«تله بنیانگذار» در نهادهای مدنی
نمیدانم هیچگاه این انجمن ثبت شد یا نه و نمیدانم نیتشان چه بود، اما درباره هدفشان، شنیده شد که میخواهند انجمنی فعال از اقتصاددانان جوان راهاندازی کنند که بتوانند حرفهای تازه و موردنیاز جامعه اسلامی و انقلابی ایران را بزنند. نمیدانم چرا من، که آن موقع دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه تهران بودم، از این کار خرسند نبودم و در چند نشست علمی که این انجمن تازهتاسیس برگزار کرد هم شرکت نکردم. به نظرم احساس میکردم این انجمن بیش از آن که بخواهد حرفهای مبتنی بر علم روز و مورد نیاز جامعه امروز را بزند، یا روی اقتصاد اسلامی کار کند، نیتش این بود که نهادی انقلابی در برابر «انجمن اقتصاددانان ایران» علم کند. به گمان آنها «انجمن اقتصاددانان ایران» یک نهاد طاغوتی بود که اقتصاددانان غیرانقلابی، سالخورده و کراواتی آن را میگرداندند و چنین انجمنی را شایسته جامعه اسلامی پس از انقلاب نمیدانستند و مهمتر اینکه این انجمن، استادان جوان و انقلابی را هم جدی نمیگرفت. بنابراین بهتر دانستند اقتصاددانان هوادار انقلاب اسلامی برای خودشان انجمن داشته باشند! خاطرم هست که همان موقع یکی از استادان برجسته و جوان که به جد هواخواه انقلاب بود و از او دعوت شده بود که عضو «انجمن اقتصاددانان مسلمان» شود، گفته بود این صفت مسلمان که شما در آخر نام انجمن گذاشتهاید به این معنی است که اقتصاددانان عضو انجمنهای دیگر، مسلمان نیستند و تنها کسانی که در انجمن شما هستند مسلمان هستند؛ و به همین دلیل عضویت آن را نپذیرفت.
من آنموقع دلبستگی فراوانی به دکتر منوچهر فرهنگ، آن اقتصاددان پرکار، خوشفکر و دوستداشتنی، داشتم و به همین خاطر احساس میکردم این انجمن جدید میخواهد این پیر خندان کراواتی و دیگر یارانش را بیاعتبار کند و با آنکه خودم جوانی هواخواه انقلاب بودم، این کار را خوش نمیداشتم. با آنکه آن موقع هنوز با مفاهیم سرمایه اجتماعی و سرمایههای نمادین آشنا نشده بودم اما حس میکردم «انجمن اقتصاددنان ایران» با آن چهرههای علمی سالخورده، یک سرمایه است برای علم اقتصاد در ایران که نباید آسیب ببیند. بههمین خاطر به تاسیس «انجمن اقتصاددانان مسلمان» خوشبین نبودم و دلم نمیخواست پا بگیرد. امروز که دارم این یادداشت را مینویسم، هرچه در اینترنت گشتم حتی یک صفحه یا مطلب یا خبر که در آن نامی از «انجمن اقتصاددانان مسلمان» یا «انجمن اسلامی اقتصاددانان» برده شده باشد نیافتم. گویی آن ایده انقلابی دود شد و رفت هوا. شاید از این بابت بود که موسسان «انجمن اقتصاددانان مسلمان» یک پایشان پشت کرسی دانشگاه بود و پای دیگرشان پشت میز وزارتخانهها و نهادهای انقلابی و هیچگاه فرصت نکردند که انجمن خودشان را رسما ثبت کنند و انسجام و تکامل ببخشند و برای آن، فکر و محتوا تولید کنند.
من البته امروز خوشحال نیستم که میبینم اثری از «انجمن اقتصاددانان مسلمان» نیست؛ چون نشانه بدی است. نشانه ناتوانی نخبگان ما در نهادسازی است، نشانه بیمهارتی ما در همکاریهای بلندمدت است. به همینخاطر من امروز هر نهاد و سازمان بلندمدتی که در این دیار وجود داشته باشد را یک سرمایه ملی میبینم که باید برای حفظ آن کوشید، حتی اگر ما آن را خوش نداشته باشیم یا با اندیشههای موسسان آنها موافق نباشیم؛ میخواهد یک خیریه باشد یا یک حزب یا یک بنگاه اقتصادی یا یک نهاد مدنی یا یک کلوب ورزشی یا یک انجمن هنری یا یک موسسه پژوهشی.
