رویای ارزندگی املاک مجازی

متاورس یکی از موضوعات پرطرفدار در دنیای کریپتو۲۰۲۱ بود، به‌خصوص از زمانی‌که غول رسانه‌‌‌‌‌‌ای همچون فیس‌بوک این فناوری را به مرکزی برای واقعیت‌مجازی تبدیل کرد. تجارت ملک در متاورس زمانی یکی از پردرآمدترین شغل‌‌‌‌‌‌ها در حیطه کریپتو و واقعیت‌مجازی به‌شمار می‌‌‌‌‌‌آمد. سوپراستارها و کسب‌‌‌‌‌‌وکارهای جهانی از جمله JP Morgan، HSBC و سامسونگ، قطعه‌‌‌‌‌‌هایی از زمین‌‌‌‌‌‌های‌مجازی را برای اینکه اهداف مختلفی را توسعه دهند، به‌سرعت خریدند.

درست مانند خرید زمین در دنیای واقعی، دو دلیل اصلی برای خرید زمین در متاورس وجود دارد. اول: می‌‌‌‌‌‌تواند به‌عنوان یکی از ایمن‌‌‌‌‌‌ترین دارایی‌ها مطرح شود، چراکه امنیت آن توسط فناوری بلاکچین تضمین شده است. «خانه‌‌‌‌‌‌ها» در متاورس می‌تواند به‌عنوان راه نوینی برای ابراز وجود فردی در اینترنت مطرح شود تا افراد شخصیت خود را به‌صورت آنلاین در واقعیت‌مجازی ارائه دهند یا مجموعه‌‌‌‌‌‌ای از دارایی‌های دیجیتال منحصربه‌فرد را در ویترین شخصی خود به نمایش بگذارند.

دلیل دوم به‌عنوان سرمایه‌گذاری است؛ کسانی که زودتر وارد معاملات زمین‌مجازی شده‌‌‌‌‌‌اند، حداقل روی کاغذ می‌توانستند ادعا کنند زمانی بازده زیادی داشته‌‌‌‌‌‌اند. متاسفانه اما رویاهای پیرامون تجارت ملک در واقعیت‌مجازی تاکنون به‌خوبی اجرایی نشده است؛ شتاب رشد پیرامون فناوری متاورس تا حدی کاهش یافته و متعاقبا قیمت ملک کاهش یافته است.  بر اساس داده‌های ارائه‌شده توسط «The Information»، میانگین قیمت یک قطعه‌مجازی بیش از ۶۶‌درصد کاهش یافته است. در همین زمان، کل حجم معاملات ماهانه شرکت‌های املاک متاورس در ۶ پلتفرم بزرگ نیز طی ۶ماه گذشته ۹۰‌درصد کاهش یافته است. سرمایه‌‌‌‌‌‌گذارانی که زمین متاورس را به امید اجاره‌دادن آن به خرده‌فروشان یا فروش مجدد خریداری کردند، امروز شاهد سقوط ارزش دارایی‌های خود بوده‌‌‌‌‌‌اند.

هر چند زمان نتیجه‌‌‌‌‌‌گیری در مورد سرنوشت تجارت ملک در متاورس فرا نرسیده و ممکن است در نهایت روزی زمین دیجیتال تبدیل به شکلی از سرمایه شود، اما در واقعیت دلیل مهمی برای شک و تردید در تحقق این هدف وجود دارد: کمیابی، به خودی خود، موجب ایجاد ارزش نخواهد شد. برای مطالعه مباحث در مورد رابطه بین کمیابی و ارزشمندی می‌توان تا قرن هجدهم در تاریخ به عقب برگشت، ‌‌‌‌‌‌زمانی‌که جان‌لا، اقتصاددان، برای اولین‌بار قضیه «تناقض آب و الماس» را مطرح می‌کند. این قضیه چنین توضیح داده می‌شود: آب دارای ارزش استفاده زیاد و ارزش مبادله‌‌‌‌‌‌ای کم است و معکوس آن در مورد الماس برقرار است. جان‌لا این تناقض را به‌کار می‌گیرد تا نشان دهد کمیابی بر ارزش تاثیر می‌گذارد زیرا آنچه مهم است ارزش استفاده نیست، بلکه شدت تقاضا در مقایسه با مقدار کالای موجود جهت ارضای آن است. این تناقض اما توسط انقلاب مارژینالیستی در قرن نوزدهم با معرفی مفهوم «مطلوبیت نهایی» پاسخ داده شد. کارل منگر از اتریش، ویلیام استنلی جونز از بریتانیا و لئون والراس از سوئیس را به‌‌‌‌‌‌طور مشترک به‌عنوان بنیان‌گذاران انقلاب مارژینالیستی در اقتصاد می‌‌‌‌‌‌شناسند. طی پارادایم جدیدی که در اقتصاد پدید آمد، نظریه ارزش مبتنی بر مطلوبیت نهایی بنیان گذاشته شد. به بیان ساده‌‌‌‌‌‌تر؛ در واقع چیزی که تقاضا را ایجاد می‌کند ترکیبی از سودمندی و کمبود است.

