از رقابت تا تنش‌ فزاینده

در واقع، پس از خروج بریتانیا از شرق سوئز در سال ۱۹۶۸، ایالات‌متحده راهبردی را اتخاذ کرد که در آن ایران و عربستان‌سعودی به‌عنوان دو متحد مسوول ثبات منطقه به‌طور مساوی در نظر گرفته می‌شدند و فروش تسلیحات ایالات‌متحده به هر دو کشور افزایش قابل‌توجهی داشت. در حالی که این کشورها به «دوستون» خلیج‌‌‌فارس معروف شدند، رقابت آرامی بین آنها در این دوره آغاز شد؛ ولی ایران شریک بزرگ‌تر این نظم بود. در واقع نفوذ و مداخله فرامنطقه‌‌‌ای، ابتدا توسط بریتانیا و سپس ایالات‌متحده، روابط منطقه‌‌‌ای از جمله روابط ایران و عربستان را تحت‌تاثیر قرار داد.

در نتیجه انقلاب ۱۳۵۷ ایران، روابط دوکشور از فاز رقابت وارد مرحله تنش شدید شد. باید توجه کرد که تاثیر متغیر خارجی به آن حد است که به بیان گراهام فولر، مامور ارشد سازمان سیا و نویسنده کتاب مشهور «قبله عالم» باعث شد «نظم طبیعی» در منطقه شکل نگیرد. در واقع عربستان با اتکا به قدرت خارجی سعی در ایجاد «موازنه بیرونی» مقابل ایران انقلابی داشته است؛ به این معنا که با اتکا به سپر امنیتی برون‌منطقه‌ای و انعقاد توافقات نظامی و امنیتی سعی در ایجاد توازن مقابل ایران داشته است. ناگفته پیداست که چرایی مداخله خارجی در منطقه، به اهمیت استراتژیک و اکونومیک منطقه خلیج‌فارس از حیث منابع انرژی و مسیرهای ترانزیت کالا و انرژی برمی‌گردد.

تاثیر متغیر بین‌الملل و سیاست کشورهایی همچون آمریکا بر نوع رابطه دوکشور تاثیرگذار بوده است؛ اما نباید از متغیرهای داخلی و منطقه‌ای غافل بود. در طول تاریخ معاصر، به دلیل تحولات سیاسی داخلی، اختلافات فرقه‌ای و قومی و رقابت‌های استراتژیک و سرزمینی، اختلاف‌نظرهایی به وجود آمده است. در این میان، انقلاب ایران و تغییر نظام سیاسی به نظامی تجدیدنظرطلب، نقطه عطف تعیین‌کننده در روابط ریاض و تهران بود که روابط را از الگوی رقابت آرام به تنش‌های آشکار تغییر داد. در نتیجه، کشورهای خلیج‌فارس از سرنگونی سلطنت پهلوی و پیام انقلابی ایران، الهام گرفتن شیعیان و فعالیت‌های سیاسی آنها احساس خطر کردند. این امر باعث شد که کشورهای حاشیه خلیج‌فارس در جنگ هشت‌ساله از عراق علیه ایران حمایت کنند.

در سال ۱۹۸۱، کشورهای عربی منطقه، شورای همکاری خلیج‌فارس را تشکیل دادند تا اتحاد سیاسی و امنیتی برای چارچوب امنیت جمعی ایجاد شود. با این حال، برخی کشورها این را صرفا گسترش رهبری عربستان بر همسایگان کوچک‌تر خود می‌‌‌دانستند که باعث ناامیدی شد. با وجود این، در حالی که تفاوت‌‌‌های فرقه‌‌‌ای بین ایران عمدتا شیعه و رهبری سنی وهابی عربستان و همچنین اختلافات فارس و عرب، به‌‌‌طور مرتب به‌عنوان محرک‌‌‌های اصلی تنش‌‌‌ها ذکر می‌‌‌شوند، این‌گونه تفاسیر به‌‌‌ویژه تقلیل‌‌‌گرایانه هستند. جمعیت بالای ۸۰میلیون نفری ایران (بیش از مجموع کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس) و ایدئولوژی مذهبی آن که سنت و مشروعیت سلطنتی را به چالش می‌کشد و در ابتدا به‌عنوان بخشی از سیاست خارجی خود پس از انقلاب ترویج می‌کرد، عموما توسط کشورهای حاشیه خلیج‌فارس، تهدیدی برای ثبات تفسیر شده است.

