بحث و جدال نظری در خصوص اتحاد جماهیر شوروی از زمان این انقلاب تاکنون که سه‌دهه از فروپاشی این نظام می‌‌‌گذرد، وجود داشته است. در آن زمان، این انقلاب تنها مورد نقد جریان‌‌‌های آزادی‌‌‌خواه و محافظه‌‌‌کار نبود؛ بلکه بعضی از جریان‌‌‌های سیاسی چپ‌‌‌گرا مانند حزب سوسیال‌‌‌دموکراسی آلمان با رهبری چهره‌‌‌های سرشناسی همچون کائوتسکی -از نزدیک‌‌‌ترین مریدان کارل مارکس و فردریش انگلس- نیز با آن مخالفت می‌‌‌کردند. به‌‌‌زعم آنان، روسیه تزاری کشوری با اقتصاد مبتنی بر کشاورزی بود و هنوز به مرحله صنعتی‌شدن نرسیده‌‌‌ بود؛ حال آنکه نظریات مارکسیسم یا به قول خودشان، همان سوسیالیسم‌علمی برای نظام‌‌‌های اقتصادی سرمایه‌‌‌داری صنعتی مطرح شده بوده است. لکن، لنین و بلشویک‌‌‌ها جریان جدیدی در اندیشه‌‌‌های چپ‌‌‌گرایانه خلق کردند و از نظریات «سوسیالیسم علمی» نه برای «رفع تضادهای نظام سرمایه‌‌‌داری صنعتی»، بلکه برای «صنعتی‌‌‌سازی» یک نظام اقتصادی مبتنی بر کشاورزی بهره بردند.

بلشویک‌‌‌ها در چند دهه ابتدایی، کم و بیش پیشرفت قابل‌توجهی در زمینه صنعتی‌‌‌سازی روسیه داشتند. این موفقیت آنچنان بود که موجب پرسش برخی اقتصاددانان جریان اصلی علم اقتصاد و شک و ترس برخی سیاستمداران نظام‌‌‌های مبتنی بر بازار آزاد شده ‌‌‌بود. تا آنکه با ارائه مدل ساده و موفق الگوی رشد سولو در میانه قرن بیستم، اقتصاد جریان اصلی پیش‌بینی شجاعانه‌‌‌ای در خصوص آینده نظام اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی کرد؛ پیش‌بینی افول این نظام اقتصادی، آن هم زمانی که این نظام در حال پیشروی در عرصه جهانی بود. طبق این مدل، عمده پیشرفت این نظام اقتصادی صرفا حاصل بهره‌‌‌گیری روزافزون از منابع موجود آن اقتصاد است، نه به خاطر پیشرفت تکنولوژی! نکته قابل‌توجه نیز آن بود که به‌زعم این مدل، پیشرفت اقتصادی در بلندمدت تنها در صورت پیشرفت تکنولوژی ممکن می‌شود.

پس با توجه به کندی یا حتی سکون تکنولوژی در این نظام اقتصادی، در آینده نظام اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی رو به افول خواهد گذاشت و نخواهد توانست به پیشرفت امروز خود ادامه دهد؛ اتفاقی که در اواخر دهه ۸۰ میلادی به وقوع پیوست! رفته‌‌‌رفته از عظمت اقتصادی و به موازات آن، از عظمت سیاسی اتحاد جماهیر شوروی در عرصه جهانی کاسته می‌‌‌شد و شرایط به سمتی رفته بود که چاره‌‌‌ای جز اصلاحات باقی نمانده ‌‌‌بود. در نتیجه، میخائیل گورباچف زمانی که در سال ۱۹۸۵ به قدرت رسید، شروع به پیگیری اقدامات اصلاحی کرد؛ اصلاحاتی که زمزمه‌‌‌های لزوم آن به پیش از زمان حکمرانی گورباچف می‌‌‌رسید. آغاز اصلاحات با دومینویی از حوادث همراه بود که در نهایت با کناره‌‌‌گیری گورباچف از قدرت در ۲۵دسامبر سال ۱۹۹۱ و اعلام انحلال اتحاد جماهیر شوروی به پایان رسید.

پس از گذشت سه‌دهه، همچنان بحث بر سر اقدامات گورباچف و اتحاد جماهیر شوروی باقی است. به بهانه درگذشت آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، صفحه امروز باشگاه اقتصاددانان به سراغ پاسخ به سه‌پرسش رفته است. اول اینکه تفاوت نظام حکمرانی امروزی در روسیه با نظام پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی چیست؟ دوم اینکه این ادعا که نهادهای اجتماعی و فرهنگی در کشورهای شرقی برای نظام حکمرانی اقتصادی مبتنی بر بازار آزاد جایی ندارند، قابل اتکاست یا خیر؟ در نهایت، اینکه وضعیت در جمهوری‌‌‌های جداشده از اتحاد جماهیر شوروی به چه صورت است؛ آیا خواهان بازگشت به دوران پس از فروپاشی هستند یا خیر؟