در هر صورت و خوشبختانه «انجمن اقتصاددانان ایران» باقی ماند و دکتر منوچهر فرهنگ نیز تا پایان عمر ریاست آن را برعهده داشت؛ اما متاسفانه هیچگاه نکوشید درهای انجمن را بگشاید و نسل تازه را وارد بازی کند و تجربه و دانش خود و همکاران باسابقهاش را به آنها منتقل کند و سرمایه اجتماعی شکلگرفته در انجمن را به یک سرمایه نمادین تبدیل کند. آن انجمن پس از دکتر فرهنگ نیز فعال ماند و از پیری به پیر دیگر منتقل شد و تا امروز نیز توانسته است تا حدودی خودش را از جناحبندیهای سیاسی و حتی نحلهبندیهای علمی دور نگه دارد. اما متاسفانه بهنظر میرسد این انجمن نیز، نظیر خیلی از دیگر نهادهای مدنی ایرانی، با یک مشکل مهم یا بیماری روبهروست؛ آن بیماری همان چیزی است که در علم مدیریت به آن «تله بنیانگذار» میگویند. ترجمه ساده تله بنیانگذار، میشود انحصارگرایی پیران و موسسان، آنهم نه از روی عناد یا بدطینتی بلکه از روی علاقه و عشق فراوان به موسسهای که خودشان ساختهاند و بزرگش کردهاند. درست مانند پدر و مادری که بهخاطر نگرانی از اینکه فرزندشان آسیب نبیند، درهای خانه را به روی هر غریبه میبندند و روابطشان را با بیرون محدود میکنند و اجازه نمیدهند کودکشان کوچه و خیابان را نیز تجربه کند و بزرگ شود و راه خودش را پیدا کند. دوستیهای خیرخواهانهای که ثمرهاش فقط عقبماندگی و دست و پاچلفتیشدن بچهها خواهد بود.
من هرگاه به انجمن اقتصاددانان ایران نگاه میکنم، دلم میسوزد که این نهاد مهم و ماندگار چرا نقش ملی خود را در تاریخ سیاستگذاری اقتصادی در ایران بازی نمیکند. همیشه برایم سوال بوده است که آیا ماموریت این انجمن فقط همین است که ماهی یکبار یک نشستی برگزار کند و از یک نفر برای سخنرانی دعوت کند؟ به گمانم وقت آن است که این انجمن از محاق به درآید و دست از درویشمسلکی بردارد و قدر خود بداند و در زمانهای که اقتصاد ایران یکی از بحرانیترین دورانهای خود را از سر میگذراند، نقشی تازه برای خود تعریف کند و دست یاری به سیاستگذاران اقتصادی کشور بدهد. متاسفانه امروزه نهتنها در خود اقتصاد ایران بلکه حتی در حوزه «دانش اقتصاد» نیز در ایران ما به بحران برخوردهایم. دانشمان برای راهبری این اقتصاد پیچیده و بحرانی کافی نیست، دانش ضمنی سیاستگذاران گذشته یا ثبت و ضبط نشده است یا حاضر نیستیم با هم به اشتراک بگذاریم و مهمتر اینکه بسیاری از ما دانشآموختگان اقتصاد، مانند دانشآموختگان سایر علوم اجتماعی، نهتنها همدیگر را قبول نداریم، بلکه حتی حاضر هم نیستیم با هم بنشینیم و درباره مسائل پیچیده اقتصاد ملیمان گفتوگو کنیم و بدتر از همه اینکه اگرهم به تصادف یکی، دو نفرمان از دو نحله مختلف به گفتوگو بنشینیم، معمولا گفتوگوی ما به بنبست یا بداخلاقی میکشد. ما نیز همانند همه ایرانیان دیگر، مهارت همشنوی (دیالوگ) را نداریم و این مهمترین کاستی ماست که حتی نگذاشته است دانش بومی ما تکثیر شود و تکامل یابد.
اما، با وجود اینکه معتقدیم دولت به دانش اقتصاد وقعی نمیگذارد و همچنان در حال تجربهکردن آزمودههای گذشته است، اما باید انصاف داد که در دوره پس از جنگ تحمیلی دستکم شانزده استاد اقتصاد از دانشگاههای تهران سکان اصلیترین نهادهای سیاستگذاری اقتصاد ایران را بر عهده داشتهاند، یعنی یکی از پستهای وزارت اقتصاد، ریاست بانک مرکزی، ریاست سازمان مدیریت و برنامهریزی و معاونت یا مشاورت رئیسجمهوری را در دست داشتهاند (به ترتیب الفبا، حمیدرضا برادران شرکا، شمسالدین حسینی، سید صفدر حسینی، داوود دانشجعفری، پرویز داوودی، فرهاد دژپسند، فرهاد رهبر، مسعود روغنیزنجانی، محمد ستاریفر، ابراهیم شیبانی، علی طیبنیا، محمدحسین عادلی، مجید قاسمی، حسین نمازی، مسعود نیلی، عبدالناصر همتی). نمیگویم شکست ما در ساماندهی اقتصاد ایران تقصیر این افراد بوده است، چون در سه دهه پس از جنگ، نهتنها خیلیهای دیگر که تخصص لازم را نداشتهاند نیز در این پستها مستقر شدهاند، بلکه اقتصاد ایران اصولا در مدیریت این مقامات نبوده است، چراکه بخش بزرگی از زمینگیری اقتصاد ایران، ریشه در بحرانهای سیاسی داخلی و خارجی دارد، نه در سیاستهای اقتصادی ما. اما این را میتوانم ادعا کنم که این کشور خیلی هزینه داد تا این ۱۶ نفر مدیریت اقتصاد ایران را از نزدیک تجربه و سرمایه انسانی و دانش ضمنی خود را فربه و انباشته کنند. اکنون پرسش این است که چرا این تجربهها نباید همافزا شود و از آنها راهکار و راهحل بیرون بیاید؟ نگوییم دولتها، راهکارها را نمیپذیرند، چون دولتها راهکاری نمیبینند. آنها وقتی تشتت موجود بین اقتصاددانان را میبینند ترجیح میدهند به یکی، دو اقتصاددان نزدیک به خود اعتماد کنند و کارشان را پیش ببرند.
