مشروح دادگاه غلامرضا نیک پی شهردار پایتخت در زمان شاه – ۲
ماجرای اتوبوس دوقرانی و ۵قرانی
افراد میان سال تهراننشین ترافیک سخت و کور سالهای نزدیک به ۱۳۵۷ را در ذهن خویش ثبت کردهاند و هرگز یادشان نمیرود که طرحهای پیدرپی اتوبوسرانی در آن سالها چگونه شرایط را سختتر میکرد. نیکپی شهردار تهران در آن سالها، در دادگاه انقلاب اسلامی تلاش میکند همانند هویدا همه مشکلات را به سیستم اقتصادی - سیاسی نسبت دهد. رییس دادگاه در مجادله با نیک پی این مسایل و همچنین چگونگی خرید انواع اتوبوس و این که بیلان شهرداری در آن سالها چگونه بوده است را مطرح میکند و نیکپی تلاش میکند خود را تبرئه کند.نیکپی: ممکن است یک بار آقای سپهر که رییس انجمن شهر بود از من دعوت کرده باشد.
دادگاه: این عکس مربوط به کلوپ روتاری است و شما در آنجا دارید صحبت میکنید.
نیکپی: ارتباط روتاری با سیآیای و فراماسونری چه بوده است؟ من تا آنجا که اطلاع دارم روتاری ولاینز در این که عمل میکردند، بنده عرض کردم که اگر آقای سپهر دعوت کرده است برای یک یا دوبار این مسالهای نیست. اصلا اینها را نمیتوانم با هم تطبیق بدهم. مطلقا. چون من تماسی با آنها نداشتهام؛ ولی در این که آقای سپهر راضی باشند و در انجمن شهر بتوانند به ما کمک بکنند، وقتی از من دعوت کرد که صحبت بکنم، من هم رفتم ولی عرض میکنم من در لانیز...
دادگاه: شما در اینجا گفتید که دولت کمک کرد ۴۰۰دستگاه اتوبوس خریداری شود و این ۴۰۰دستگاه در سال ۵۱ بود، آقای مهندس ارداقی قبل از این الان آمارش اینجا نیست ۶۰۰-۵۰۰دستگاه آمار اتوبوس داد و شما هم میگویید ۴۰۰دستگاه اتوبوس خریدید.
نیکپی: سپهر یک روز که معاون انجمن شهر تهران بود، من را دعوت کرد. من هم برای اینکه سپهر محبوب شود، رفتم برایش سخنرانی کردم.
دادگاه: شما با آقای سپهر، نادرخانی و آقای تفضلی همیشه ماموریتهایی به خارج داشتهاید برای مطالعه.
نیکپی: بنده هیچ وقت با آقای سپهر پایم را به خارج نگذاشتهام، آقای فرهودی رییس انجمن شهر و بعد از ایشان هم آقای نادرخانی دعوت میکردند ما هم میرفتیم، کما اینکه ما هم شهرداران مختلف را دعوت میکردیم و آنها هم میآمدند ایران.
دادگاه: چند بار مسافرت کردهاید و چه وقت با آقای سپهر بودید؟
نیکپی: من با آقای سپهر مطلقا سفر نکردهام. میتوانید به پرونده مراجعه کنید و ببینید آیا من با آقای سپهر سفر کردهام.
دادگاه: به هر حال
نیکپی: بنده مطلبم را هنوز خدمتتان عرض نکردهام.
دادگاه: بفرمایید.
نیکپی: یک اتوبوس در ترافیک بسیار بسیار سنگین و خشن تهران حدود ۵ سال تا شش سال دوام میآورد، کما اینکه اینها اتوبوس کم داشتند که شبها تمام مدت اینها گزارش میدادند...
دادگاه: نه آقا ۱۲ سال. یک اتوبوس ۱۲ سال در تهران به دوره استهلاک کامل میرسد. شما اتوبوسهایی که از گردونه خارج کردهاید، از دو الی سه سال بیشتر کار نکرده است. یک مقدار زیاد شما لوازم یدکی به حد وفور خریدید و در انبارها تلنبار کردید، بعد گفتند این لوازم مورد مصرف نیست و اعتراض کردند چرا لوازم یدکی مربوط به خود وسایل نقلیه را وارد نکردید، بعد آمدید این لوازم یدکی در انبار را با قیمت ارزان فروختید. باز دو مرتبه رفتید از بازار به قیمت گران لوازم اتوبوس خریداری کردید.
