روزهایی بد و سخت برای فعالان بورسی
سرمایهگذاران بورس، اغلب افرادی با اطلاعات اقتصادی بالاتر از میانگین جامعه هستند؛ بنابراین انتظار میرود چنین گروهی با دیدن بازدهیهای تاریخی (P/ Eهای زیر ۵) در بازارسرمایه، با اطمینان خاطر نسبت به خرید سهام شرکتهای با بنیاد و سودساز به امید کسب سود تقسیمی و بدون اهمیت به نوسان قیمت سهم اقدام کنند، حال اگر این نوسان، قیمت سهم را پایینتر بیاورد، سرمایهگذاران خشنودتر شده و میزان بیشتری از این سهم را خریداری میکنند و سرمایهگذاری بیشتری انجام میدهند، این ورود سرمایه به سهام شرکت، تقاضا را افزایش داده و قیمت سهام را بالا میبرد، سهامدار نیز با در نظر گرفتن توجیه قیمت سهام و ارزندگی تا جایی که قیمت برای او توجیه دارد، سهام خود را نگهداری کرده و زمانی که افزایش قیمت سهام توجیهپذیری خود را از دست بدهد با عرضه آن، موجب کنترل و تعدیل قیمت میشود. این چرخه عرضه و تقاضا قیمتها را در بازار سهام کنترل میکند؛ مگر اینکه ریسکهای سیستماتیک که خارج از کنترل و منطق سرمایهگذاری هستند، وارد بازار شده و قوانین بازی را برهم بزنند؛ این همان زمانی است که در بازارسرمایه نگاه بلندمدت، علمی، اقتصادی، منطقی و صورتهای مالی به فکاهی تبدیل میشود.
در نظر بگیریم که یک سرمایهگذار، اعم از خرد یا کلان، با به خطر انداختن سرمایه خود و ریسک بالا اقدام به سرمایهگذاری در طرحهای معدنی، تولیدی، اقتصادی و... میکند. بنگاه اقتصادی که در آن سرمایهگذاری شده در مسیر فعالیت خود با انواع مصائب و مشکلاتی همچون نیروی انسانی، قوانین تامین اجتماعی، فروش و بازاریابی، پرداخت مالیات، رقابت با رقبا، قیمتهای جهانی و بسیاری دیگر درگیر بوده و این مشکلات، طبیعتا ریسک سرمایهگذاران را نیز افزایش میدهد. شرکت و سرمایهگذاران در این راه فراز و نشیب زیادی را تجربه میکنند، روزهایی بد و سخت به امید روزهای خوش. حال در صورتی که این سرمایهگذاری در یک یا چند شرکت و پیشبینیهای مربوطه درست از آب دربیاید، سرمایهگذار و شرکت به سود رسیده و پاداش نگاه بلندمدت خود را در قبال ریسک بالای خود میگیرند و این میشود طعم خوش ریسک و سرمایهگذاری در بازارها و اقتصاد جهانی و فردی مانند وارن بافت یا جان بوگل نیز این نتایج را بررسی و در آموزهها و آموزشهای خود، تجزیه و تحلیل و نگاه بلندمدت را به نسل بعدی سرمایهگذاران پیشنهاد میکنند؛ همان راهی که خود رفته است.
حال اجازه دهید ببینیم که اقتصاد ما چه چیزی به نسل آینده میآموزد و اقتصاددانان و سرمایهگذاران ما چه نصیحتی باید به آیندگان بکنند. بعد از عبور از ریسکها و تهدیدهای مشروح، شرکتی که توانسته است از گردنهها عبور کند، به سوددهی رسیده است. فصل تابستان میشود و اطلاعیهای میرسد، در طول تابستان در ۲۴ساعت روز ۸ساعت امکان استفاده از برق خواهید داشت و در سایر ساعات برق قطع خواهد بود! شرکت و به تبع آن سرمایهگذار، دچار تلاطم ریسک سیستماتیک میشوند و کاری از دستشان برنمیآید. فصل تابستان را رد میکنند و به زمستان میرسند. اطلاعیهای دیگر این بار از شرکت گاز میآید که گاز شرکت در فصل زمستان سهمیهبندی خواهد شد! بله این اتفاقات برای شرکت تولیدی ما که یکبنگاه مولد است، در قرن بیست و یکم میافتد و حتی در برخی موارد، شرکت برای فرار از این محدودیتها پا را فراتر میگذارد و فارغ از مالیاتی که بهصورت شفاف برای تامین زیرساخت خود پرداخت میکند، بیل و کلنگ برداشته و برای خود جاده و نیروگاه برق میسازد.