به گمانم اگر مقصر اول اوضاع امروز را سیاستمدارانی بدانیم که با ایجاد بیثباتیهای پیدرپی سیاسی در داخل و خارج، اقتصاد ایران را در دریایی از عدماطمینان غرق کردهاند، مقصر دوم اقتصاددانانی هستند که مهارت لازم برای اینکه بنشینند و به طور جدی و مستمر با هم درباره اقتصاد ایران گفتوگو کنند را ندارند. بله منظورم همین گفتوگوی ساده به معنی دیالوگ یا همشنوی است. در واقع آنان یا حاضر نیستند با هم بنشینند و به طور جدی درباره مسائل مهم اقتصادی کشور گفتوگو کنند یا اگر هم بنشینند برای گفتوگو، به سرعت گفتوگویشان به تنش میکشد. به جرات میتوانم بگویم تاکنون هیچ جلسهای در کشور نبوده که آن ۱۶ نفر که ذکرشان رفت، با هم نشسته باشند و درباره اقتصاد ایران گفتوگو کرده و تجربههای یکدیگر را به اشتراک گذاشته و از مجموع آنها به یک جمعبندی یا راهحل برای یک مساله اقتصاد ایران رسیده باشند و با جرات میگویم که تاکنون حتی همان ۶ اقتصاددانی که وزیر اقتصاد بودهاند نیز با هم ننشسته و گفتوگوی جدی نکردهاند و تجربههایشان را به اشتراک نگذاشتهاند و قراری برای ارائه مستمر همفکری و مشورت به وزیر جدید نگذاشتهاند. حتی به جرات میگویم که امکان ندارد بتوانیم برخی از این افراد را در کنار هم بنشانیم و گفتوگوی جدی درباره اقتصاد ایران راه بیندازیم. و از همه آنها مهمتر این که بعید میدانم هیچکدام از آنها تجربههای سیاستگذاری خود را تدوین کرده و انتشار عمومی داده باشند. متاسفانه نخبگان علمی ما نیز گرفتار همان بیمهارتیهایی هستند که ریشه در عدم غنیسازی کودکی ما ایرانیان دارد.
در هر صورت اقتصاد ایران یکی از طولانیترین دورههای بحرانی خود را در یک قرن اخیر تجربه میکند. بیکاری (رسمی و غیررسمی) در جامعه ایران به مرز ۱۰میلیون رسیده و ۴۰ سال تورم دو رقمی تاروپود اخلاق و اقتصاد ما را از هم گسیخته است. تجربه ۳۰ سال اخیر نیز نشان داده است که هیچکدام از نحلههای فکری اقتصاددانان ایرانی که تاکنون به آنها فرصت داده شده که بخت خود را برای سیاستگذاری در اقتصاد ایران آزمون کنند، نتوانستهاند نسخههای شفابخشی برای اقتصاد ایران بپیچند. بیپرده بگویم: معضلات اقتصاد ایران پیچیدهتر از آن است که یک نحله فکری در ایران بتواند آنها را حلوفصل یا برای آنها راهکارهای رهایی بخش ارائه کند.
