مشروح دادگاه غلامرضا نیک پی شهردار پایتخت در زمان شاه – ۸
ماجرای پل سیدخندان و گاراژدارها
نیکپی یکی از اعضای کانون مترقی بود که توسط حسنعلی منصور تاسیس شده در دورهای دولت را در اختیار داشتند. این مسالهای است که در جریان محاکمه نیکپی پس از پیروزی انقلاب به آن اشاره میشود. نیکپی در جریان محاکمه خود بارها به دشمنی هویدا و آموزگار اشاره میکند. وی مدعی میشود که روزنامه کیهان در آن سالها با دستور هویدا و علیه فعالیتهای او در شهرداری مطلب مینوشته است. موضوع رای دادن نیک پی به برقراری حکومت نظامی از دیگر نکاتی است که در دادگاه به آن اشاره میشود.در جریان دادگاه موضوع پلها، ساخت ترمینال و بزرگراهها به موضوع مجادله تبدیل میشود.
دادگاه: آقای نیکپی برنامههایی که کانون مترقی اجرا میکرد، از طریق سفارت آمریکا دیکته میشد یا شما مستقیما با سیا ارتباط داشتید؟
نیکپی: من نه با سازمان سیا ارتباط داشتم و نه با آمریکا. وقتی من کارمند شرکت نفت بودم، آقای حسنعلی منصور، من و دو کارشناس را معین کرد به همراه او به بانکوک رفتیم برای شرکت در یک کنفرانس. نطق ایشان را خواندند، گفتم این نطق بد است. فیالمجلس نطقش را نوشتم. خوشش آمد بعد آمد مرا دعوت کرد در کانون مترقی.
دادگاه: روابط این کانون با سفارت آمریکا در چه حدی بود؟
نیکپی: مطلقا اطلاعی ندارم. شاید هویدا میداند یا منصور میدانست. ما جوانانی که از شرکت نفت آمده بودیم بحثی در این مورد نداشتیم.
دادگاه: چه طور شد اعضای کانون مترقی بعدا همه وکیل و وزیر شدند؟
نیکپی: برای این که دو سه نفر که همه آنها هم آدمهای باسوادی بودند.
دادگاه: باسواد ولی خود فروخته.
نیکپی: من که خودم را جز به خدا به هیچ کس دیگر نفروختم. بنده و ۳۲ نفر دیگر به کانون مترقی رفتیم و بعدا آدمهای دیگری مثل فرهنگمهر و همایون جابر انصاری آمدند و خیلیهای دیگر آمدند و چون نخستوزیری که معین شد رییس کانون مترقی بود کسانی که همراه او در کانون بودند وزیر و وکیل شدند.
دادگاه: شایستهتر از شما در مملکت نبود؟
نیکپی: حتما بودند.
دادگاه: ولی شما این پست را قبول کردید و به این روز افتادید.
نیکپی: من خودم را لایق میدانستم و به سهم خود اولین ایرانی هستم که از دانشگاه اقتصاد لندن دکترا دارم و هزار صفحه رساله تحصیلی نوشتهام، بنده زبان انگلیسی را در حد عالی میدانم.
دادگاه: شما به جای این حرفها بگویید موقعی که وزیر آبادانی و مسکن بودید چه کار برای مردم کردید؟
نیکپی: با وجود محدودیت بودجه خیلیکارها کردم. بنده الان عرض میکنم شهر فردوس را ساختم در مدت ده ماه، گناباد را نوسازی کردم و مقدار زیادی از طرحهای معوق را تکمیل کردم.
دادگاه: در موقعی که شما وزیر آبادانی و مسکن بودید بسیاری از پیمانکاران طرحهای ارجاع شده را انجام ندادند و شما به آنها خسارت پرداخت کردید. در صورتی که باید آنها را جریمه میکردید. علت چه بود و باز هم به هنگام وزارت غارت میشد و مورد اعتراض مردم قرار میگرفت. بنابراین ادعا نکنید که شهر فردوس را ساختید و غیره.
