فرازها و فرودهای ملی شدن (1)

ایبسن مارتینیز

مرتضی مسرور

ملی شدن صنایع به تقریب از سال‌های نیمه دوم قرن بیستم میلادی شدت گرفته است. پیش از این تاریخ صنایع جهان در آرشیو ذهنی خود، عزم ملت‌ها را برای ملی شدن صنایع تنها در یکی، دو کشور به ثبت رسانده است. این مهم عمدتا و آشکارا در کشورهای آمریکای جنوبی از عمق و زمینه‌های گسترده‌تری برخوردار است. کشورهای گواتمالا، اروگوئه، ونزوئلا و تا حدی نیکاراگوئه تا امروز پیش از دیگر کشورها چنین زمینه‌هایی داشتند. اما از ربع آخر قرن بیستم به موازات رشد و اشاعه تفکر لیبرالی به تدریج نگاه و چشم‌انداز روشنفکران و کارگزاران دولت‌های ملی نسبت به این نوع اقدامات و تحولات ناشی از آن تغییر یافته است. ایبسن مارتینیز، روزنامه‌نگار، ستون نویس و برنده جایزه پلی‌رایت در ونزوئلا در بخش نخست مقاله خود در پایگاه اینترنتی اقتصاددانان لیبرال به ابعاد نظری و عملی این نوع اقدامات پرداخته است. مارتینیز در ال نیوا هرالدمیامی، لیترابس لیبرس، ال‌پائیس مادرید، مقالاتی نوشته است. همچنین از ۱۹۹۵ نشریه ال ناسیونال به طور هفتگی یک ستون به نوشته‌های او اختصاص داده است.

تنها یک سال پیش من در بولیوی بودم، کاملا به موقع جهت تهیه گزارش برای روزنامه کاراکاس دیلی در مورد ملی کردن صنعت گاز این کشور به آنجا رفته بودم.

اعلان رسمی ‌این خبر در روز اول ماه مه مطابق با روز جهانی گرامی‌داشت کارگران صورت گرفت. گرچه عظیم‌ترین ذخایر گاز هنوز زیرزمین هستند، اما شادمانی مردم فقیر بولیوی از مصوبه دولت مرا به فکر کازینویی انداخت که در آن هر قمار بازی صرفا با سنجش مقدمات منطقی قادر به بردن تمام پول روی میز است. در آنجا هر شهروند یک سهامدار عمده است.

البته در آمریکای لاتین ملی کردن بنگاه‌های اقتصادی پدیده نوظهوری نیست. در اوایل قرن بیستم تشریفات مخصوصی ایجاد شده بود تا این موقعیت‌های رهایی بخش را مشخص سازد. در آن زمان من تصورم را از شهر لاپاز اینگونه نوشتم: هنگامی‌که من تلویزیون اتاق هتلم را روشن کردم، تئاتر یک ملی‌سازی آمریکای لاتینی دیگر با تمام آرایه‌های آشنای مهیجش در برابرم ظاهر شد، سخنرانان پرشور پیشینه و آینده تاریخی را به مردم یادآوری می‌کنند، انبوه مردم با شادی، هلهله می‌کنند، تی‌شرت‌ها، شعار‌های مرگ بر امپریالیزم، کاربرد درست نیروی نظامی‌که همراه با اشغال قهری یک صنعت است که تا پیش از آن توسط خارجی‌ها اداره می‌شد برما اعلام می‌دارد.

تنها چند هفته پیش ما ونزوئلایی‌ها باز هم شاهد یک ملی سازی نفت دیگر بودیم، این دومین ملی‌سازی در ۳۰ سال اخیر بود. در اوایل فوریه شبکه‌های وسیع مخابرات و انرژی ونزوئلا ملی شده بودند.

اگر بخواهیم دقیق شویم تمام آنچه دولت ونزوئلا به دست آورد کسب حق بیش از حد کافی در چندین فعالیت اقتصادی مشترک با شرکت‌های نفت خارجی بود تا از اعمال کنترل بر تاسیسات استخراج نفت‌خام سنگین در کمربند آورینیکو اطمینان حاصل کند. مطالبه سهمی‌۶۰درصدی از آن. با این حال مطبوعات رسمی‌ به این رویداد بیشتر به عنوان مخابره اخبار جنگی پرداختند تا یک گزارش مالی. جمله‌بندی‌های شوق‌انگیز آنها یک عملیات مربوط به اوراق بهادار را به عنوان نبردی سبعانه که منجر به غلبه بر دشمنی متجاوز شده بود توصیف کردند.

