تخریب خلاق فلاسفه
دستاوردهای تعقلی و خردورزانه دوران باستان (یونان باستان) با ظهور و بروز قرون وسطی یا به تعبیر شومپیتر عصر تاریک بشر بر باد رفت. به عبارتی دیگر میتوان ادعا کرد که آن دستاوردهای تعقلی موجب ایجاد تغییری بیبازگشت و نهادینه در جوامع انسانی نشده بود. با پایان قرون وسطی و آغاز عصر رنسانس و جنبش اصلاح دینی در قرنهای پانزدهم و شانزدهم میلادی نیز بهنظر میآمد که نهادهای تثبیتشده قرون وسطی برچیده شدهاند و این دوره از تاریخ بشر نیز در حال رخت بربستن از جوامع انسانی است. لکن، ازآنجاکه دستاوردهای دوره رنسانس و رفرماسیون آنچنانکه باید از سطح اشراف به میان تودههای جامعه تسری نیافته بود، خطر بازگشت عصر تاریکی همچنان محتمل بهنظر میآمد. آنچه موجب شد تا برگ جدیدی از تاریخ جوامع انسانی آغاز شود و پیرو آن نهادهای تثبیتشده قرون وسطی برای همیشه از صحنه روزگار محو شوند، دستاوردهای انقلابی عصر روشنگری است.
درست در همین جاست که میتوان عصر روشنگری را به تعبیری نقطه آغاز جهانی نو دانست که ما امروز در آن نفس میکشیم. عصر روشنگری که معطوف است به قرنهای هفدهم و بهویژه هجدهم میلادی، تمامی درک ما را از خودمان و جهان پیرامون تغییر داد. پیرو این عصر باور به خرد و اراده انسانی شکل میگیرد و بشر به خود این جرات را میدهد تا با اعتماد به نفس در ساخت جهان دست ببرد. بشر با تغییر نگاه خود، بر آن میشود تا وضعیت جهانی را که در آن زندگی میکند به نحوی که مطلوب اوست، تغییر دهد. نتیجه این اعتماد به خرد و اراده انسانی است که موجب میشود تا انقلاب صنعتی از راه برسد و سطح زندگی انسانها را برای همیشه تغییر دهد. علوم جدیدی شکل بگیرند و انقلابی در فهم انسانها نسبت به ساخت جامعه و ساخت حکومتها صورت گیرد. انقلابهای سیاسی آغاز شوند و در نتیجه آن روش حکمرانی در تمام جهان متحول شود.
عصر روشنگری را میتوان احضار همان نگاه تعقلی دوران یونان باستان از ۴قرن پیش از میلاد مسیح به ۱۸قرن بعد از میلاد مسیح دانست. در واقع، در دوره روشنگری همان اتفاقی رخ میدهد که در دوره یونان باستان در حال روی دادن بودهاست. لکن پیرو این عصر مفاهیم خلقشده در دوران یونان باستان بازآفرینی میشوند و معانی جدیدی به خود میگیرند. فیلسوفان دوره روشنگری اسلاف خویش را فیلسوفان یونان باستان قرار میدهند و به تأسی از آنها، سمت اندیشه را «به سوی سرشت درونی نفس درککننده، ارجحیت دادن به بررسی تکوینی و تجربی زندگی روانی انسانها، پژوهش درباره امکان شناخت علمی و محدودیتهای آن، علاقه پر شور به بحث درباره مسائل زندگی فردی و اجتماعی و نیز راهیابی فلسفه به فرهنگ عمومی و ترکیب جنبش علمی با جنبش ادبی» تغییر میدهند.
در واقع میتوان عصاره روشنگری را در رویکرد این جهانی به زندگی دانست که نطفه آن در دوران رنسانس شکل گرفته بود. روشنگری خود را حول خرد تعریف میکند. خرد تبدیل به عنصر وحدتبخش تمام فعالیتهای تعقلی و نتایج آن فعالیتها تبدیل میشود. خرد همان عنصر همواره پایدار و یگانهای است که در تمام تاریخ و تمام جغرافیای انسانی مشاهده میشود. در نتیجه، عصر روشنگری خود را در این باب مسوول میداند که این عنصر پایدار و یگانه را مورد بررسی قرار دهد و اینگونه باعث میشود تا وظیفه اصلی فلسفه، شناخت نحوه کارکرد خرد بهعنوان آغازگر تمام فعالیتهای تعقلی قرار گیرد. در نتیجه، فلسفه خود را از مباحث انتزاعی محض نجات میدهد و در فراگرد تمامی امور تعقلی مربوط به زیست عینی انسانی قرار میگیرد.
فلسفه روشنگری به جای تمرکز بر نتایج خردورزی، خود عمل خردوزی را محل مطالعه قرار میدهد و خرد را نه یک نوع میراث برای انسان که نوعی امر اکتسابی قلمداد میکند. عصر روشنگری خود را به هیچ اصل و ایقانی متعهد نمیداند و همواره «شک میکند، میکاود، ویران میکند، بنا میکند.» لکن، فلسفه روشنگری به تنها چیزی که شک نمیکند، توانایی خرد انسانی است. خردی که امور را میشکافد و آن را بازآفرینی میکند و میتواند از این طریق به فهمی از جهان برسد که آن را تا جایی که محدودیتها اجازه میدهند، مطابق میل خود تغییر دهد. در نتیجه این ایمان به خرد است که عصر روشنگری مانند دوران باستان میتواند بینش تعقلی را بر بینش اسطورهای پیروز گرداند و میکوشد یافتههای علمی را به جای خرافات بهکار ببرد. همانگونه که بقراط در یونان باستان موفق شد تا پزشکی را از دل خرافات نجات دهد و بیماری را نه ورود روح خبیث به کالبد انسان که ماحصل یکسری علتهای طبیعی داند و در نتیجه، راهکار درمان بیماری را نه اوراد که روشهای علمی مبتنی بر تجربه بیان کند.
حال پیرو آنچه بیان داشتیم، عصر روشنگری را میتوان نقطه آغاز جهانی دانست که ما اکنون در آن زندگی میکنیم. جهانی که در آن علوم جدیدی شکل میگیرند. ابزارهای جدیدی ساخته میشوند و فرمهای حکومتی نوینی پدیدار میشوند. از این نظر ما بر آن شدیم تا پیرو مطالعه و بررسی عصر روشنگری، ریشههای جهانی را که در آن زندگی میکنیم را بازجویی کنیم تا به درک و فهم درستی از آنچه چگونه به اینجا رسیدیم و رهسپار کدام مقصد هستیم، بهدست آوریم. درست مانند کاری که فلاسفه در عصر روشنگری انجام دادند. از این جهت قصد داریم تا در صفحه اندیشه و در امتداد چند شماره، به بررسی عصر روشنگری منطبق بر روایتی که ارنست کاسیرر، فیلسوف آلمانی در قرن بیستم در کتاب «فلسفه روشنگری*» از این دوره دارد، بپردازیم. پیرو این تصمیم، در شماره نخست از این پروژه مطالعاتی قرار است تا ابتدا به روایت کاسیرر از فرم اندیشه در عصر روشنگری بپردازیم.