نیکپی: این کارها بزرگترین خدمت من است.
دادگاه: چه خدمتی؟ اگر واقعا شما خدمت کرده بودید باید الان مردم شما را حلوا حلوا میکردند، حال آنکه شما با آن وضع ترافیک اعلام میکردید که ترافیک خوب است، همه مردم در رانندگی بیانضباط هستند و باید در خیابان بر سر مردم داد هم کشید و شما برای مردم کوچکترین ارزشی در زمانی که شهردار بودید، قائل نشدید.
نیکپی: من ۳ شاهد دارم که خدمت کردم و هر سه وزیر کابینه آقای بازرگان هستند.
دادگاه: چه شهودی؟ شما زندانی همینها هستید.
نیکپی: من حق ندارم شاهد بخواهم؟
دادگاه: شما این قدر تقلب و خیانت در حق مردم کردید که نیازی به شاهد ندارید.
نیکپی: من بزرگترین خدمات را به ملت کردم، فقط ۵سال هویدا به من حمله میکرد.
دادگاه: هیچوقت هویدا در هیچ روزنامهای به شما حمله نکرد.
نیکپی: هویدا خیر. آقای امیرطاهری سردبیر روزنامه کیهان نوشت.
دادگاه: امیر طاهری هم از بودجه محرمانه شما استفاده میکرد؟
نیکپی: من یک دینار به کسی پول ندادهام.
دادگاه: بعدا اسناد آن در خواهد آمد.
نیکپی: اگر درآمده بنده قبول دارم. من یک پاپاسی هم به روزنامهها پول ندادم.
دادگاه: اما معلوم نیست ۳۷میلیون تومان از بودجه سری یک سال شهرداری را چه کردید. انجمن شهر هم سوال کرد به موقع جواب ندادید.
نیکپی: از کجا میدانید جواب ندادهام؟
دادگاه: اگر جواب میدادید جواب شما را در روزنامهها مینوشتند، چون پول میدادید که بنویسند.
نیکپی: یک ریال هم به روزنامهها پول ندادم.
دادگاه: شما رسما به روزنامهها گفته بودید که درباره ترافیک و مسائل شهری مطلب ننویسند و رفتید شکایت کردید به شاه سابق و گفتید روزنامهها نمیگذارند من کارم را انجام دهم و مرتب به من حمله میکنند و به همین دلیل روزنامه هم همیشه نطقهای شما را چاپ میکردند و حمله هم به شما نمیکردند.
نیکپی: یک ساعت نطق من در انجمن شهر روزنامه اگر میخواستند بنویسند، پنج صفحه روزنامه میشد و این امکان نداشت.
دادگاه: شما انتظار داشتید هر چه که میگویید تمام روزنامههای اطلاعات و کیهان و آیندگان بنویسند و اگر هر روزنامهای نمینوشت، لابد دشمن شما بود.
شما شهردار تهران بودید و خودتان هم میدانید که مردم از شما و دستگاه شهرداری راضی نبودند. آیا به عقیده شما مردم نمیدانستند؟ آیا محق بودند یا نبودند؟ این درست است؟ و آیا بعد از اینکه تحت فشار افکار عمومی شما را از شهرداری برکنار کردند، چه خصوصیاتی در شما بود که شاه سابق شما را سناتور انتصابی کرد؟
نیکپی: اولا روی فشار افکار عمومی نبود. بلکه آقای جمشید آموزگار با من دشمن بود. به خاطر این که من برادر او را از معاونت وزارت آبادانی و مسکن کنار گذاشته بودم.
دادگاه: فرض میکنیم اینطور بود.
نیکپی: پس از استعفای من از شهرداری همانطور که عرض کردم، پدرم سناتور اصفهان بود و آب کوهرنگ را به اصفهان آورد.
