نوبلی برای جریان اصلی
بیایید چند قدم به عقب برگردیم. اول به بیان این نکته بپردازیم که اقتصادسنجی به صورت کلی به چه کار آید؟ اینکه با وجود نظریه اقتصاد خرد بهعنوان نظریه مادر علم اقتصاد و مبنای تجزیه و تحلیل اقتصادی، چرا باید چیزی با عنوان اقتصادسنجی نیز داشته باشیم؟ در پاسخ به این قسم پرسش، بهطور معمول بیان میشود که اقتصادسنجی آزمایشگاه علم اقتصاد است و ما به کمک آن به دنبال ارزیابی و صحتسنجی فرضیات و نظریات اقتصادی و همچنین، سیاستهای اقتصادی هستیم. اما واقعیت امر آن است که این توضیح بیشتر از آنکه دلیل وجود اقتصادسنجی باشد، نتیجه وجود آن است! ضرورت وجود اقتصادسنجی عمیقتر از این توضیحات است و علت وجودی اقتصادسنجی به ماهیت علم بازمیگردد؛ به همان انقلابی که در فلسفه علم رخ داد و نماد آن غولهایی همچون نیوتن بودند؛ همان انقلابی که امروزه با نام دوره روشنگری میشناسیم.
در این انقلابی که درک ما از جهان به صورت کلی تغییر یافت و از دل آن «علم» به معنایی که امروز میشناسیم زاده شد، «مشاهده» به قدم حیاتی روش علمی تبدیل شد. این عبارت که گویی عبارتی سهل و ممتنع بهنظر میرسد، سرآغاز حکایتی است که بر سر آن جدال و چالشهای بسیاری در طول بیش از سهقرن گذشته طی شده است. هرچند اصل مشاهدهکردن از زمان یونان باستان یکی از سهگام اساسی اهل علم شمرده میشد؛ اما به رسمیت شناختهشدن مجدد آن بهعنوان گام حیاتی روش علمی در طول دوره روشنگری به آن جان و معنایی دوباره بخشید. معنای مشاهده در این دوره در نوع روش استدلالی آن ریشه دارد. نیوتن بهعنوان قهرمان دوره روشنگری، روش استدلال قیاسی دکارت را رد کرد و به جای آن روش استدلال استقرایی را روش علمی معرفی کرد؛ روشی که پیرو آن، امر کلی از دل مشاهده امور جزئی حاصل میشود. به دنبال این تحول، نتیجه مهم دیگری حاصل شد. این امر مهم از این قرار بود که هیچ امر کلی، ابدی نیست؛ زیرا امر کلی فعلی تنها حاصل مشاهدات فعلی ما از امور جزئی است که تاکنون یافت شدهاند. این سخن به این معناست که امر جزئی جدیدی که تاکنون مشاهده نشده است میتواند تمام معادلات را تغییر دهد و امر کلی جدیدی را جایگزین سازد. این درست همان چیزی بود که حتی نیوتن در خصوص قانون جاذبه عمومی نیز بیان کرده بود. اینکه این قانون -یا همان بزرگترین امر کلی تاریخ بشر- نیز شاید روزی نقض شود؛ پیشبینیای که بعدها توسط انیشتین به واقعیت پیوست.