نیکپی: مطلقا بنده اینها را اطلاع ندارم. فکر می کنم زمان آقای جهانبینی بوده و قبل از این که بنده شهردار بشوم، زمان آقای عاقی و ارداقی و سلطانی آنقدر اعتبار کم داشتند که اصلا لوازم یدکی را در حداقل هم نداشتند، خیلی گزارشات بود که بنده دادم. به عنوان رییس مجمع بنده سالی یک مرتبه در شرکت واحد میرفتم و در مجمع شرکت میکردم. برای اینکه رییس مجمع بودم آنجا مدیرعامل داشت. هیات مدیره داشت و هیات مدیره خودش کارش را انجام میداد.
دادگاه: چرا؟
نیکپی: دولت وقتی دید شرکت واحد ورشکسته است. این را واگذار کرد به شهرداری، آن هم قبل از اینکه من شهردار بشوم. روزی که من شهردار شدم، رسیدگی کردم به شرکت واحد. دیدم در شرکت واحد آه در بساط نیست. بنده صاحب سهم دولت نبودم. اینها را اتمام واگذار کرده بودند به خود شهرداری.
دادگاه: پس صاحب سهم چه کسی بود در شهرداری؟
نیکپی: صاحب سهم شهرداری در سال یکبار که مجمع عمومی تشکیل میشد. البته در طول سال آقای ارداقی گزارشهایی به من میداد، ولی صاحب سهم میرفت رسیدگی به کارها میکرد...
دادگاه: چند تا صاحب بود؟ مجمع عمومی شرکت واحد با شرکتهای دیگر فرق میکند که صدتا هزار سهامدار داشته باشد. در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران چند نفر صاحب سهم بودند؟
نیکپی: یک نفر بود که شهردار بود.
دادگاه: پس شما که سهام شرکتی به این عظمت را داشتید، چطور هر سال فقط یک بار در مجمع عمومی آن شرکت میکردید؟
نیکپی: سالی یک بار مجمع عمومی در محل شرکت تشکیل میشد. گزارشات جاری را ۱۵ روز یک بار، دو هفته یک بار، ماهی یک بار مدیرعامل میآمد به شهردار میداد و دستورات کلی میگرفت. یکی از اختلافات بزرگ بنده با دولت این بود که من میگفتم شرکت واحد اتوبوسرانی را که شهرداری نخواسته است به آن بدهید، شهرداری که اینجا سرمایهگذاری نکرده است. پس این را در اختیار خود بگیرید و به هر کس که میخواهید بدهید تا اداره کند یا به اندازه کافی پول بدهید که بشود عمل کرد. دولت اصرار داشت که ۲ریال را بکند ۵ ریال و یک تومان و دو تومان، من گفتم آقا این که غیرممکن است. برای اینکه آن که سوار اتوبوس میشود پولی ندارد که بیش از ۲ریال برای سوار شدن اتوبوس بدهد.
دادگاه: آقای نیکپی اینجا من معترضم. شما عامل اصلی افزایش عوارض بودید. در جلسه شهرداران در شیراز یا خوزستان گفتید که تا میتوانید از مردم عوارض بگیرید و این حرف شما باعث شد که اصفهان ۶۰ و خوزستان ۷۰ تا ۸۰نوع عوارض وضع کنند و در اینجا نرخ اتوبوس را با یک حیلهگری ۲ریال را کردید ۵ریال و شکلش را عوض کردید و ۵ریال را کردید یک تومان و دو تومان. اتوبوسهای کهنه را رنگ کردید گفتید اتوبوس نو هست و دائم سعی کردید به مردم فشار بیاورید و همیشه مردم را بیشخصیت دانستید و به مردم توهین کردید. حتی گفتید مردم از تهران گل میدزدند با اتومبیل بی.ام.و و غارتگریهای شهرداری در شرکت واحد اتوبوسرانی را اصلا به حساب نیاوردید، به هیچ وجه این حرفها قبول نیست.