دادگاه: پدرتان به شما چه مربوط است؟
نیکپی: شاه این فکر را کرد که چون پدر من در اصفهان نفوذ زیادی دارد، اگر من سناتور بشوم در افکار مردم این شهر اثر خوبی دارد. حالا اگر غلط فکر کرده است، من مسوول نیستم.
دادگاه: جناب نیکپی به وسیله چه کسی دستگیر شدید؟
نیکپی: به وسیله ازهاری
دادگاه: قبل از دستگیری، شما سناتور بودید. درست است؟
نیکپی: بله
دادگاه: وقتی دولت شریف امامی خواست رای اعتماد بگیرد، در مجلس بودید؟
نیکپی: بله
دادگاه: در مجلس ازهاری چطور؟
نیکپی: یادم نیست.
دادگاه: پس شما به شریف امامی رای اعتماد دادید؟
نیکپی: بله
دادگاه: در چه تاریخی بازداشت شدید؟
نیکپی: در ۲۱/۸/۵۷
دادگاه: وقتی در سنا تشریف داشتید قانون حکومت نظامی به سنا آمد. درست است؟
نیکپی: بله
دادگاه: حرف ما با شما این است که شما شهردار تهران بودید، موجب نارضایتی بودید و شما یا کنار رفتید یا کنارتان گذاشتند و سناتور شدید و به دولتی رای دادید که مسلما میدانید که عنصر دستنشانده و فاسدی بود و لذا به رژیمی رای اعتماد دادید که به کمک نظامیان تحت سلطه آمریکا روی کار آمد و بعد در زمان همین حکومت نظامی رای دادید. ممکن است بفرمایید که آیا لزوم استقرار حکومت نظامی را برای خود توجیه کرده بودید یا نه؟
نیکپی: به من امر دادند که رای بدهم.
دادگاه: چه کسی امر داد؟
نیکپی: آقای دکتر سجادی.
دادگاه: آیا او گفت که همه سناتورها باید رای موافق بدهند؟
نیکپی: بنده خواستم صحبت هم بکنم، اجازه صحبت ندادند.
دادگاه: چرا رای منفی ندادید و جلسه را ترک نکردید؟
نیکپی: در این مورد حق با شما است. ولی بنده میخواستم نطق کنم که نگذاشتند.
دادگاه: فرض میکنیم که در تمام دوران وزارت آبادانی و مسکن و شهرداری آدم صدیقی بودید. با آرایی که به دولت انگلیسی شریف امامی دادید و با رایی که به دولت آمریکایی ازهاری دادید و به آرایی که به حکومت نظامی دادید که هیچ حجتی بر استقرار آن موجود نبود همانطور که میفرمایید در زیر فشار دولت اعمال میشد و دیدید که چه فجایعی روی داد که حتی قبل از اعلام استقرار آن مردم را کشتند و به خاک و خون کشیدند و میگفتند ما قانون داریم و پارلمان ایران به ما مجوز داده. ما شما را به عنوان معاونت در کشتارهایی که وسیله نظامیان دستنشانده آمریکا در ایران انجام شده، متهم میدانیم. اگر دفاعی دارید بیان کنید. آقای نیکپی، به هر جهت شما میتوانستید به لایحه استقرار حکومت نظامی لااقل رای ممتنع بدهید و آن را تایید نکنید، ولی این کار را نکردید و علاوه بر این به دولت انگلیسی شریف امامی و دولت نظامی ازهاری هم رای اعتماد دادید.
نیکپی: من نطقی در جهت مخالفت با لایحه استقرار حکومت نظامی تهیه کردم، اما اجازه ندادند صحبت کنم. شاهد هم دارم که در جلسه آن روز مجلس حضور داشت.