لوگو‌ها و آرم‌های اتحاد به وسیله نظامیان برچیده شد و پرچم ملی به نشانه دو پیروزی اخیرا به دست آمده افراشته شد، جنگنده‌های سوخو-۳۰ متعلق به دوران اتحاد جماهیر شوروی چندین بار بر فراز تاسیسات تحت کنترل به پرواز در آمدند و انبوه مردم در راهپیمایی ملی‌سازی شرکت کردند.

این بازگشت‌های نمادین میلیتاریسم در مناسک و جشن‌های ملی‌سازی آمریکای لاتین مطمئنا می‌تواند گمراه کننده باشد. تاریخ آن به روزهای پیش از استقلال می‌رسد هنگامی ‌که جمهوری‌های تازه استقلال یافته با بر پایی جنگ‌هایی با همسایگانشان جهت تصفیه اختلافات منطقه‌ای، از حق حاکمیت خود دفاع می‌کردند. اما حتی هزینه این جنگ‌ها هم باید طی قرن ۱۹ تامین می‌شد، اقتصاد کشور‌های آمریکای لاتین نمی‌توانست با وضع مالیات منطبق باشد. ضعف اساسی نظام مالیاتی کشور ما ریشه در درآمد‌های ناچیز اقتصاد‌های مبتنی بر صادرات با تمام پیامد‌های آن دارد، یکی از آنها درآمد‌های گمرکی طبیعتا اندک بود.

آنچه اوضاع را ناگوارتر می‌کرد این بود که نخبه‌های کاملا مشابه طرفدار رشد مبتنی بر صادرات بیش از آن که قبول کنند بر صادرات ناچیزشان مالیات وضع کنند خواهان به راه انداختن جنگ‌های داخلی خونبار و پر خرج جهت به دست آوردن قدرت سیاسی بودند.

انحصارات دولتی از قبیل تنباکو و نمک چیزی نبودند غیر از بقایای تفکرات نظام مبتنی بر حق امتیاز مربوط به امپراتوری اسپانیا - مثل آنچه در مورد انحصارات جیوه، مشروبات الکلی، باروت یا قماربازی وجود داشت و نه تنها نارسایی در سرمایه‌گذاری‌های مردم را نشان داد بلکه موجب فسادهای جزیی می‌شد. وضع مالیات مستقیم از مردمان روستایی مستضعف کاملا خارج از دستور کار بود و باز هم مالیات‌ها بر صادرات در جهت مخالف با ضرورت آشکار تقویت تجارت خارجی عمل می‌کردند.

بنابراین طی بیشتر قرن ۱۹ و به خصوص دهه ۱۹۳۰ سرمایه‌گذاری‌های عمومی ‌آمریکای لاتین، غیر از تنها چند استثناء معدود، به‌طور مداوم در یک وضعیت فریبنده به سر می‌بردند. پیش از دهه ۱۹۳۰ حتی با وجود حمایت‌های بسیار سرمایه‌گذاران خارجی نیروی محرک توسعه اقتصادی بخش‌خصوصی بود. تصمیم‌گیری در مورد این که سرمایه‌گذاری در کجا انجام گیرد، چه محصولی تولید شود و چه خدماتی عرضه شود توسط این بخش انجام می‌گرفت. منابع موجود در دسترس دولت بسیار محدود بود. درآمد‌ها تنها به‌وسیله استقراض تکمیل می‌شد، اما بازار‌های مالی داخلی ضعیف بود و بازار‌های مالی خارجی نیز هم بی‌میل و هم خارج از کنترل بود. این پس زمینه‌ای بود که در آن با نزدیک‌شدن به دهه ۱۹۴۰ ملی‌گرایی پوپولیستی آمریکای لاتین وارد حوزه سیاست شد و ملی سازی تبدیل به روش مورد علاقه دولت در مداخله اقتصادی شد.