نیکپی: یکییکی جواب عرض میکنم. آخر علت این کار این بود که گزارشی به من رسید البته اینجا بنده اجازه ندارم هیچ مدرکی را ارائه کنم. خانمی به بنده از اوضاع جنوب شهر نوشته که آقا تو ده ماه پیش زدی خانه خواهر من را خراب کردی، در حالی که من از یک سال و نیم پیش شهردار نبودم. مردم با دادگاه و حضرتعالی فرق میکنند. در اینجا اگر آقای هویدا تشریف بیاورند خدمتشان عرض میکنم تمام نیروی خود را گذاشته بودند برای زدن بنده از طریق روزنامه اطلاعات و کیهان و آیندگان و رستاخیز و تلویزیون. اما این را میخواهم به شما عرض بکنم گلها را بنده با چشمان خود دیدم و علتش این بود که ایجاد نارضایتی بکنند و این گلهای قشنگ را چهار پنج نفر آمده بودند آنها را داشتند پرپر میکردند، میریختند توی کولهپشتیهایی که داشتند تا ببرند و هر چهار نفر را دستگیر کردند، اینکه میفرمایید بنده نمیدانم در کدام شهر، فکر میکنم منظورتان شاید آبادان یا خرمشهر باشد، چون من در شیراز نبودم.
دادگاه: در یکی از اجتماعهای شهرداران بود که شهرداران از شما تبعیت کردند و از آن تاریخ نرخ عوارض را به سرعت بالا بردند.
نیکپی: بنده میخواهم عرض بکنم که از اتوبوسرانیهای شهرهای ایران یک عده تبعیت نکردند این یکی را تبعیت کردند. در مورد اتوبوسرانی شهرهای ایران من به دولت گزارش دادم و تمام گزارشاتم موجود است. پیشنویسهایش را هم یا خودم تهیه میکردم یا مهندس سلطانی یا مهندس ارداقی که آقا امکان ندارد بشود نرخ اتوبوسرانی را به میزانی برد که خودش را اداره کند. اتوبوسهایی را که ۵ریالی کردم اتوبوسهایی بود که نو خریده بودند از ایران ناسیونال و اتوبوس دوطبقه را هیچ وقت ۵قرانی نکردم. همیشه دوقرانی بود. این اتوبوسها را گفتم کسی در آنها اضافه ننشیند فقط به اندازه نیمکتهایش باشد و ۵قران باشد.
دادگاه: آخر سال شرکت بیلان دارد یا نه؟
نیکپی: بله دارد.
دادگاه: و شما به آن رسیدگی میکردید یا نه؟
نیکپی: میدادم رسیدگی بکنند.
دادگاه: چون شما رییس مجمع عمومی بودید مسوولیت هرگونه حسابرسی با شما است.
نیکپی: از نظر کلی بله، ولی این که رقمهایش را بنشینیم کنترل کنیم خیر.
دادگاه: شما یک دکتر اقتصاد هستید.
نیکپی: من که در عرض دو ساعت نمیتوانم رسیدگی کنم. حسابرس رسیدگی میکرد من هم کنترل میکردم.
دادگاه: بیلانش را کی منتشر کردید؟
نیکپی: من نمیدانم
دادگاه: پس حسابرس نبودید.
نیکپی: مکلف بودم که رسیدگی کنم.
دادگاه: شما یک شرکت واحدی را که عمده سهم آن متعلق به مردم است و باید بیلان آن را هر سال از طریق روزنامه منتشر کنید فقط یکبار بیلانی ناقص از اعتبارات دریافتی و پرداختی آن هم به امضای شهرستانی بود و به نمایندگی شما. گویا هیچکس اصلا مسوول نبود که بیلانی را در روزنامه چاپ کند فقط یک بیلان آن هم بعد از شما هیچوقت نه از شهرداری تهران ....
نیکپی: پس شهرداری مرتب شده بود؟
دادگاه: شما هیچوقت بیلان خرج و دخل را در روزنامه منتشر نکردید.
