امید به اصلاحات ساختاری
مطلوبیت تا جایی مهم است که گاه مصرفکننده، قسمتی از شخصیت و شأن خود را در استفاده یا داشتن آن دارایی احساس میکند. استقلال و پرسپولیس، نامهایی هستند که بسیاری از ما از دوران کودکی، شاهد کریخوانی اطرافیان و نزدیکان خود در مسابقه آنها بودیم و این نامها به تاریخ ما گره خوردهاند. چه لبخندها و اشکهایی که با برد و باخت این دو تیم معروف و پرافتخار دیده شده، بهطوریکه بخشی از جامعه (در تمامی سطوح) قسمتی از هویت خود را با این دو نام میشناسد و معرفی میکند. به یاد میآوریم، سالهای قبل، وقتی هر یک از این دو باشگاه، دچار مشکل مالی یا مدیریتی میشدند، گروهی از هواداران آنها جلوی فدراسیون یا سایر نهادهای مرتبط، خود را ملزم به دفاع از تیم محبوب خود میدانستند.
با این مقدمه نسبتا طولانی، متوجه میشویم که عرق و علاقه به یک برند یا تیم (فارغ از عملکرد مالی) ارزشمند است. پس، یکی از منابع تولید ارزش در این دو باشگاه، وجود برند استقلال و پرسپولیس است که قابل سنجش و ارزشگذاری است.
حال که این دو باشگاه، ماده اصلی ایجاد ارزش، یعنی برند را دارند، چرا مشابه باشگاههای معروف اروپایی توانایی ایجاد سود اقتصادی و ثروت برای سهامداران خود را ندارند؟ پاسخ این سوال را باید در عوامل متعددی یافت که برخی از آنها را میتوان عدمرعایت قانون کپیرایت، عدماستفاده از فروش حق پخش، نبود بورس اسپانسری، عدمشفافیت مالی، مدیریت سیاسی و غیرعلمی و در یک کلام، نگاه به این بنگاه ورزشی به عنوان ابزار سیاسی و نه بنگاه اقتصادی که مسوولیت ایجاد سود اقتصادی و ارزشآفرینی برای سهامداران خود را از فعالیتهای ورزشی و غیرورزشی خود دارد، عنوان کرد.
به نظر میرسد، دولت سیزدهم به دلیل ویژگیهای خاص دولتمردان و جامعه و شرایط خاص و ویژه کشور از نظر تحریم، کسری بودجه و سایر ویژگیها، در نظر دارد کارهای بر زمین مانده از دولتهای قبل را به سرانجام برساند. یکی از پروژههای انجامنشده طی سالهای متمادی، عرضه عمومی سهام دو باشگاه استقلال و پرسپولیس است که به نظر میرسد، هم وزارت ورزش و هم وزارت اقتصاد، الزام به عرضه آن را در مقطع کنونی امری اجتنابناپذیر میدانند و شفافیت بنگاههای دولتی و نیمهدولتی و شرکتهایی که به صورت مستقیم و غیرمستقیم از بودجه عمومی کشور استفاده میکنند، از رسالتهای اصلی بورس در اقتصاد ایران است.
همانطور که میدانید، رویکردهای مختلف ارزشگذاری، شامل سودآوری، هزینه و بازار است. به نظر میرسد، برای فهم بهتر ارزش برخی داراییها نظیر برخی استارتآپها و همینطور باشگاههای ورزشی، باید مبانی ارزشگذاری برند در بازار سرمایه ایران تنظیم و تبیین شود. بهعنوان مثال، ارزش چند میلیون هوادار یک باشگاه (که به مثابه کاربران یک پلتفرم هستند) چگونه و با چه رویکردی محاسبه میشود؟ حال آنکه آن باشگاه از نظر حسابداری و صورتهای مالی زیانده هم باشد یا اینکه اضافه شدن شخص برندی در دنیای ورزشی (مثلا رونالدو)، چگونه میتواند باعث افزایش ارزش سهام (افزایش سودآوری) آن باشگاه در بورس شود؟ آیا جایی غیر از بورس میتواند این افزایش یا کاهش ارزشها را در قیمت سهم لحاظ کند؟
از نظر سرمایهگذار، سود حاصل از سرمایهگذاری به دو صورت سود تقسیمی انتهای دوره (Dividend) یا افزایش قیمت سهم (Capital gain) حاصل میشود. به جهت رویکردهای سنتی بازارسرمایه، غالب سرمایهگذاران سود خود را ناشی از سود تقسیمی میدانند؛ حال آنکه در شرکتهایی که سود ناچیز انتهای دوره دارند یا در کوتاهمدت زیانده هستند، سرمایهگذار، سود خود را از افزایش قیمت سهم شناسایی میکند و به نظر میرسد، در باشگاههای پرسپولیس و استقلال، باید رویکرد سرمایهگذار، رویکرد دوم (یعنی سود حاصل از افزایش قیمت سهم) باشد.
واقعیت این است، مادامی که سرمایهگذار، مسوولیت سرمایهگذاری مستقیم خود در بازارسرمایه بهعنوان یک بازار ریسکی را نپذیرد، عملا عرضه اولیه شرکتهای زیانده و استارتآپی که با رویکرد جدید ارزشگذاری میشوند، با اما و اگر و مشکلات عدیدهای همراه خواهد بود.
در کل، عرضه اولیه شرکتها و موسساتی که از بودجه عمومی برای اداره آنها استفاده میشود، نهتنها امری واجب، بلکه امری مبارک برای اقتصاد کشور، اقتصاد بنگاه و رشد حوزه کسبوکار مورد نظر است.
در نظر بگیرید این دو باشگاه بتوانند برای تامین قسمتی از هزینههای جذب بازیکنان یا کادر فنی خود در هر فصل، قسمتی از سهام باشگاه را به عنوان سهام ترجیحی به بازیکنان یا کادر فنی پیشنهاد بدهند و به این گونه قسمتی از هزینههای گزاف آنها از این طریق تامین شود.
اولینها معمولا با حرف و حدیثهایی همراه است، اولین عرضه اولیه دو باشگاه معروف ورزشی هم از این امر مستثنی نیست؛ ولی امیدوارم راه برای عرضه عمومی سایر بنگاههای اقتصادی در بورس و عرضه به عامه مردم هموار شود.