دعوا بر سر برق قشم

شریف‌امامی در ادامه خاطراتش که به موضوع مجادله دائمی سازمان برنامه و بودجه و وزارت صنایع و معادن تحت نظر خودش اختصاص دارد، این بار قضیه طرح توسعه صنعت برق ایران را تشریح می‌کند که از نظر شما می‌گذرد.

ابتهاج هیچ وارد نبود به مساله فنی، مطلقا وارد نبود و همین نقطه ضعفش بود که همیشه معتقد بود که هر کاری می‌خواهید بکنید، یک مشاور فنی خارجی [هم] باید باشد و این نقطه ضعفش بود. مثلا یکی از مسائلی که ما با او مواجه شدیم، مساله برق تمام ایران بود. یک شخصی را پیدا کرده بود که گویا رییس شورای اقتصاد بلژیک بود. اسمش من حالا یادم نیست،‌ ولی می‌توانم فکر بکنم یادم بیاید. آن موقع خسرو هدایت هم معاون آقای ابتهاج در سازمان برنامه بود و در هیات دولت او می‌آمد و شرکت می‌کرد. قراردادی که با آن شخص بسته بودند این بود که چهار ماه در سال او هر وقت که مایل باشد بیاید به ایران و به کارهای اقتصادی مملکت رسیدگی بکند، از این حرف‌ها، این قرارداد که آمد به هیات دولت، بنده مخالفت کردم. البته بعد هیات دولت همه مخالفت کردند. گفتیم آخر این چه قراردادی است که یک کسی را از آنجا می‌آورید. چهار ماه در [سال] هر وقت دلش خواست بیاید این جا. اینکه درست نیست. این بایستی یک کسی باشد که بیاید این جا همیشه بماند. اگر لازم است، باشد این جا از او صحیح استفاده بشود در مقابل حقوقی که به او داده می‌شود.

بعد هم ایشان یک طرحی تهیه کرده بودند برای تامین برق تمام ایران. این طرح را دادند به من که بررسی بکنم. اولین مطلبی که آن جا مطرح بود این بود که اینها می‌خواستند برق را به سه ریال و ده شاهی به مردم بفروشند. در حالی که قیمت دولتی که برق به مردم فروخته می‌شد در حدود دو ریال این‌جورها بود، آن‌وقت. یادم هست. من اولین ایرادی که به آن گرفتم گفتم، «آقا، این قیمت اصلا قابل قبول نیست. اگر کسی کارخانه برق برای خودش بگذارد، برایش ارزانتر تمام می‌شود.

بلافاصله بدون اینکه ابتهاج خودش بداند، به برادرش مهندس ابتهاج(۱) تلفن کردم که شما یک صورتی از کارخانه تولید برق کارخانه سیمان تهران برای من بفرستید که من بدانم هر کیلووات ساعت برای شما چند تمام می‌شود. یک صورت تحت نامه نوشت و برای من فرستاد به اینکه یک قران و صنار کیلووات ساعتی برایشان تمام می‌شود. خوب یادم هست که رییس برق سازمان برنامه نیرنوری(۲) بود. نیرنوری طرح را آورده بود که توضیح بدهد برای بنده. من از او ایراد گرفتم که این درست نیست که به این قیمت بخواهید برق بفروشید و بعد هم این گران تمام می‌شود. این درست نیست، یک جای آن عیبی دارد.

رفت و آن رییس شورای اقتصاد بلژیک آمد. او با امامی، پدرزن آقای امیرعباس هویدا و وکیل دعاویشان در سازمان برنامه و نیرنوری سه تایی آمدند پیش من در وزارت صنایع طرح را آوردند که بحث بکنند. قرار بود هر چیزی که آن جا تصمیم گرفته بشود، در شورا مطرح بشود و عمل بشود. آن رییس شورای اقتصاد بلژیک خواست که مرا همان دفعه اول از میدان در بکند، پرسید «شما چند وقت راجع به کارخانه برق سابقه دارید و وارد در صنعت برق هستید» گفتیم، «من نزدیک سی‌سال است در صنایع این مملک وارد هستم و سی سال است که هر کاری که من داشتم، همیشه یک جنبه فنی در آن بوده. هیچ وقت کار اداری صرف نداشتیم و با این سابقه سی سالی که من دارم بیش از هر کسی امکان این را دارم که تشخیص بدهم که یک طرح صنعتی مناسب هست یا نیست. شما در ایران چه قدر سابقه دارید به من بگویید؟» ماند! دیگر چه بگوید؟ جوابی نداشت بدهد، بعد کاغذ برادر، ابتهاج را به او نشان دادم و گفتم، «این چیزی است که برادر آقای ابتهاج، یکی از صاحبان صنایع مهم ما و مهندس بسیار لایق، کتبا به من نوشته، بفرمایید، ببینید، اگر شما به همین قیمت بخواهید بفروشید، من موافقم، صورت جلسه بنویسید، حاضرم امضا کنم، اما اگر شما بخواهید یک قران و صنار را سه قران به مردم بفروشید، من مخالفم.»

هیچی، کار به جایی نرسید، بیچاره نیرنوری هم از آن سمت معزول شد برای این که نتوانسته بود از طرح اینها دفاع بکند. حال آن که تقصیر نداشت، بیچاره، آنها رفتند و آن مردک هم معلوم شد برای این کار آمده بود که یک فروش کلی بکند بعد شنیدم که بین بلژیک و فرانسه و آلمان و ایتالیا و انگلیس یک کمبینزون (COMBINAISON)‌ همدستی و توطئه شده است که برق ایران را اینها همه با هم بفروشند که رقابتی هم در کار نباشد.

این بود که این طرح از بین رفت. چون در بنگاه آبیاری احتیاج به برق داشتیم. زمینه دستم بود. مثلا ما در جهرم کارخانه برق گذاشته بودیم، برای این که به چاه‌های آب آن جا برق برسانیم. کیلوواتی در حدود مثلا هشتاد یا صد تومان. آن وقت مال اینها چند صد هزار تومان می‌شد، یک رقم‌های عجیب و غریب بود که هیچ اصلا قابل قبول نبود، به هیچ صورتی. حالا هم جزئیات همه مطالب یادم نیست، ولی اینهایی است که یادم هست. از این مسائل بین ما پیش می‌آمد که خوب موجب نقار بیشتری بین ما می‌شد. ولی مطلب شخصی نبود. مسائل جاری مملکتی بود.

نظرات گفته می‌شد، دیگران هم قضاوت می‌کردند. نه اختیار تمام با من بود نه اختیار تمام با او، همه دیگران، وزرا، اینها بودند. مجلس و غیره اینها (قضاوت) می‌کردند.

پی نوشت

۱ . مهندس احمدعلی ابتهاج، صاحب کارخانه سیمان ری.

۲ . هوشنگ نیر نوری، مهندس برق، مدیرکل وزارت کار (۱۳۲۷) و رییس اداره تولید برق، سازمان برنامه.