پرهام پهلوان:
برای اصلاح اغلب روندها و حل خیلی از مشکلات، درک وضعیت موجود و میزان اثرگذاری متغیرهای مختلف بر پدیدار شدن وقایع بسیار مهم است. مدلسازی، ابزاری برای درک بهتر پدیدههای جهان است که برای سادهسازی و قابل فهم کردن موضوعات برای کارشناسان و دانشمندان در بسیاری از علوم استفاده میشود. مدلسازی در اقتصاد، با استفاده از ابزار سنجش متغیرها و میزان اثرگذاری آنها بر هم، یعنی اقتصادسنجی، ممکن میشود. در مدلسازی به ارزیابی وضع موجود، رابطه بین متغیرها، میزان اثرگذاری آنها بر یکدیگر و بر متغیر مستقل پرداخته میشود. در این پرونده، «باشگاه اقتصاددانان» روزنامه «دنیایاقتصاد» به بررسی اهمیت اقتصادسنجی و مدلسازی در اقتصاد پرداخته است.
کارل پوپر، یکی از فیلسوفان بزرگ قرن بیستم، نظریهها را مانند شبکههایی میداند که درصدد هستند تا «جهان» را با عقلانی کردن و توضیح دادن دریابند. هر روزه شاهد هستیم که دانشمندان و محققان به دنبال کشف واقعیت با استفاده از نظریهها هستند. در مورد اقتصاد نیز به دنبال کشف «واقعیت اقتصادی» با استفاده از تئوریهای اقتصادی هستیم. رویکردهای متفاوتی در نظریههای اقتصادی وجود دارد (اقتصاد نئوکلاسیک، اقتصاد رفتاری، نهادگرایی، پساکینزی و...) و برای ارزیابی و برقرای ارتباط نیازمند ابزارها و روشهای خاصی هستیم. اقتصادسنجی میتواند کمک موثری در رسیدن به این هدف باشد.
در کشور ما اقتصاد رشته مظلومی است و مورد تعدی افراد و جریانات متعدد قرار میگیرد. یک عده سعی میکنند کلا آن را منتفی کنند و برایش جایگزین بسازند، یک عده هم میخواهند آن را منتفی کنند و جایش هرچه میخواهد دل تنگت بگو را قرار دهند. یک جنبه از این حملات، تلاش عدهای در منتفی و غیرضرور دانستن ریاضی در اقتصاد است. اخیرا مطلبی دیدم در یکی از کانالهای مباحث اقتصادی که آقایی درافشانی میکرد -که استاد دانشگاه هم است- و مطالبی میگفت در مورد عدمضرورت ریاضی در اقتصاد؛ بسیار تاثرانگیز از این نظر که اینگونه افراد نسل جوان کشور را آموزش میدهند.
علیرضا کتانی/دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی
فردریش هایک، اقتصاددان مشهور اتریشی و برنده نوبل اقتصاد، میگوید: «هیچکس نمیتواند اقتصاددان بزرگی باشد، بلکه تنها یک اقتصاددان است. من حتی وسوسه میشوم اضافه کنم، اقتصاددانی که تنها یک اقتصاددان است، اگر نه یک خطر مثبت، احتمالا یکمزاحم خواهد بود.» این نقلقول از هایک به این موضوع اشاره دارد که اقتصاد بهعنوان شاخهای از علوم اجتماعی هرگز مستقل از سایر شاخههای آن نیست. به نظر میرسد که این دیدگاه در زمان هایک چندان نامعمول نبود و اقتصاددان رقیب هایک یعنی جان مینارد کینز نیز در نقلقولی دیگر سخنان مشابهی را بیان میکند و میگوید: «یک اقتصاددان بزرگ باید دارای ترکیبی نادر از استعدادها باشد... او باید تا حدی ریاضیدان، مورخ، دولتمرد و فیلسوف نیز باشد.» اینکه علم اقتصاد چه تحولاتی را از زمان هایک و کینز طی کرد تا به وضعیت کنونی خود رسید موضوع این یادداشت نیست؛ بلکه برآنیم به این سوال پاسخ دهیم که چرا باید تاریخ اقتصاد را دانست؟
سید امیررضا درودیان/دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی
تاریخ و ریاضیات دو رکن جدانشدنی علم اقتصاد هستند که در گذر زمان همواره یکی بر دیگری ارجحیت داشته است و نمیتوان با قطعیت گفت که ریاضیات و مدلهای ریاضی اهمیت بیشتری داشته است یا تاریخ و وقایع همراه آن. این سوال را میتوان به سوال معروف «علم بهتر است یا ثروت» تشبیه کرد که تا به امروز که عموما به این اتفاق نظر رسیدهاند که علم جایگاه ویژهتری نسبت به ثروت دارد، جواب واضحی نداشته است. در مورد اقتصاد نیز همینگونه است؛ شاید در گذشته تاریخ جایگاه و تاثیر ویژهای بر اقتصاد و مطالعات اقتصادی داشت؛ اما امروزه با بهبود و پیشرفت ابزارهای ریاضی، دیگر نمیتوان نقش ویژه ریاضیات در اقتصاد را نادیده گرفت.