خاطراتشریف امامی علیه ابتهاج -۱
دعوا بر سر بانک صنعتی
جعفر شریف امامی از مردان با نفوذ دوره پهلوی دوم است که تمام مناصب بالای اجرایی و قانونگذاری را تجربه کرده است. این مهندس ایرانی که پس از اوج گرفتن انقلاب اسلامی جانشین جمشید آموزگار شد تا با صدارتش آشتی ملی ایجاد کند، در سالهایی وزیر صنایع و معادن بود و در آن زمان با رییس سازمان برنامه و بودجه وقت (ابتهاج) اختلافهای شدیدی داشت. شریف امامی در نقل خاطرات خود بارها از این اختلاف پرده برداشته و صراحتا میگوید که با رییس سازمان برنامه و بودجه وقت، آنقدر مخالفت کرده بود تا اینکه او از ریاست سازمان برکنار شد.
شریف امامی میگوید روزی در شورای اقتصاد شاه به او گفته است که در مقام صنایع و معادن همه امتیازها را به این وزارتخانه اختصاص دادهای و باید یک بانک توسعهای برای صنعت تاسیس شود. آنچه میخوانید خاطرات شریف امامی درباره تاسیس بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران است.
طرح بانک صنعتی را آقای ابتهاج آورد. طرح بانک صنعتی را یک جوری نوشته بود که همه اختیارات میرفت به سازمان برنامه. البته آن طرح معایب دیگری هم داشت و آن این بود که اختیارات وسیعی به خارجیها داده بود.
یادم هست آن لازارفرر (Lazard Fereres) اینها شریک بودند و قرار بود اینها مدیرعامل تعیین بکنند. نمیدانم هر کاری، انتخاب، انتصاب افراد، چه و فلان و اینها. بعد هم استفاده از اعتبارات دولت همه چیزها، یک جوری بود که خیلی خارجیها از این میتوانستند حتی سوءاستفاده بکنند. این طرح را که آوردند در شورا، من مخالفت میکردم. ولی هر دفعه فقط یک ایرادش را میگفتم. همه ایرادات را یک جا نمیگفتم. خوب، تصدیق میکردند که این ایراد وارد است. ابتهاج این را برمیداشت و میبرد که اصلاحش بکند و دو مرتبه بیاورد. آن وقت برای اصلاحش باید دو مرتبه بیاید مذاکره بکند چون این با موافقت خارجیها بود. آنها باید که در مذاکره شرکت بکنند چون قرار بود آنها اداره کنند. از این حرفها.
خلاصه این کار چندین ماه طول کشید هر دفعه میآورد، من یک ایراد میگرفتم و میگفتم که این جای آن باید این طور باشد به این دلیل، به این دلیل. همه تصدیق میکردند. ابتهاج باز برمیداشت میبرد. بعد از دو ماه، یک ماه، دو ماه میآورد و میگفت که با آنها مذاکره کرده و دو مرتبه مطرح میکرد. و من یک ایراد دیگر میگرفتم.
من این کار را مخصوصا برای این میکردم که اعتباراتی که در اختیار ما هست، نرود به سازمان برنامه بلکه از آن چون اگر میرفت به سازمان برنامه، آنوقت ممکن بود مثلا برای راهسازی، سدسازی یا کارهای دیگر از آن استفاده بشود و آن چیزی که من علاقه داشتم به آن که مساله صنایع بود از بین میرفت.
یک روز شاه باز من را خواستند و گفتند، «بس است دیگر از این مخالفتهایی که میکنید. دیگر بیش از این مخالفت نکن. برو خودت این نمایندگان لازار فرر را بخواه. آن جوری که دیگر ایراد ندارد، با آن صحبت بکن. قرارداد را امضا کن و بعد هم ببر مجلس. خودت هم ماموری که از مجلس بگذرانی.»
من هم گفتم، چشم.
آن نمایندگان را خواستم. یک تغییراتی در آن اساسنامه بانک که آنها نوشته بودند، دادم و رفتم به مجلس دادم و از مجلس و سنا هم خودم گذراندم.
یعنی این بانکی که بعدا معروف شد به بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران.
همین توسعه صنعتی و معدنی. بنده این را چندین ماه عقبش انداخته بودم برای این اختلافی که با آقای ابتهاج داشتیم. البته میدانید، من فکر میکنم ابتهاج سوءنیتی نداشت، اما معتقد به خارجی بود و میل داشت که کارها را با نظر آنها انجام بدهد و خیلی دست باز با آنها رفتار میکرد و حال آنکه با ایرانیها خیلی شدید عمل میکرد، همیشه. بعد هم میخواست تمام اختیارات در سازمان برنامه متمرکز باشد که با این کار بنده البته موافقت نمیکردم.
البته باید به شما بگویم که خود ابتهاج به من خیلی اعتقاد داشت. همانموقع که من سنا بودم، او آمد به سازمان برنامه به وسیله دشتی و چند نفر از دوستان سناتور من، از من خواهش کرد که از سنا بیایم بیرون و برای کارهای اجرایی معاون او باشم. من قبول نکردم و گفتم، «آقا، این جا من وضعم مطمئن است و سه سال که قطعی است. شش سالش هم احتمالی [است]. این است که نمیآیم آنجا» و قبول نکردم.
ما، هر مرتبه جلسه شورای [عالی] اقتصاد بود، با ابتهاج مناقشه داشتیم، برای اینکه یک مطلبی که من میگفتم او مخالفت میکرد و بعد شروع میکردیم جلوی شاه با هم مخالفت کردن. [ابتهاج] به علت اینکه یک قدری عصبانی بود، زود از کوره در میرفت. یک مطالبی میگفت که همه را ناراحت میکرد. خودش را هم ناراحت میکرد. به این جهت آن وقت به او دیگر نظر مساعدی نبود.
به هر صورت، کار بانک را بنده خودم از مجلس گذراندم و قرار شد تشکیل بشود و تشکیل شد. اتفاقا موقعی آماده افتتاح بود که اقبال رفته بود به آمریکا برای یک ماه و من کفیل نخستوزیری بودم. قرار شد که من خودم بانک را افتتاح بکنم. بانکی را که چند ماه با تاسیس آن مخالفت کرده بودم، عقبش انداخته بودم. مامور شدم هم خودم به تصویب برسانم و هم بعد خودم افتتاحش بکنم. البته اول من همیشه ناراحت بودم از این بانک، از جهت اینکه شصتمیلیون تومان از اعتباراتی که در اختیار وزارت صنایع بود را برده بود به آنجا. ولی بعد اعتبارات دیگری که آنها از خارج آورده بودند و سرمایهای که از افراد گرفتند، یکی از عوامل مهم توسعه صنایع کشور همین بانک توسعه صنعتی شد. من خودم برای پانزده سال رییس هیاتمدیرهاش بودم.
خوب یادم هست که در خیابان الیزابت یک ساختمانی اجاره کرده بودند و مدیرعامل آن اول کار یک هلندی بود. آقای سمیعی معاون او بود. بانک آنجا افتتاح شد و شروع کردند به کار. متاسفانه ما در هر جلسه شورای عالی اقتصاد با آقای ابتهاج مناقشه داشتیم و از هم ناراحت بودیم- هر دویمان. او از اینکه من اختیارات صنعتی را در واقع به کلی از او گرفتم ناراحت بود و من از اینکه او میخواست صنایع را ببرد سازمان برنامه ناراحت بودم و الا اختلاف دیگری با هم نداشتیم. اختلاف شخصیای، چیزی، در بین نبود.
ارسال نظر