بحران اسکان غیررسمی

مقامات وقت برای حل این مساله، حتی پیشنهاد تعویض خانه‌های خودساخته نه‌چندان ایمن با واحدهای مسکن مهر را طرح کردند، اما پاسخ مخالف گرفتند. اهالی طبق شیوه مرسوم متصرفان و سازندگان غیر‌رسمی، نام یکی از بزرگان مملکتی را هم به محله خود داده بودند؛ راهبردی شناخته‌شده و مورد اشاره در تحقیقات حاشیه‌نشینی ایران برای حفظ محله غیر‌رسمی و افزایش هزینه برخورد برای مخالفان سکونتگاه. اینها چه کسانی بودند؟ مطالعات اولیه نشان می‌داد که متصرفان، عمدتا کسانی بودند که برای ساخت مسکن مهر از مناطقی دوردست به خدمت گرفته شده‌ بودند، اما در حین یا پس از اتمام کار، فرصت را مناسب دیده، قصد اقامت کرده و بعد خانواده‌هایشان را از شهرستان فراخوانده‌ و زمینی را که بی‌صاحب می‌دانستند، متصرف شده و خانه‌هایی ساخته بودند و شهر کنونی صاحب محله و جمعیتی شده بود که در طرح‌ها و نقشه‌های پرهزینه و به‌دقت اجراشده مشاوران، جایی نداشت. احتمالا نتوان کسی را پیدا کرد که از خانه‌دار شدن تهیدستان و افراد کم‌درآمد، در شرایط بد اقتصادی شادمان نباشد، اما مگر قرار است همه مشکلات را با دور زدن قوانین و زیر پا گذاشتن طرح‌ها و نقشه‌های پرهزینه حل کرد؟ به این شیوه، شاید بتوان مشکل تعدادی را حل کرد، اما تکلیف هزاران خانوار دیگری که از فرصت تصرف زمین و نزدیکی به مرکز بهره‌مند نیستند، چه می‌شود؟ هزینه امکانات و خدمات پیش‌بینی‌نشده از چه منبعی و به دست چه کسانی باید پرداخته شود؟ تردیدی نیست که با این شرایط، دسترسی به ساده‌ترین امکانات زندگی، مانند آب آشامیدنی، برق، گاز و فاضلاب برای این محله به فرآیند خسته‌کننده و فرسایشی تبدیل می‌شد.

در فاصله سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵، جمعیتی حدود ۳۰۰هزار نفر از استان تهران رفته و ۵۳۸هزار نفر هم به تهران آمده‌اند. در همین دوره زمانی، در چارچوب مهاجرت‌های درون‌استانی، نزدیک به ۲۰۰هزار نفر هم از شهرهای دیگر یا نقاط روستایی استان تهران به شهر تهران آمده‌اند. به گفته جمعیت‌شناسان، به‌طور میانگین، سالانه ۵۰هزار نفر مهاجر به جمعیت استان تهران اضافه می‌شود. اطلاع دقیقی نداریم که نیم‌رخ اجتماعی کسانی که از تهران رفته‌ یا به تهران آمده‌اند، چیست؟ آیا جمعیت ورودی، جماعت خلاقی هستند که به همراه خود ایده‌های جدید، روش‌های نو و ثروت به پایتخت می‌آورند یا مردمانی هستند که از سر ناچاری و به سبب شرایط سخت زیست در پیرامون، ترک دیار کرده و قصد تهران می‌کنند؟ البته این را می‌دانیم که تعداد قابل‌توجهی که از تهران رفته‌اند، خیلی از این شهر دور نشده‌اند. داده‌ها نشان می‌دهند که استان البرز، بیشترین جذب مهاجر را از تهران داشته و استان‌‌‌های گیلان و مازندران، به‌‌‌ترتیب در رتبه‌‌‌های دوم و سوم جذب مهاجر از استان تهران قرار دارند. بر اساس آمار تفکیک‌شده، ۸۹هزار و ۱۹۷مهاجر (یا حدود ۳۰درصد از کل مهاجران خارج‌شده) از استان تهران به استان البرز رفته‌اند. آیا این مقصدها آمادگی اسکان و ارائه خدمات برای چنین جمعیت‌هایی را دارند؟ پیامدهای این میزان جابه‌جایی‌ وسیع جمعیتی چیست؟

