انتقاد از خود

دوگانه کلی دولت و بازار یا اقتصاد آزاد و دستوری، هنوز هم طرفداران و مدافعانی دارد؛ اما لازم به ذکر است که هم در شرایط کنونی اقتصاد جهانی و هم در خصوص تجربیات موفق توسعه، شواهد نشان می‌دهد که استفاده از ظرفیت‌های دولت و بازار برای توسعه اقتصادی و برون‌رفت از بحران، لازمه قرارگیری در بطن نظری هر سیاستگذاری اقتصادی است. مناظره‌ای که میان دکتر مسعود درخشان و دکتر موسی غنی‌نژاد صورت گرفت، بیش از آنکه مناظره‌ای میان دو جریان فکری اقتصادی باشد، مناظره‌ای شخصی و مبتنی بر تحلیل‌های نادرست و غیر‌تجربی بود؛ مناظره‌ای بود که بیشتر بر ادبیات اقتصادی جنگ سرد متمرکز بود و تحلیل‌ها و اطلاعات جدیدی در خصوص مشکلات واقعی اقتصاد ایران ارائه نکرد. این نقد بر هر دو طرف وارد است و لزوم‌ گذار از تحلیل‌های مبتنی بر جنگ سرد را نشان می‌دهد.

اگرچه این دو شخصیت و به‌خصوص دکتر غنی‌نژاد نقد‌های قابل تاملی را مطرح کردند، با این حال نوشته حاضر می‌تواند نقدی بر نقد نقادانه آنها باشد.

تقلیل مسائل و مشکلات اقتصاد ایران به تاثیرات برنامه‌ریزی سوسیالیستی یا لیبرالیسم افراطی تنها نشانه عدم‌شناخت ایران است. مطالعات و مباحث اقتصادی از زمان کینز و هایک، در تمامی حوزه‌های رشته اقتصاد پیشرفت‌های بسیاری داشته است. در اقتصاد توسعه و اقتصاد سیاسی که بیشتر با مسائل ایران مرتبط است، شاهد ظهور طیف جدیدی از نظریات و مطالعات تجربی هستیم که تحلیل‌های عمیق‌تری از ریشه‌ها و ناکامی‌های توسعه‌نیافتگی ارائه و نشان می‌دهند که مساله مورد بحث فراتر از اقتصاد دولتی یا اقتصاد بازار است. به‌عنوان نمونه، مطالعات جدید عجم‌اوغلو و رابینسون (۲۰۲۲) نشان می‌دهد که ‌گذار از دالان باریک توسعه و آزادی نیازمند دولتی مقتدر و جامعه‌ای به همان اندازه قوی است. دان و پیرسون (۲۰۲۱) بر نقش و اهمیت سرمایه عمومی و توسعه ظرفیت بوروکراتیک دولت تاکید می‌کنند. مطالعات تیم کلسال (۲۰۲۲) و خان (۲۰۱۸) مساله توسعه را بیشتر با مسائل حل و فصل سیاسی مرتبط می‌داند. اینها تعدادی از مطالعات جدیدی هستند که در بررسی وضعیت اقتصاد ایران باید مدنظر قرار گیرند.

غیبت مطالعات، مقالات و نظریات جدید تقریبا بر هر مناظره‌ای پیرامون مسائل اقتصاد ایران سایه انداخته و مناظره‌ها و بحث‌ها را بیشتر به سمت کلی‌گویی‌های مبتنی بر تحلیل‌های نادرست هدایت کرده است.

این کلی‌گویی‌ها و دیدگاه‌های نادرست نیز عمدتا حول تحلیل‌های کینزی-هایکی و حتی بدون درک درست از آرا و نظریات خود کینز و هایک شکل گرفته است. اگرچه نقد حاضر بیشتر بر مناظره‌ای که صورت گرفت متمرکز است، اما می‌تواند نقدی نیز باشد بر شیوه آموزش غالبا نادرست اقتصاد در دانشگاه‌های ایران و یادآوری این نکته که اقتصاد جدالی است پیرامون ارزش‌های نورماتیو و هنجاری.

بنا به گفته هیلدبراند، تاریخ وسیله‌ای است برای تجدید پژوهش در اندیشه اقتصادی؛ عمده تحلیل‌های تک‌علتی، کلی‌گویی‌ها و سردرگمی‌ها می‌تواند به این دلیل باشد که اقتصاد اگرچه در جهان در حال استفاده از نظریه‌های تاریخ‌دانان، جامعه‌شناسان، مردم‌شناسان و... است؛ اما در ایران اقتصاد و دانشکده‌های اقتصاد از سایر رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی انتزاع شده و این انتزاعی است که بیشتر به خود این رشته آسیب رسانده است. تاریخ، مهم است و اگرچه همچون مطالعات جدید در بحث‌ها، مناظرات و حتی اکثر پایان‌نامه‌ها و مقالات غایب است؛ اما اگر بناست که هر تحلیلی از اقتصاد ایران راهکار‌های روشنگرانه مرتبط با مسائل روز ارائه دهد ناگزیر است که در تحلیل خود ویژگی‌های اقلیمی، تاریخی و حتی فرهنگ را مدنظر قرار دهد.

فرآیند دوری از مقالات، مطالعات و مباحث جدید در اقتصاد از طرف دیگر به معنی نزدیکی به کلی‌گویی، خیال‌پردازی و تحلیل نادرست است. اگر بپذیریم که اقتصاد خطابه است، خطابه‌ای اهمیت دارد که محتوای استدلال غنی‌تری داشته باشد و غنای تحلیلی بر استفاده از نتایج مطالعات میان‌رشته‌ای و در نظر گرفتن مطالعات جدید متکی است.