بیتردید، بزرگترین گزارهای که از خلال این انقلاب علمی میتوان فهم کرد، استقلال امر جزئی در برابر امر کلی است. استقلالی که حتی میتواند به انقلابی علیه امر کلی مستقر نیز بدل شود؛ مسالهای که باعث شده است علم از هر گونه دگم و تعصب به دور ماند و هرگز در هیچ نقطهای متوقف نشود؛ حتی به حکم منطق! درست به همین دلیل است که یافت امور جزئی جدید و مشاهده آنان به گام حیاتی روش علمی بدل میشود. حال وقت آن رسیده است که بیان کنیم ابزار علم اقتصاد برای یافت و مشاهده امور جزئی و همچنین استنتاج از آنها، اقتصادسنجی است. در واقع، درست است که نظریه اقتصاد خرد به کمک منطق و ریاضیات به دنبال فهم رفتار اقتصادی انسان است و همچنان نظریه مادر علم اقتصاد محسوب میشود؛ اما اقتصادسنجی این کار را به کمک مشاهده امور جزئی بیشتر و بیشتر انجام میدهد و درست به همین سبب است که اقتصادسنجی را آزمایشگاه علم اقتصاد مینامند. لکن، واقعیت مسلم از این قرار است که اگر امروزه، اقتصاد به معنای مدرن کلمه «علم» محسوب میشود، از صدقهسر اقتصادسنجی است و براساس همین درک از علم است که جریان اصلی علم اقتصاد، روش علمی خود را مبتنی بر اقتصادسنجی قرار است. حال غرض ما از مطرحکردن این مطالب چه بود؟ غرض این بود که بیان کنیم نوبل اقتصاد امسال، برخلاف ادعاهای اهالی خارج از جریان اصلی، نوبلی بود برای کسانی که فرق علم با غیرعلم را فهم کرده بودند و در نتیجه، با هنرمندی داهیانه خود از ابزار اقتصادسنجی به مثابه روش استلال علمی برای یافتن پاسخ پرسش خود استفاده کرده بودند. آنها اولین کسانی نبودند که به دنبال پاسخ این پرسش بودند که رابطه نهادهای حقوقی و سیاسی با عملکرد اقتصادی چگونه است؟ اما آنچه آنها را از دیگران آنچنان متمایز کرد که در نهایت جایزه نوبل را به خانه بردند، در روش پاسخ دادنشان به این پرسش تاریخی بود. آنها از ابزار اقتصادسنجی برای این کار بهره بردند. ابزار آنهاInstrumental Variables یا همان متغیرهای ابزاری بود. این روش، یک هنر تمام و کمال اقتصادسنجی برای کشف رابطه علّی است؛ حتی زمانی که این کار ممکن بهنظر نمیرسد. در واقع، سختی کار دانشمندان علوم اجتماعی در برابر این پرسش که «رابطه نهادهای حقوقی و سیاسی با عملکرد اقتصادی چگونه است؟» به ماهیت خود پرسش بازمیگردد. پیچیدگی کار درست مانند پیچیدگی این سوال عام است که مرغ اول بود یا تخممرغ؟ زیرا هرگز بهسادگی برای ما قابل فهم نبود که نهادهای حقوقی و سیاسی خوب، عملکرد اقتصادی خوب میسازند یا برعکس، این عملکرد اقتصادی خوب است که نهادهای حقوقی و سیاسی خوب ایجاد میکند؟ همان سوالی که برحسب اتفاق ما ایرانیان نیز با آن سروکار بسیار داشتهایم؛ اینکه توسعه سیاسی علت توسعه اقتصادی است یا برعکس؟
حال برندگان نوبل ما در برابر این پرسش سخت که هرگز برای آن پاسخ متقنی ارائه نشده بود چه کردند؟ آنها از اقتصادسنجی کمک گرفتند. مطابق ادبیات اقتصادسنجی بیان میشود که سوالاتی از این قبیل از مشکل درونزایی رنج میبرند و در نتیجه، کشف رابطه علّی امری سخت و شاید ناممکن است؛ مگر آنکه از روش متغیرهای ابزاری بهره ببریم. حال اینکه این روش چگونه کار میکند، خود داستان دیگری است که در یادداشتهای دیگر این پرونده توضیح آن رفته است و در نتیجه، نیازی به بازتوضیح آن دیده نمیشود. اما آن چیزی که این یادداشت بر خود لازم میدید تا توضیح دهد، مطابق آنچه تاکنون مطرح کرد، از این قرار است که نوبلیستهای اقتصاد امسال، به کمک یکی از روشهای اقتصادسنجی پیچیده یا همان روش علمی جریان اصلی اقتصاد توانستند به این پرسش سخت پاسخ دهند. به عبارت دیگر، این نوبل، نه نوبلی برای خارج از جریان اصلی، بلکه نوبلی برای جریان اصلی اقتصاد بود؛ نوبلی برای این روش علمی که در نهایت، قفل هر پرسشی را باز میکند و نمیگذارد علم متوقف بماند.