بدون‌شک، مشکلات اقتصادی و گرانی روزافزون مسکن و اجاره‌بها در سال‌های اخیر، موجب خروج جمعیت قابل‌توجهی از تهران شده است. شاید برخی از آنها برای همیشه از تهران رفته‌اند، اما مشاهدات در شهرهای پیرامونی تهران نشان می‌دهد که بسیاری از آنها فعلا به‌ناچار در حومه استقرار یافته‌اند؛ به امید اینکه روزی با بهتر شدن اوضاع، به پایتخت بازگردند. چند مشاهده ساده نشان می‌دهد که بزرگراه‌ها و جاده‌هایی که شهرها و سکونتگاه‌های پیرامون را به شهر تهران وصل می‌کنند، بار ترافیکی فزون‌تری نسبت به گذشته دارند و قیمت اجاره و خرید مسکن هم در حومه، افزایش غیرمعمولی پیدا کرده است. اینها می‌تواند شاهدی باشد بر موضوعی که گفته شد. به‌ناچار مسکن را به پیرامون برده‌اند، اما کار همچنان در تهران مانده است. نتیجه چنین وضعی، ساعت‌های طولانی و خسته‌کننده رفت و آمد میان محل کار و محل سکونت است.

برای حل مشکل مسکن، دهه‌هاست که سیاست‌ها و برنامه‌هایی از سوی دولت‌های مختلف، طرح شده و برخی از آنها به اجرا درآمده‌اند. سیاستمداران عموما با نیت‌های مثبت قصد کرده‌اند کار مسکن را در زمانی کوتاه یکسره کنند و از صرف هزینه و اعطای زمین و وام هم دریغ نکرده‌اند، اما غول مسکن همچنان برای شمار فراوانی از خانوارهای ایرانی، به‌ویژه در شهرهای بزرگ، ترسناک است. برنامه مسکن مهر با امیدهای فراوان آغاز شد، اما در جریان کار، مسائل زیادی همچون واحدهای فاقد متقاضی، هزینه‌های منظورنشده تاسیسات زیربنایی و روبنایی، کیفیت پایین ساخت و پیچیدگی‌های حقوقی و اجتماعی پدید آمد که جایی در برنامه یادشده برای آنها پیش‌بینی نشده بود.

اکنون همین نگرانی‌ها درباره برنامه جدید ساخت مسکن هم وجود دارد. همه کسانی که نگران توسعه کشور هستند، وظیفه دارند برای حل مشکلات بکوشند و اگر در جایی طرح ایده یا ابهامی به اجرای بهتر یک برنامه کمک کرد، از آن دریغ نکنند. مساله پیوند ساختاری مسکن، اشتغال و خدمات، موضوعی نیست که بتوان به‌سادگی از کنار آن گذشت. برخی مشاهدات در سکونتگاه‌های پیرامون تهران نشان می‌دهد که برنامه ساخت مسکن ارزان‌قیمت، به جای حل مشکل متقاضیان واقعی ساکن در محل، سبب مهاجرت جدید به تهران شده است که اگرچه این افراد مشکل مسکن خود را حل کرده‌اند، اما وضعیت اشتغال و خدمات آنها روشن نیست.

گروه‌های تهیدست دریافته‌اند که در هر حال، این توان را دارند که نان خود را به هر طریق ممکن فراهم کنند، بالاخره در تهران لقمه‌ای نان با دستفروشی کنار خیابان، پیک موتوری شدن، کارگری موقت و مانند اینها پیدا می‌شود. در کنار اهمیت توجه به مساله کیفیت کاهش‌یافته زندگی برای افراد خانوار، به‌ویژه کودکان در این وضعیت، باید دانست که اینها جزو فعالیت‌های مولد نیستند. بخشی از کارفرمایان و صاحبان کار از لشکر پایان‌ناپذیر کارگران ارزان‌قیمت قابل جایگزینی بهره فراوان می‌برند، اما در چشم‌اندازی بلندمدت، حاصل رونق چنین فعالیت‌هایی، عقب‌ماندگی بخش تولید و خدمات و محدود شدن نوآوری و کاهش بهره‌وری در کل کشور است. تاثیرات اجتماعی و سیاسی فزونی جمعیت‌ حاشیه‌ای و سیال هم در جای خود، نیازمند تامل و اندیشه است.

خوب است چند پرسش مهم را در پایان این یادداشت پرسید؛ آیا تهران یا دیگر شهرهای کشور، سیاست روشنی برای جذب جمعیت دارند؟ آیا از تاثیر برنامه‌های مسکن بر جریان‌های مهاجرتی آگاهی وجود دارد؟ آیا از تجربه تلخ مهاجرت‌های گسترده دهه‌های ۴۰ و ۵۰ به تهران و شکل‌گیری پدیده زاغه‌نشینی و بدمسکنی در پایتخت درس‌های کارشناسی گرفته شده است؟ آیا فراهم کردن مسکن به‌تنهایی می‌تواند مشکل گروه‌های فرودست را حل کند؟ آیا بهتر نیست، مسکن و کار را در یک راهبرد جامع فقر‌زدایی در کنار هم قرار داد و برای حل هر دو در یک زمان کوشید؟