استعمار و توسعه؛ مانع و پیشران

  این خوانش از تاریخ جهان مدرن، هرچند لزوما غلط نیست، اما در قرن اخیر بر ادبیات اقتصاد توسعه و در دهه‌‌‌های اخیر نیز بر فهم ما از «توسعه‌‌ پایدار» سایه انداخته است. به‌عبارت دیگر، هرگاه ما با شرایط اقتصادی نابسامان و توسعه‌‌‌نیافتگی یک کشور در آسیا، آفریقا یا آمریکای جنوبی روبه‌‌‌رو می‌‌‌شویم یا در کل وقتی نابرابری‌‌‌‌‌‌های بزرگی را در جهان می‌‌‌بینیم، اولین عاملی که در ریشه‌‌‌یابی شرایط فعلی آن کشور به ذهنمان می‌‌‌رسد، استعمار است.  تجویزهای ناظر بر توسعه‌‌ پایدار نیز در همین چارچوب فهمیده می‌‌‌شوند. مثلا برخی از افراد، آسیب‌‌‌های محیط‌‌‌زیستی را پیش‌‌‌زمینه‌‌ غیرقابل اجتناب رشد و توسعه می‌‌‌دانند.  در عین حال آثار نهادی استعمارگرانی مانند اسپانیا و انگلستان بر مستعمره‌‌‌هایشان بسیار مهم است و به نتایج متنوعی انجامیده است. در این یادداشت می‌‌‌خواهیم توضیح‌‌‌هایی را که درباره‌‌ رابطه‌‌ بین دو پدیده‌‌ تاریخی استعمار و توسعه داده شده‌‌‌اند مرور کنیم.

 استعمار؛ پیشران توسعه

تحقیقات متعددی نشان داده‌‌‌اند که استعمارگران با تاسیس خواسته یا ناخواسته‌‌ نهادهای اقتصادی و سیاسی خاص، می‌‌‌توانند در مواردی پیشران توسعه در برخی مستعمرات بوده باشند. یکی از نظریات مهم در این زمینه، از طرف عجم‌‌‌اوغلو مطرح می‌شود که براساس آن، استراتژی‌‌‌های استعمار و نوع نهادهایی که استعمارگران در کشورهای مستعمره ایجاد کردند، نقش عمده‌‌‌ای در تفاوت‌‌‌های اقتصادی میان کشورها ایفا کرده‌‌‌اند۱. این تحقیق نشان می‌دهد که نرخ‌های مرگ‌‌‌ومیر مهاجران اروپایی در دوران استعمار نقش کلیدی در شکل‌‌‌دهی به نهادهایی داشت که بر عملکرد اقتصادی مستعمرات تاثیرگذار بودند. به‌‌‌طور خاص، کشورهایی که استعمارگران اروپایی در آنها به‌‌‌طور دائم مستقر شدند، نهادهای مناسبی برای رشد اقتصادی ایجاد کردند و در نتیجه، توسعه‌‌ اقتصادی آنها پس از استقلال نیز تسهیل شد. از این‌رو، به‌‌‌نظر می‌رسد که در این مستعمرات، استعمار باعث تقویت نهادهای اقتصادی و اجتماعی شد که به رشد پایدار در بلندمدت انجامید. بعدتر در کتاب تحسین‌‌‌شده‌‌ عجم‌‌‌اوغلو، «چرا ملت‌‌‌ها شکست می‌‌‌خورند» تحلیل‌‌‌های نهادی دیگری راجع به مستعمرات آمریکایی ارائه شد.

تحقیقی مشابه از ویلیام ایسترلی نشان می‌دهد که نسبت بالای مهاجران اروپایی در دوران استعمار با توسعه اقتصادی کشورهای مستعمره رابطه‌‌ مثبت داشته است۲. به‌‌‌ویژه در کشورهایی که اقلیت کوچکی از مهاجران اروپایی در آنها سکونت داشتند، تاثیر مثبت استعمار بر رشد اقتصادی از طریق انباشت سرمایه انسانی و اصلاحات نهادی مشهودتر بود. این تحقیقات بر اهمیت حضور اروپایی‌‌‌ها به‌‌‌عنوان عامل تسهیل‌‌‌کننده در ایجاد نهادهایی همچون آموزش، بهداشت و قانون تاکید دارند که در نهایت به رشد اقتصادی در برخی از مستعمرات منجر شده است.