دادگاه: در آنجا فرصت نداشتید، ولی در انجمن شهر تهران که همیشه آزاد بودید. چرا هیچوقت این مسائل را اعلام نکردید و همهاش میگویید از طرف هویدا به من فشار وارد میشد و از این قبیل حرفها که مرتب تکرار میکنید و در نتیجه آنجا هم شما تسلیم سیاست بودید و حفظ پست خودتان را ترجیح میدادید به خدماتی که انجام ندادید.
نیکپی: من اصولا پست را به خاطر خدمت میخواستم.
دادگاه: پس چرا خدمت نکردید؟
نیکپی: خدمت کردم و به آن معتقدم.
دادگاه: اگر خدمت کرده بودید آن هم نه با غارت اعتبارات مردم، به هر حال این مردم شما را قبول داشتند و تایید میکردند. اما با توجه به عوارض سنگینی که به مردم تحمیل میکردید و فریادهایی که بر سر آنها میکشیدید، واضح است که هیچ کس شما را قبول ندارد.
نیکپی: به خدا روزی ۱۶ساعت کار میکردم.
دادگاه: کار میکردید اما به قول مردم ثروت کلانی هم از این کار کردن به دست آوردید.
نیکپی: کدام ثروت کلان؟
دادگاه: بالاخره معلوم میشود و اگر چیزی بیش از آن که حق شما بوده داشته باشید، مصادره خواهد شد.
نیکپی: آن چه که از پدرم ارث بردم، مشخص است و هیچ چیز اضافی ندارم.
دادگاه: زیانهایی که به مملکت وارد کردید را چگونه میشود جبران کرد؟
نیکپی: من اعتقاد دارم که بزرگترین خدمات را به این مملکت کردهام. منتها هر کسی که بخواهد ۱۸رشته بزرگراه بسازد، آنها که زمینهایشان در مسیر این بزرگراهها قرار میگیرد مخالف میشوند.
دادگاه: ولی هیچ یک از بزرگراههای شما به پایان نرسیده است.
نیکپی: من که عرض کردم، پس بزرگراه شاهنشاهی، پهلوی و کورش کبیر چه میشود و بزرگراه رزمآرا را هم من ساختم.
دادگاه: شما قراردادهایی مانند ترمینال اتوبوسها بستید و قیمتها هم مرتب بالا رفت، اما نتوانستید آن را تمام کنید.
نیکپی: نتوانستم تمام کنم برای این که اگر ۶ماه دیگر بر مسند شهرداری باقی میماندم آن را تمام میکردم، ولی به من سیمان نمیدادند حتا برای پل سیدخندان هم سیمان ندادند و پیمانکار هم پیش من آمد و اعتراض کرد که در بازار سیمان نیست.
دادگاه: چنین موضوعی صحت ندارد.
نیکپی: ارداقی شاهد است.
دادگاه: ارداقی که گماشته شما بود. آن قدر ضدونقیض حرف زده شد و عاقبت کارشناسان گفتند که مهندسان شهرداری در ساختمان طرح یکپارچه تهران آیندهنگری نکردند و بالاخره گفتند که شما باید ۲تا۴ترمینال برای اتوبوسها بسازید.
نیکپی: من گفتم در مرحله اول یک ترمینال کافی است.
دادگاه: گفتند ترمینالها باید تواما ساخته شود، در غیر این صورت مشکل ترافیک را سنگین میکند و شما این کار را نکردید.
نیکپی: با کدام پول؟
دادگاه: با دست خودشان. همانطور که در تبریز شرکتهای مسافربری با پول خودشان ترمینال ساختند و شما اصولا لزومی نداشت که به آنها کمک کنید، چرا که آنها یک سرمایه عظیم در داخل تهران دارند و راهش این بود که به جای این که به آنها آوانس بدهید، از خودشان دعوت میکردید و گاراژهای آنها را میخریدید یا در مقابل گاراژها ترمینال میساختید یا به خود آنها میگفتید ترمینالها را خودشان بسازند و خودشان اداره کنند. این بسیار کار خوبی بود، حال آن که شما این کار را نکردید.
