نام مرحوم شد. ولی خداوند تفضل کرد که از سی نفر تقریبا همین دو نفر فوت کردند. ولی از فامیل‌های دیگر بعضی‌ها بیست نفر مریض شده و دوازده نفر فوت کرده‌اند.

دیگر از صدمات بنده آنکه سه نفر بنده‌زاده‌ها که مدتی بود به سرفه سیاه مبتلا بودند، در این ماه در کمال شدت رسید مرض آنها؛ مثل آنکه از یک نفر آنها مایوس شده بودم و از این جهت هم خیلی خیالم پریشان بود. ولی این چند روزه بحمدالله قدری بهتر شده و از خطر گذشته‌اند. دیگر از صدمات در این ماه، ترقی کلیه اجناس است که تمام لوازمات معیشت و زندگی به مافوق و منتهی درجه قیمت رسیده. مثلا قند چند روز است یک من هشت تومان، شکر یک من شش تومان و کسری، نفت یک من شانزده قران، فلفل یک من شش تومان و نیم، زردچوبه یک من پنج تومان و کسری، گوشت چارکی سه قران و یک عباسی، نخود چارکی چهار قران، عدس، ماش و لوبیا چارکی چهار قران آن هم نایاب، ماست چارکی یک قران و یک عباسی، پنیر چارکی چهار قران، روغن چارکی هشت قران، خلاصه خیلی کارها سخت شده، برای بنده که خیلی سخت گذشته، دیگران را نمی‌دانم. از قراری که شایع است، سبب این قحطی و گرانی انگلیسی‌‌ها هستند. ولی حقیقت مطلب را نمی‌دانم، چرا که روزنامه‌ها در این ماه توقیف بوده و ابدا از اخبار سیاسی نمی‌گذارند کسی اطلاع پیدا نماید. یعنی از بس کار سخت است، کسی دنبال اخبار سیاسی هم نیست. خداوند خودش ترحم فرموده، آبی به این آتش بپاشد. از یک طرف سختی نان و لوازمات زندگی، از طرفی بی‌دخلی، از طرفی ناخوشی و کثافت هوا، واقع یک ثلث مردم مرده‌اند. در اغلب معابر فقرا مرده و کسی نیست آنها را به خاک سپارد. باز هم خداوند ترحم فرماید.

از چند روز قبل از عید که اعتضادالدوله از حکومت اصفهان معزول و از اصفهان بیرون رفت تا به حال که قریب چهل روز است که رفته، هنوز حکومتی برای اصفهان نیامده و خیلی هرج و مرج است. کسی به کسی نیست، دادرسی و پناهی مردم ندارند. بازار ظلم و جور در کمال شدت رواج دارد. خیال می‌کنم در هر عصری مردم به‌یک واسطه و جهتی اذیت و ظلم به زیردستان را نمی‌توانسته‌اند بنمایند، ولی امروز هیچ جهت و واسطه‌ای نیست که جلوگیر از سوء اعمال ظالمین باشد. مثلا یک وقتی مردم از ترس خدا و عذاب دنیوی و اخروی و به واسطه خوف جهنم و طمع بهشت، اذیت و آزار زیردستان را نمی‌کردند؛ یک وقتی از ترس سلطان و حکام و اجزای دولتی. ولی امروز از بس مردم عقایدشان سست و لامذهب شده‌اند، نه مانع داخلی دارند که به طمع بهشت و خوف از عذاب اخروی ظلم نکنند و نه سلطان مقتدر و حکومتی در کار هست که از ترس مجازات و جرم و حبس اذیت ننمایند. پس اگر من امروز ظلم نکردم، یقین بدانید که نتوانسته‌ام، استعداد و قوه ظلم کردن نداشته‌ام. مثلا ملاحظه فرمایید، ظلمی بالاتر از این می‌شود که محتکر بی‌انصاف گندم و جو را که در سر خرمن سی تومان هر خرواری بود، احتکار کرده و امروز خرواری دویست تومان می‌فروشد و باز هم تمامش را نمی‌فروشد. یعنی خیال دارد باز علاوه بر دویست تومان که یک من چهار تومان باشد بفروشد.