نامهها و نکتهها
خانه سالار لشکر به ولیعهد رسید
گروه تاریخ اقتصاد - زمانی که رضاه شاه قصد داشت قصری برای ولیعهد بسازد خانه سالار لشگر پسر عبدالحسین فرمانفرما را برای این امر در نظر گرفت. بهرام پسر سالارلشگر که در آن زمان ۱۰ ساله بود این واقعه را چنین شرح میدهد: «در گذشته اغلب منازل دو قسمت داشتند. قسمت مخصوص خانمها به نام اندرونی و قسمت بیرونی که محل پذیرایی و رفت و آمد مردانه بود. به خاطر میآورم که تقریبا ۱۰ ساله بودم، پدرم در سال ۱۳۱۴ ش مرحوم شده بود. در داخل محوطه اندرون مشغول دوچرخه سواری بودم، ناگهان پردهای که معمولا مقابل در ورودی نصب میشد، تا داخل اندرونی و خانمها دیده نشوند، به سرعت پس زده شد و رضاه شاه- که البته عکس او را دیده بودم و عادت داشت شنل نظامی روی شانه خود بیندازد- از پرده داخل اندرونی شد و یک نظامی که قبلا او را دیده بودم- رییس کلانتری شماره یک واقع در مقابل منزل ما بود- چند قدم عقب تر و مرحوم محمدعلی معتمدیان که کارهای مربوط به مادرم و مرحوم پدرم را رسیدگی مینمود، همراه رییس کلانتری وارد شدند.
گروه تاریخ اقتصاد - زمانی که رضاه شاه قصد داشت قصری برای ولیعهد بسازد خانه سالار لشگر پسر عبدالحسین فرمانفرما را برای این امر در نظر گرفت. بهرام پسر سالارلشگر که در آن زمان ۱۰ ساله بود این واقعه را چنین شرح میدهد: «در گذشته اغلب منازل دو قسمت داشتند. قسمت مخصوص خانمها به نام اندرونی و قسمت بیرونی که محل پذیرایی و رفت و آمد مردانه بود. به خاطر میآورم که تقریبا ۱۰ ساله بودم، پدرم در سال ۱۳۱۴ ش مرحوم شده بود. در داخل محوطه اندرون مشغول دوچرخه سواری بودم، ناگهان پردهای که معمولا مقابل در ورودی نصب میشد، تا داخل اندرونی و خانمها دیده نشوند، به سرعت پس زده شد و رضاه شاه- که البته عکس او را دیده بودم و عادت داشت شنل نظامی روی شانه خود بیندازد- از پرده داخل اندرونی شد و یک نظامی که قبلا او را دیده بودم- رییس کلانتری شماره یک واقع در مقابل منزل ما بود- چند قدم عقب تر و مرحوم محمدعلی معتمدیان که کارهای مربوط به مادرم و مرحوم پدرم را رسیدگی مینمود، همراه رییس کلانتری وارد شدند. من از ورود شاه به منزلمان متعجب و قدری هم خوشحال شدم که شاه به منزل ما آمده است. فورا داخل منزل دویدم و موضوع را به مادرم گفتم، اما او هیچ جوابی نداد و معلوم بود خوشش نیامده است. رضا شاه وارد محوطه شد و با قدمهای سریع و بلند نظامی دورتادور محوطه را با دقت نگاه کرد و مجددا از همان پرده خارج شد. چند روز نگذشت که رییس کلانتری به دیدن مادرم آمد و گفت که شاه منزل شما را لازم دارد، در مدت یک ماه آن را تخلیه نمایید. این حرف مانند صاعقهای بود، زیرا پس از فوت پدرم بار فرزندان صغیر بر دوش مادرم بود. او با عجله منزلی اجاره کرد که به قدری کوچک بود که چهارنفری خواهران و برادران ردیف در یک اتاق میخوابیدیم و مشکلات زندگی فراوان بود. مبلغی بسیار کمتر از قیمت روز پرداختند. پس از استعفا و رفتن رضا شاه، از طرف محمدرضا شاه مجددا با مادرم تماس گرفتند و مبلغ مختصر دیگری به عنوان جبران گذشته پرداختند. اما به هر صورت هیچ وقت کفایت زندگی گذشته ما را نکرد. رضا شاه نیز در محل مزبور منزلی برای دخترش اشرف ساخت که بعدا محل نخست وزیری شد. منبع:کتاب در زیر و بم روزگار منصوره اتحادیه و بهمن فرمان
ارسال نظر