در حالی که ایران و عربستان‌سعودی آرزوهای مشترکی برای برتری منطقه‌ای دارند، تفاوت‌های مذهبی فاحشی نیز از نظر دکترین و جمعیت‌شناسی وجود دارد؛ تعداد شیعیان در کل منطقه بیشتر است، اما کشورهای با اکثریت سنی بیشتر هستند. این وضعیت در حضور نیروهای نیابتی سراسر منطقه خود را نشان می‌دهد. چه حزب‌الله لبنان، چه نیروهای حشدالشعبی در عراق و چه حوثی‌ها در یمن، به‌عنوان بازیگران نظامی با پیوندهای دوستانه با تهران، از دید عربستان و اعضای شورای همکاری، تهدیدی امنیتی و چالش به شمار می‌روند. علاوه بر این، با توجه به سیستم‌های سیاسی متخاصم دوطرف، در حالی که پادشاهی عربستان‌سعودی در مقابل جمهوری اسلامی ایران قرار دارد، این رقابت در پس‌زمینه‌‌‌ای از سوءظن متقابل در مورد توطئه برای تغییر رژیم انجام می‌شود.

از زمان حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، درگیری و رقابت بر سر قدرت و نفوذ منطقه‌ای افزایش یافته است. این رقابت در قالب‌های فرقه‌گرایی، ملی‌گرایی، ایدئولوژی انقلابی، رقابت بر سر هژمونی منطقه‌ای، قیمت نفت، نگرش نسبت به حضور نظامی ایالات‌متحده در خلیج فارس و نسبت به حج منعکس شده است. این رقابت در حوزه‌هایی رقم می‌خورد که سازش‌ناپذیر است و مانع تقسیم قدرت می‌شود که تنها راه خروج از این رقابت هژمونیک به‌ظاهر پایان‌ناپذیر را تشکیل می‌دهد. از سوی دیگر محیط ژئوپلیتیک متعاقب بهار عربی در سال ۲۰۱۱ نیز رقابت‌ها را تشدید کرده است. معادلات حاصل از این انقلاب‌ها و تحولات در کشورهایی همچون سوریه، عراق و یمن از یکسو و سیاست «موازنه از راه دور» آمریکا در نتیجه کم‌اهمیت شدن این منطقه برای واشنگتن از سوی دیگر به اختلافات میان تهران و ریاض بیش از پیش دامن زده است.

مذاکرات هسته‌ای و بهبود نسبی در روابط ایران و غرب و مطرح شدن ایران به‌عنوان کشوری «بهنجار» در نظام بین‌الملل نیز از کابوس‌های ریاض است که باعث شده یارگیری‌های جدیدی را به‌شدت دنبال کند. تلاش برای بومی‌سازی تسلیحات نظامی اعم از موشک و پهپاد، بومی‌کردن برنامه هسته‌ای و همکاری گسترده‌تر با چین در قالب همکاری جامع استراتژیک در این راستا قابل تحلیل است. خاصه اینکه ریاض به این نتیجه رسیده است که موضوعات موشکی و سیاست منطقه‌ای تهران در دستور کار مذاکرات هسته‌ای قرار نمی‌گیرد.

عربستان با مشاهده عدم‌حمایت واشنگتن از رژیم‌های متحد خود از جمله مصر متعاقب بهار عربی و عدم‌تمایل به حمله به ایران در دوره ترامپ (متعاقب حمله به آرامکو منتسب به گروه‌های مرتبط با ایران)، یگانه راه جلوگیری از «کسری موازنه» مقابل ایرانی را که بر نیروهای متحد خود در منطقه و گسترش برنامه موشکی و پهپادی و هسته‌ای خود تاکید دارد، موازنه‌سازی از درون تشخیص داده است. ضمن اینکه کماکان بر «موازنه‌سازی از بیرون» با کمک قدرت‌هایی همچون آمریکا در قالب اتحادهای نظامی و امنیتی توجه دارد. حضور در معماری امنیتی اسرائیل با هدایت آمریکا (متجلی در نشست نقب) و حمایت ضمنی از «توافق ابراهیم» نیز در این راستا قابل فهم است.

با این حال، صرف‌نظر از نتیجه مذاکرات احیای برجام، ایران و عربستان باید به تلاش برای مدیریت تنش‌‌‌های خود و نه تشدید آن در بحبوحه دوره‌‌‌ای که کشورهای خاورمیانه در حال پذیرفتن گفت‌وگو، عمل‌‌‌گرایی و مصالحه بیشتر هستند ادامه دهند. صرف‌‌‌نظر از آینده برجام، درک فزاینده‌‌‌ای از سوی ریاض وجود دارد که نمی‌‌‌توان به ایالات‌متحده برای حمایت سیستماتیک از ریاض در هریک از رویارویی‌‌‌هایش با تهران اعتماد کرد. گفت‌‌‌وگو میان ایران و عربستان می‌‌‌تواند اولین گام مهم در کاهش تنش و تاثیرگذاری بر چشم‌‌‌انداز روابط دوطرف باشد. علاوه بر این، مجمع گفت‌وگوی منطقه‌ای چندجانبه جدید می‌تواند به گفت‌وگوهای منظم‌تر در مورد عراق، سوریه و یمن گسترش یابد؛ چرا که نوع رابطه ایران و عربستان بر کل منطقه طنین‌انداز است.