نیکپی: من استدعا میکنم آقای خسروشاهی مدیرکل امور مالی شهرداری احضار شود، خواهید دید که شش ماه به شش ماه آن چیزی را که باید راجع به عوارض نوسازی منتشر بکنیم هر شش ماه به شش ماه بعد از تصویب انجمن شهر منتشر شده است.
دادگاه: نه، شش ماه به شش که جناب نیکپی منتشر نمیکنند. شما بیلان خرج و دخلتان براساس بودجه برنامهای بود که خودتان گفتید و براساس تخصیص اعتباراتی که برای هر موضوع، آسفالت، ترافیک، جنوبشهر و سایر مسائل و امور پاکسازی که خیلی علاقه شما به پاکسازی بیشتر بود و به شمال شهر توجه بیشتری داشتید. اینها همه در ردیفهای فصل برای شما به اصطلاح بودجه را قبلا به سازمان برنامه میبردید و سازمان برنامه آنچه را که مربوط به اعتبارات سازمان برنامه بود و شما برای ردیف خرجها برآورد میکردید، پیشنهاد میکردید و آن بودجهای که از محل دولت بود میآوردید در انجمن شهر و انجمن شهر با عوارض که به نام نوسازی و سایر عوارضی که از مردم میگرفتند روی هم میگذاشتید و تایید میگرفتید و بعد انجمن شهر این بودجه را تصویب میکرد و به شما میداد. شما باید این بودجه را وقتی که تصویب کردید، آخر سال این بودجه بیلانش را به انجمن شهر بدهید و در انجمن شهر این بیلان را تصویب کنید و به نظر مردم برسانید. این کار را شما هیچوقت در دوره ریاستتان بر این شهر نکردید. چرا برای اینکه شما حساب نداشتید، برای اینکه شما انجمن شهرتان حتی از شما میترسید و جرات نداشتند به شما اعتراض کنند و شما هر طور و هر جا دلتان میخواست خرج میکردید و هر کجا میخواستید میبردید نه مناقصهای بود... نه مزایدهای بود، هیچگونه از این ضوابطی که طبق دستورالعملها و طبق قوانین شهرداری ملاک عمل شما بوده هیچکدام را اجرا نکردید.
نیکپی: اجازه بفرمایید چون مفصل فرمودید، توضیح مفصل عرض کنم شهردار تهران یک شهرداری است که ۲۲۰ کیلومترمربع محدوده شهرش است و امروز ششمیلیون نفر در اینجا هستند و به حدی کار شهرداری سنگین است که نه با این کادر، بلکه با ۵ برابر این کادر هم نمیتواند انجام دهد. بعضی از ممالک خاورمیانه از تهران کمجمعیتتر هستند، مثل اردن، حتی اسرائیل. شهردار تهران مسوولیتهای خود را بین ۴ تا ۶ معاون خود تقسیم میکند. معاون اداری و مالی من آقای شیخ بهایی بودند که باید جوابگوی این کار باشند. مدیرکل مالی آقای خسروشاهی بودند، ذیحساب ما از یک طرف سازمان برنامه یک آقایی بودند که نمیدانم اسمش چیست و ما سه جور پول داشتیم یکی از سازمان برنامه دریافت میکردیم که گزارش آن را خود ذیحساب سازمان برنامه به سازمان برنامه میداد و مسوولیتی در انتشار آن وجود نداشت.
دادگاه: وجود نداشت؟
نیکپی: نه خیر، طبق قوانینی که بود عمل میکرد.
دادگاه: مگر شما جدا خرج میکردید؟
نیکپی: بله
دادگاه: یعنی اعتبارات عمرانی جدا خرج میشد؟ مگر میشود این طور باشد؟
نیکپی: بله جدا خرج میشد، مثلا فلان خیابان که آسفالت میشد آن کار را ذیحساب سازمان برنامه خودش پرداخت میکرد، مستقیما اصلا و ابدا بنده مداخلهای در آن نداشتم. این را که سازمان برنامه خودش رسیدگی میکرد.
دادگاه: شما هیچ صورتی را امضا کردید که به سازمان برنامه بدهید؟
نیکپی: فکر نمیکنم برای اینکه این کارها را آقای شیخ بهایی امضا میکرد و نباید پیش من میآوردند، معاون برای این داشتم که کارش را انجام دهد. یک عوارض نوسازی بود که به موجب قانون ....
