معیارهای قضاوت

به یاد او، یکی از خطاهای رایج در ارزیابی‌ها را «خطای مک‌نامارا» نام‌گذاری کرده‌اند که به معنای توجه افراطی به اعداد و ارقام (سنجه‎های کمّی) و نادیده‌گرفتن عوامل مهم کیفی است. وقتی عواملی را که به عدد و رقم درنمی‌آیند، جدی نمی‌گیریم و آنها را در ارزیابی‌ها وارد نمی‌کنیم، دچار خطای مک‌نامارا شده‌ایم. باید حواسمان باشد آنقدر غرق درخت‌ها نشویم که جنگل را نبینیم! اما حالا چرا از این خطا یاد کردیم؟ یک‌سالی از عمر دولت سیزدهم گذشته و حرف از کارنامه و عملکرد آن است که آیا این دولت را تا امروز می‌توان موفق به حساب آورد؟ یک‌سال، زمان زیادی نیست؛ ولی شاید بتوان برخی قضاوت‌ها را داشت. برخی معتقدند، موفقیت یک‌دولت را باید با وعده‌هایش ‌سنجید؛ اگر دولتی قول ساخت فلان تعداد مسکن در سال یا اشتغال‎زایی یا پایین‌آوردن قیمت ارز را بدهد؛ اما نتواند آن را عملی کند، طبیعی است که موفق تلقی نمی‌شود. برخی دیگر برای ارزیابی دولت، دست به دامن شاخص‌هایی نظیر رشد اقتصادی، نرخ بیکاری و تورم می‌شوند. آخرین رقم رشد اقتصادی در دسترس مربوط به سال ۱۴۰۰ است که عدد ۴/ ۴‌درصد (۹/ ۳‌درصد بدون نفت) را نشان می‌دهد و تفاوت چندانی با نرخ رشد سال قبل ندارد.

در این سال، تشکیل سرمایه ثابت ناخالص صفر بوده است؛ اما تورم بیداد می‌کند و محاسبه اقتصادی را ناممکن ساخته است. در خرداد ۱۴۰۱ نرخ تورم به ۲/ ۱۲‌درصد (نرخ تورم نقطه به نقطه ۵/ ۵۲درصد) رسید که بی‌سابقه بود و به طور خاص جهش قیمت مواد غذایی به دغدغه‌ای جدی برای بسیاری از خانوارهای ایرانی تبدیل شده است. در مورد اشتغال در سال ۱۴۰۰ هم در عمل بهبودی رخ نداده است؛ کاهش ۴/ ۰درصدی نسبت به سال قبل که البته با افت نرخ مشارکت اقتصادی همراه بوده است. در مورد نقدینگی هنوز باید منتظر آمار ماند؛ ولی گفته‌های مقامات حاکی از این است که در ۶ماه دوم ۱۴۰۰ از شتاب رشد آن کاسته شده و نرخ رشد یکساله آن تا فروردین ۱۴۰۱ حدود ۶/ ۳۵‌درصد است. بودجه عمومی کشور در ۱۴۰۱ هم نسبت به سال گذشته کمی کمتر از ۱۰‌درصد رشد داشته است.

با استناد به این اعداد و شاخص‌های مشابه، البته می‌توان دست به قضاوت‌هایی زد؛ ولی جنبه‌های مهم دیگری هم هست که در ارزیابی باید آنها را در نظر چشم داشت تا اسیر نفرین مک‌نامارا نشویم! بزرگ‌ترین ضعف دولت، شاید این باشد که ایده مشخصی برای اداره کشور و پرداختن به اقتصاد ندارد. فقط بحث عملکرد واقعی نیست که یک‌سال برای بررسی آن زمان کوتاهی است؛ رویکرد نظری مشخصی برای ثروت‌آفرینی و بالندگی واقعی اقتصاد وجود ندارد. دولت انگار دوست دارد، شبیه دولت مهرورزی عمل کند؛ ولی از موهبت عواید هنگفت نفتی بی‌بهره است و در حال حاضر هم فقط تلاش می‌کند با افزایش مالیات‌ها خرج خودش را درآورد.

فشار تحریم‌ها نیز کار را سخت‌تر از پیش کرده است. در این میان، جنگ اوکراین هم قوز بالا قوز به حساب می‌آید و بر پیچیدگی‌های ماجرا افزوده است. مذاکرات با کشورهای غربی هم که به جایی نرسیده و نشانه‌های امید یا ناامیدی بازار به سرانجام آن را در نوسان‌های قیمت ارز می‌بینیم. اما از نظر من، جالب‌ترین ویژگی دولت سیزدهم، اجرای طرح‌هایی در همین سال نخست بود که خیلی از روسای جمهور در دوره دوم ریاست خود هم به‌سادگی زیر بار اجرای آن نمی‌روند! بحث خوب و بد بودن طرحی مثل افزایش (و نه آزادسازی) قیمت نان یا موارد مشابه نیست؛ این قبیل اقدامات نارضایتی اجتماعی گسترده‌ای به بار می‌آورند و محبوبیت اهل سیاست را کاهش می‌دهند.