در اوایل قرن بیستم، دولت جرج باتل در اروگوئه در ایجاد تسهیلات عمومی ‌جهت تضعیف موقعیت انحصاری که شرکت‌های خارجی از آن برخوردار بودند پیش‌قدم شد، حال آنکه در همان زمان بودجه دولت را ظاهرا بدون مالیات بستن بر کسی تامین می‌کرد. اما فعالیت‌های آقای باتل به تسهیلات عمومی‌محدود می‌شد و شامل ایجاد بنگاه‌های اقتصادی جدید بود. اگر چه به علت ناکارآمدی خود دیر یا زود محتاج کمک هزینه می‌شدند. این تسهیلات تحت مالکیت دولت یک بوروکراسی همواره رو به رشد را به کار می‌گیرند که باید در آینده طرفداران حزب سیاسی آقای باتل باشند. نوعی از ملی‌سازی که بیشتر مورد علاقه اغلب دولت‌های پوپولیستی آمریکای لاتین (و انتخاب کنندگان آنها) می‌شد زاییده افکار رییس جمهور مکزیک ژنرال لازارو کاردناس در سال ۱۹۳۸ بود. به‌طور قطع شرکت‌های نفت خارجی فعال در زمان رییس جمهور کاردناس بخشی از پیچیدگی رشوه‌خواری و بازدهی اقتصادی بودند. از طرف دیگر، کاردناس یک ملی‌گرای افراطی بود که از تکبر بارون‌های نفتی تنفر داشت. وی با اعتقاد به این نکته که شرکت‌های نفت خارجی سدی بر سر راه پیشرفت اقتصادی مکزیک هستند حکم سلب مالکیت را در ۱۹۳۸ امضا کرد.

همان‌گونه که مورخ صنعت نفت دانیل یرگین نوشت، حکم ژنرال کاردناس «نمادی چشمگیر از کنش احساسی جهت مقاومت در برابر کنترل خارجی بود این حکم محور روحیه ملی‌گرایی تلقی می‌شد که کل کشور را به هم پیوند داد». ملی کردن صنعت نفت مکزیک در زمانی صورت گرفت که طی آن چنین «مقاومت‌های احساساتی» در منطقه نادر بود. پیش از این ملی‌سازی شبکه راه‌آهن مکزیک که دستور آن هم در سال ۱۹۳۷ توسط ژنرال کاردناس صادر شد بدون شک با مخالفت‌های آشکاری که توسط شرکت‌های نفت صورت گرفت مواجه نشد.

اما این اقدام مجموعه‌ای از مقدمات را فراهم کرد. این اقدامات ثابت کرد که برای جبران عقب‌ماندگی نسبت به کشور‌های توسعه‌یافته سلب مالکیت ضروری‌تر از ایجاد صنایع است، و احتمال می‌رود، ژنرال کاردناس را متقاعد کند که می‌تواند در مسیر ملی‌سازی گامی‌دیگر به پیش برود.

تقریبا ۴۰ سال بعد در سال ۱۹۷۶، ونزوئلا پس از گفت‌وگو‌های طولانی در مورد غرامت با شرکت‌های خارجی که برای مدت بیش از ۶۰ سال تجارت نفت را اداره کرده بود صنعت نفت خود را ملی کرد. اکثریت کنگره بحث‌های خسته‌کننده‌ای را بر سر مسائل جزیی که به شکلی ظریف هم به وسیله کارشناسان دولتی و هم کارشناسان اپوزیسیون مطرح می‌شدند دنبال می‌کرد. این امر اجماعی پایدار در مورد اینکه کنترل تجارت را چرا و چگونه باید به دست گرفت و اینکه این کار تاچه حد از نظر اقتصادی با ارزش است پدید آورد.

البته تشریفات رسمی ‌و سخنرانی‌های فراوانی در «روز استقلال ملی» انجام شد اما از آنجا که این یک توافق کاملا دوستانه بود هیچ‌کس تصور نمی‌کرد اشغال نظامی‌ کارگاه‌های نفتی لزومی ‌داشته باشد. این کار یک اشتباه بزرگ بود.

مردم بسیاری در اینجا هنوز فکر می‌کنند در مورد ملی‌سازی سال ۱۹۷۶ چیز مشکوکی وجود دارد. آنها فکر می‌کنند که این یک ملی‌سازی نصفه و نیمه، اگر نه کاملا قلابی، هیچ شباهتی به اقدام ژنرال کاردناس در مکزیک در سال ۱۹۳۸ نداشت.

هنگامی ‌که کنترل شرکت‌های نفتی بزرگ را به دست می‌گیرید مطمئن باشید که نیروهایتان استقرار یافته اند، در غیر این صورت مردم کشورتان ممکن است فکر کنند شما به جای سوسیالیستی نیکوکار صرفا یک تاجر هستید.

هیچ نظامی نباید دیده شود، هیچ مبارزه‌جویی نباید نشان داده شود.