دادگاه: شما گفتید شیخ بهایی...
نیکپی: اجازه بدهید برگردم به مطلب
دادگاه: آخر شما مرتب میگویید شیخ بهایی، شما مسوول تمام کارهای درست و نادرست بودید.
نیکپی: اجازه میدهید برسم به بقیهاش؟ مال سازمان برنامه که خود سازمان برنامه رسیدگی میکرد و ذیحساب در آنجا داشت. مال عوارض نوسازی را طبق قانون باید منتشر کنند و تماما منتشر شده، دانهبهدانه، بنده آقای خسروشاهی را گواه میگیرم، دیگر نمیدانم هنوز مدیرکل امور مالی هستند یا نه، برای بقیه پولهایی که از مردم گرفته میشد، میبایستی بیلان به انجمن شهر بدهیم که مرتب به انجمن شهر میدادیم و انجمن شهر نه تنها از من نمیترسیدند، نطقهای خاصی که آقای تقیزاده، آقای فرهنگ فرهی، آقای قاضی و دیگران میکردند و هرچه از دهنشان درمیآمد، به شهرداری میگفتند موید وصفی است که در آنجا وجود داشته، آنها هرچه دلشان میخواست میگفتند.
دادگاه: فکر میکنم آنها زرگری بود. آخر سر هر جلسهای هم تمام پیشنهادات شما را تصویب میکردند و میرفتند.
نیکپی: من که پیشنهاداتی نمیکردم.
دادگاه: اگر انجمن شهر هرچه دلش میخواست به شما اعتراض میکرد، در مقام عضو انجمن شهر مسوول بود. باید به آنهایی که میگویند شما مهر لاستیکی بودید و هیچ وقت در انجمن شهر حرفی نزدید و تایید شد، این مهر لاستیکها وقتی که بودجه شما آمد اگر به کار شما معترض بودند، باید تصویب نمیکردند و نمیگذاشتند. پس بنابراین تهدید بود و بلافاصله بعد از آن و آخر سال مورد تشویق قرار میگرفتید و دو ماه پاداش بهتان میدادند.
نیکپی: که تمام آن را هدیه کردم به سازمان تربیتی.
دادگاه: خوب، در روزنامهها که انعکاس ندارد.
نیکپی: همه انعکاس دارد. قربان.
دادگاه: به هر حال وضعی که در وزارت آبادانی و مسکن بوده و در شهرداری، از نظر سیاسی، یک سیاست - به نظر من و به نظر مردم ایران که قیام کردند - فقط تمایل شما و به نظر من خیانت شما به میهنتان بود که دربست اقتصاد مملکت را در اختیار عوامل استعمار گذاشتید تا منابع مالی ما را غارت کنند و تبدیل به تولید ملی نشود و در نتیجه وضعی به وجود آوردید که آشفته و نابسامان است و ما امروز با آن مواجهیم.
آقای مهندس معینفر در آن موقع کجا بودند؟
نیکپی: ایشان در سازمان برنامه بودند. کمک کردند که شهر جدید فردوس را بسازم. من تنها کاری که در این ده ماه توانستم بکنم شهر فردوس را ساختم و شهر گناباد و بیدخت.
دادگاه: آنها که در زمان وزارت آبادانی و مسکن شما بودند.
نیکپی: من ده ماه وزیر آبادانی و مسکن بودم. زلزله آمد. بنده رفتم شهر جدید فردوس را ساختم با کمک آقای مهندس معینفر که بعد (هر چه زلزله آمد خراب نشد.) ۳۰میلیون تومان خرج این کارشد و شاید کمتر. آقای مهندس صباغیان که آن موقع در سازمان مسکن بودند، تشریف بردند شهر بیدخت. در بیدخت ۱۷۰ منزل ساختند و آقای مهندس و یکی دیگر از این آقایان شهر گناباد را ساختند. من در این ده ماهه در وزارت آبادانی و مسکن بودم.
دادگاه: شما از شاه ۲ سال وقت گرفتید که مشکل ترافیک را حل کنید.
ارسال نظر