اقتصاد محصور در تک جمله «ارزش توسط عرضه و تقاضا تعیین می‌شود» نیست. صرف عرضه محدود، موجب ارزشمندی کالایی نخواهد شد؛ چراکه ممکن است تقاضا صفر باشد، اما حتی اگر تقاضای زیادی وجود داشته باشد، محدودکردن مصنوعی عرضه ممکن است اصلا قیمت را افزایش ندهد. دلیل آن این است که اثرات تغییرات عرضه به کشش تقاضا بستگی دارد. «کشش» مفهومی است که اقتصاددانان به همین منظور آن را وارد فرآیند سیاستگذاری‌‌‌‌‌‌های خود کرده‌‌‌‌‌‌اند. کشش بسته به نوع رابطه عِلی و معلولی انواع مختلف در اقتصاد دارد. برای مثال کشش قیمتی تقاضا، میزان تغییرات تقاضا در ازای تغییرات قیمت را اندازه‌‌‌‌‌‌گیری می‌کند. وقتی تقاضا برای کالایی با تغییر قیمت آن دچار تغییر شدیدی شود، گفته می‌شود کالای مورد‌‌‌‌‌‌نظر «پرکشش» یا «باکشش» است و اگر میزان تغییر آن در مقابل نوسانات قیمت کم باشد، گفته می‌شود کالای موردنظر «کم‌‌‌‌‌‌کشش» یا «بی‌‌‌‌‌‌کشش» است.

این قانون اقتصادی در مورد کالاها و دارایی‌های‌مجازی نیز صدق می‌کند، اگر کالای عرضه‌شده از کشش تقاضای کمی برخوردار باشد هرقدر که هم دارای ارزش باشد، محدودکردن عرضه به هیچ‌وجه قیمت را افزایش نمی‌دهد، در عوض، فقط مقدار کمتری فروخته می‌شود و پول کمتری به‌دست می‌‌‌‌‌‌آید.

اما اگر شرکتی بازار را در اختیار داشته باشد، به‌صورتی‌که توانایی انتخاب میزان فروش و هزینه آن را داشته باشد، چه می‌شود؟ می‌توان تصور کرد چنین شرکتی که از چنین قدرتی برخوردار است محصولات خود را به‌طور مصنوعی کمیاب کند تا قیمت را بالا ببرد. حالا به‌جای شرکت فرضی، می‌توان متاورس را در صورت سوال قرار داد. ایجاد «فضای» بیشتر در محیط‌‌‌‌‌‌های دیجیتال هزینه بسیار کمی دارد، بنابراین مردم در آنچه می‌توانند بسازند، همان‌طور که در دنیای فیزیکی محدود هستند، در مضیقه قرار نگرفته‌‌‌‌‌‌اند. ایجاد محدودیت‌های مصنوعی برای میزان دسترسی افراد به محیط‌‌‌‌‌‌های دیجیتال، قیمت را بالاتر از هزینه نهایی افزایش می‌دهد. ایجاد چنین انحصار کاذبی با هزینه ناچیز، نوعی شکست بازار محسوب می‌شود. چنین شرایطی از نظر اقتصادی احمقانه یا در بهترین حالت ناکارآمد است. در مورد اینترنت؛ جایی که هرکسی می‌تواند زمین دیجیتالی را با هزینه تقریبا صفر بسازد، ایجاد انحصار کاذب در چنین کالایی باعث می‌شود که بقیه آن بازار را ترک کنند، همان‌طور که در مورد تجارت املاک متاورس اتفاق افتاد.

البته استثناهایی در مورد این قانون نیز وجود دارد، کالاهایی که مردم برای آنها ارزش قائل هستند زیرا تصمیم گرفته‌‌‌‌‌‌اند از آنها به‌عنوان ‌نماد کیفیت بالا و ثروت استفاده کنند. در اقتصاد به این دسته، «کالای گیفن» گفته می‌شود؛ درواقع با افزایش قیمت، تقاضا برای خرید آنها افزایش پیدا می‌کند. این کالاها معمولا برای نشان‌دادن برتری اجتماعی و اقتصادی استفاده می‌شوند. اگر فردی بتواند NFT یا دارایی متاورس خود را به چیزی تبدیل کند که مردم تصمیم بگیرند صرفا برای اثبات اینکه چقدر ثروتمند هستند، از آن استفاده کنند، شاید در ادامه نیز بتواند با محدودکردن عرضه به ارزش آن بیفزاید، در غیر این‌صورت، می‌توان با اطمینان گفت به‌طور کلی کمبود، ارزش ایجاد نمی‌کند. محدودکردن محصول تا زمانی‌که به اندازه الماس کمیاب باشد، آن را به اندازه الماس ارزشمند نخواهد کرد.