نیکپی: این کار را کردم.
دادگاه: این کار را نکردید و به جای آن با بودجه دولت شروع کردید و به جای ۳ترمینال هم ساختمان یک ترمینال را شروع کردید.
نیکپی: بنده آنها را خواستم و دو سال با آنها بحث داشتیم راجع به این که آنها خودشان ترمینال اتوبوس بسازند تا وضع ترافیک بهتر بشود. ولی دنبال این کار نرفتند.
دادگاه: شما قدرت اجرایی داشتید، میخواستید اجازه ندهید.
نیکپی: اگر این کار را میکردم همین جنابعالی میگفتید که رفتی و با آنها گاوبندی کردی.
دادگاه: شما با گاراژدارها گاوبندی کردید.
نیکپی: چه کسی به آنها اعتبار سنگین داد؟ من پول به آنها ندادم.
دادگاه: اعتبار ندادید اما رفتید با سرمایههای داخل شهر برای آنها ترمینال ساختید و هدف این بود.
نیکپی: هدف این نبود. شما آقای رادمهر را بخواهید و از او بپرسید ما ترمینال را ساختیم؟
دادگاه: در مورد قراردادهای مترو چه میگویید که همهاش را زیرپا گذاشتید و اجرا نکردید؟
نیکپی: مترو پروتکلی بود با دولت فرانسه که دولت دستور داد در چهارچوب این پروتکل با فرانسویها قرارداد ببندیم. ما هم قرارداد بستیم و بعد از یک سال و چند ماه که مطالعه خاکشناسی تمام شد، در اینجا هم من خدمت بزرگی به مردم کردم. برای این که فرانسویها جهت بالا بردن منافع خود میخواستند مترو را از زیر خانههای مردم عبور بدهند. ولی من زیر بار این مساله نرفتم و گفتم خیابانهای تهران عریض است و میشود مترو را از زیر خیابانها عبور داد.
دادگاه: این مساله عملی شد؟
نیکپی: اگر شهردار میماندم، حتما عملی میشد.
دادگاه: شما در موقع تصدی بر شهرداری همیشه میگفتید که امروز کلنگ مترو زده میشود یا فردا و همهاش امروز و فردا میکردید و شما قبول کردید که سال ۱۳۵۵ تا ۵۶ یک خط مترو ساخته شود و در روزنامهها هم اعلام کردید.
نیکپی: قربان، روزنامه را کنار بگذارید. من اصلا روزنامهها را قبول ندارم.
دادگاه: من اینک اتخاذ به سند میکنم که مطبوعات بعد از شنیدن این نوار صریحا ضوابط بین شما و خودشان را بیان کنند و بگویند که آیا این نوشتههای آنها غلط هست یا درست، باید مطبوعاتی که الان منتشر میشوند اعلام کنند چیزهایی را که در این مورد نوشتهاند دروغ است یا از چیزی که نوشتهاند، دفاع کنند.
نیکپی: صددرصد موافقم. قرارداد مترو اسفند ۵۴ بسته شد و ۵۵ مطالعاتش آغاز شد که من در مرداد ۵۶ عوض شدم.
دادگاه: اصولا چرا شما با مناقصات دولتی مخالف بودید؟
نیکپی: بنده هنوز هم معتقدم و با این فرم کنونی مخالفم.
دادگاه: اگر مخالف بودید شما شهردار بودید. میخواستید فرم مورد نظر خودتان را پیشنهاد کنید و در انجمن شهر تصویب میشد.
نیکپی: کردم ولی با مناقصه محدود موافق بودم.
دادگاه: پس چرا این کار را نمیکردید؟
نیکپی: من این کار را کردم و به همین لحاظ از ۳ تا ۴نفر سوال کردم.
دادگاه: سوال از ۳ یا ۴نفر یعنی مناقصه محدود؟
ارسال نظر