 استعمار؛ مانع توسعه

با این حال، نظریه‌‌‌های دیگری وجود دارند که استعمار را نه به‌‌‌عنوان یک عامل خنثی و بی‌‌‌تاثیر، بلکه به‌‌‌عنوان مانعی جدی برای توسعه اقتصادی کشورهای مستعمره می‌‌‌بینند. یکی از پژوهش‌‌‌های شناخته‌‌‌شده در این زمینه، مقاله‌‌ گرازیلا برتوچی است که نشان می‌دهد استعمار در آفریقا تاثیرات منفی قابل‌توجهی بر رشد اقتصادی این قاره گذاشته است۳. طبق این تحقیق، بسیاری از مستعمرات به‌‌‌ویژه در آفریقا، پس از استقلال شاهد رشد سریع‌‌‌تری بودند. تفاوت‌‌‌های اساسی در استراتژی‌‌‌های استعمارگران نیز می‌‌‌تواند توضیح‌‌‌دهنده‌‌ این تفاوت در نتایج باشد. به‌‌‌ویژه مستعمرات بریتانیا و فرانسه نسبت به مستعمرات پرتغال و بلژیک رشد سریع‌‌‌تری را تجربه کردند که این خود نشان‌‌‌دهنده‌‌ تاثیرات نهادهای استعماری بر روند توسعه در این مناطق است. به عبارت دیگر نحوه‌‌ برخورد و کیفیت حضور استعمارگران، چارچوب‌‌‌های نهادی را در مستعمرات مختلف شکل داد که بر رشد آنها تاثیر گذاشت.

تحقیقات دیگری نیز نشان می‌دهند که استعمار باعث ایجاد نابرابری‌‌‌های شدید اجتماعی و اقتصادی در مستعمرات شد که آثار آن در بلندمدت موجب محدودیت‌های جدی در دسترسی آنها به فرصت‌‌‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری‌‌‌های عمومی شد. به‌‌‌ویژه در مقاله‌‌ استنلی انگرمن، تاکید می‌شود که استعمار موجب ایجاد جوامعی با سطوح نابرابری بسیار زیاد شد و این نابرابری‌‌‌ها مانع از رشد پایدار در بلندمدت شدند۴. علاوه بر این، بسیاری از نهادهای استعماری به‌‌‌گونه‌‌‌ای طراحی شده بودند که به نفع گروه‌‌‌های خاصی از جمعیت مستعمرات عمل کنند؛ پایداری چنین نهادهایی خود باعث تشدید نابرابری‌‌‌ها در دوران پس از استقلال شد.

در نهایت، بررسی تفاوت‌‌‌های موجود در سوابق استعمارگران نیز ما را به این نتیجه می‌‌‌رساند که «فعالیت‌‌‌های بد استعماری»، یعنی آن فعالیت‌‌‌هایی که بر استثمار نیروی کار متکی بودند، به‌‌‌طور مستقیم مانع از رشد و توسعه‌‌ اقتصادی در مستعمرات، حداقل در زمان حضور استعمارگران شده‌‌‌‌اند. چنین تعبیراتی را در تحقیق میریم برون ملاحظه می‌‌‌کنیم که اشاره می‌کند فعالیت‌‌‌های استعمارگرایانه‌‌‌ای که به‌‌‌طور عمده بر استثمار نیروی کار و استخراج منابع طبیعی بدون توجه به توسعه‌‌ پایدار و اجتماعی تکیه داشتند، باعث ایجاد خلأهای جدی در توسعه‌‌ اقتصادی کشورها شدند.

 جمع‌‌‌بندی

در نهایت باید گفت که ردپای نهادی استعمارگران، در قرن اخیر موضوع مطالعه‌‌ دانشمندان توسعه بوده است. عادات و سازمان‌هایی که برای مدیریت و توزیع حقوق در مستعمرات مختلف شکل می‌‌‌گرفت، هرکدام باعث زنجیره‌‌‌های منحصربه‌‌‌فردی از اتفاقات در مسیر  توسعه آن مناطق  می‌‌‌شد. فهم ما از توسعه و نظریات مختلف آن نیز باید ناظر به همین سوابق و ابعاد تاریخی باشد. تکثر مسیرهای توسعه و آثار متنوع استعمار در گذشته، به ما اهمیت بررسی دقیق فرصت‌‌‌‌‌‌های جدید در ادبیات توسعه‌‌ پایدار برای آینده را گوشزد می‌‌کند.

۱. Acemoglu and others (۲۰۰۱) The Colonial Origins of Comparative Development, American Economic Review

۲. William Easterly and Ross Levine (۲۰۱۶) The European Origins of Economic Development, Journal of Economic

۳. Graziella Bertocci and Fabio Canova (۲۰۰۲) Did Colonization Matter for Growth? European Economic Review.

۴. Stanley L. Engerman and Kenneth L. Sokoloff (۲۰۰۵) Colonialism, Inequality, and Long Run Paths of Development.