اگر تصور میکنید شرکتی که توانسته است از این مشکلات کمرشکن عبور کند و به سوددهی برسد، در حاشیه امن قرار میگیرد، در اشتباه هستید. دولت سر بزنگاه متوجه وجود چنین شرکتهایی میشود و با وضع عوارضی همچون عوارض صادرات، بالاتر بردن قیمت سوخت و خوراک از قیمتهای جهانی در کشور نفتخیز و اقدامات بیشمار دیگر، سرمایهگذاران را تنبیه میکند. شرکتها و سهامداران شروع به انتقاد میکنند؛ ولی شرکتهای کوچک قدرتی ندارند و صدایشان به جایی نمیرسد؛ پس شرکتهای تاثیرگذار و بزرگ چه؟ اینجاست که مفهوم حاکمیت شرکتی به میان میآید. حاکمیت شرکتی مجموعهای از قوانین و روشهایی است که رابطه بین سهامداران و مدیریت را تعریف میکند و در نهایت بر چگونگی عملکرد شرکت تاثیر میگذارد؛ اما این مفهوم فراتر از آن است که فقط رابطه بین مدیران و سهامداران را تعریف کند. حاکمیت شرکتی، ساختاری ارائه میکند که از طریق آن، اهداف شرکت، ابزار دستیابی به آن و نظارت بر عملکرد شرکت تعیین میشود.
در همین راستا به این سوال میرسیم که دولت به چه استنادی بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم اقدام به انتصاب مدیرعامل و هیات مدیره برای شرکتهایی میکند که درصد کوچکی در آنها دارد یا سهمی در آنها ندارد. مدیرانی که مسوولیتی در قبال پاسخگویی عملکرد خود نداشته و برخی از آنها حتی در حرکتی ابتکاری در آن یکروز که باید در روز مجمع شرکت به خودشان زحمت پاسخگویی به سهامداران یا همان مالکان را بدهند، سهامداران را به مجمع شرکت راه نمیدهند و سازمانی که باید حامی شرکت سهامی و سهامدار باشد، کوچکترین واکنشی به این حرکت نشان نمیدهد، بدیهی است که چنین مدیرانی زحمتی به خود برای اعتراض به قوانین نابرابر در برابر سایر بازارها نداده و موقعیت خود را به خطر نیندازند و حتی کوچکترین حرکتی برای افزایش بهرهوری شرکت و انتفاع سهامداران انجام ندهند؛ چه برسد که سهامدار از آنها انتظار اعتراض و مذاکره با سیاستگذار داشته باشد. مطالب فوق بخش کوچکی از مجموع تنبیهات فعال اقتصادی از سوی سیاستگذار اقتصادی است و بررسی کامل آن در این یادداشت نمیگنجد.
در چنین بازاری انتظار نگاه سرمایهگذاری و بلندمدت به سرمایهگذاران انتظاری بیهوده است و طبیعی است که سرمایهگذاران به سمت بازارهایی همچون خرید و انباشت سرمایه در ملک و مستغلات تمایل پیدا میکنند؛ جایی که سرمایهگذاری بلندمدت و حتی کوتاهمدت و خالی از ریسک نهتنها توجیه دارد، بلکه با مشوقها و معافیتهای گوناگون مالیاتی و عوارض و اولویت اختصاص زیرساختها و منابع حمایت میشود. دقت کنیم که نتیجه بلوکهکردن و ورود مازاد و انباشت سرمایه در چنین بازارهایی به قصد کسب سود و دارایی تورم افسارگسیخته مسکن است که تبعات آن درماندگی آحاد مردم و چالش برای امنیت عمومی جامعه است.