من همیشه گمان میکردم که «انجمن اقتصاددانان ایران» باید جایی باشد برای تعامل و گفتوگو و مباحثه نحلههای فکری اقتصاد ایران تا شاید از این گفتوگوها بتوان به راهکارهای دقیقتر و جدیتری برای بیماریهای اقتصاد ایران رسید. و این انجمن بتواند فارغ از گرایشهای سیاسی، در مورد هر سیاست کلان و مهم ملی، به دولتها مشاوره بدهد و ماحصل گفتوگوهای نحلههای مختلف فکری اقتصاددانان را در اختیار دولتها بگذارد. درواقع امید و انتظارم این بود که این انجمن نقش یک اندیشکده ملی را برای اقتصاد ما بازی کند. اما دریغ که «انجمن اقتصاددانان ایران» نه توجهی به این ماموریت مهم ملی خود دارد و نه با ساختار فعلی، توان چنین حرکتی را در خود میبیند. چرا؟ چون آن انجمن نیز همچون بسیاری از نهادهای ما گرفتار پیشکسوتان دوست داشتنی اما انحصارگرایی شده که دلشان نمیآید کودک دلبند خود را رها کنند تا تجربه کند و رشد کند؛ و جرات آن را ندارند که راه را برای نسل جوان و پرانرژی و نوگرا و خلاقی که در این سالها بالیده است بگشایند؛ تا شاید این جوانان در محیطی گفتوگومحور و در کنار بزرگان دارای علم و تجربه، رشد کنند و از دانش ضمنی نسلهای پیشین بهره ببرند و به دستاوردهای فکری تازهای برسند. من گمانم بر این است که اگر به نسل جوانی که در دو دهه اخیر در رشته اقتصاد فارغالتحصیل شده و علقههای ایدئولوژیک ندارد و عصر دانش شبکهای را درک کرده است، فرصت بدهیم تا بتواند فضای گفتمانی علم اقتصاد را تغییر دهد و بحثهای نو دراندازد و نقدهای تازه به بازار بیاورد و گفتمانی تازه تولید کند.
به گمان من وقت آن است که انجمن اقتصاددانان در راستای ماموریتی که در اساسنامه خود تعریف کرده و با اتکا به سرمایه اجتماعی حاصل ا ز نیم قرن تلاش علمی چهرههای نمادینی که در گذشته و حال در آن انجمن حضور داشتهاند، دست به یک خانهتکانی جدی بزند، پنجرهها را بگشاید و درها را به روی جوانان پرانرژی، پرانگیزه و پرایده نسل نو باز کند. دولتهای آینده در ایران قطعا در حلوفصل بحرانهای اقتصاد ایران گرفتار سرگشتگی خواهند بود و هیچ اقتصاددان منفرد یا نحله فکری نیز نمیتواند ادعا کند که میتواند نسخه نهایی و فراگیری برای اقتصاد ایران بپیچد. ما نیازمند آنیم که یک «اندیشکده ملی» در حوزه اقتصاد داشته باشیم که به صورت منظم و منسجم و علمی درباره مسائل و بحرانهای اقتصاد ایران بیندیشد و دیدهبانی کند و هشدار بدهد؛ و به عنوان مشاوری امین به دولتها، فارغ از جناح سیاسیشان، مشاوره بدهد. اندیشکدهای که از همه نحلههای فکری اقتصاد در آن رفتوآمد داشته باشند و حلقههای فکری از مکتبهای گوناگون اقتصاد داشته باشد و بحثهای جدی و دامنهداری را درافکند و بتواند از همه داشتههای فکری و اندیشگی ایرانیان برای یافتن راهکارهای ملی بهره ببرد.
پس، بزرگان، پیشکسوتان و دلسوزان اقتصاد ایران، لطفا پنجرهها را بگشایید تا هوای انجمن تازه شود و درها را باز کنید و به تمام دانشآموختگان جوان علم اقتصاد فراخوان بدهید و زمینه را برای تجمیع دانش آشکار و ضمنی همه علاقهمندان به کشور و همه متخصصان اقتصاد باز کنید. با این حجم سنگین از دانشآموختگان اقتصاد که اکنون در کشور ما وجود دارند، این فرصتی بینظیر است، برای این انجمن که بتواند نقش خود را در حوزه اندیشگی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران بازی کند و بخت خود را بیازماید. زودا که جوانان این نسل نیز پراکنده شوند و هرکدام به راه خود بروند و آنگاه که اقتصاد ایران در سراشیبی سقوط قرار میگیرد، هیچ محفل فکری نباشد که چارهجوی این شرایط باشد. روسای جمهوری ایران نیاز دارند تا به یک نهاد ملی فراگیر در حوزه اقتصاد اعتماد کنند و از آن مشورت بگیرند و مطمئن باشند که چنین نهادی فارغ از گرایشهای سیاسی و ایدئولوژیک و با به کارگیری ظرفیت فکری همه اندیشمندان و رویکردها و پارادایمها، میتواند مناسبتترین توصیههای سیاستی را به آنها داشته باشد و عمیقترین نقدهای منصفانه را به سیاستهای اقتصادی دولت وارد کند.
منتظریم تا بزرگان «انجمن اقتصاددانان ایران» دست به افقگشایی بزنند. چگونه انتظار داریم دولت دست به افقگشایی بزند، در حالی که خودمان در حوزه حرفهای خود از چنین کاری هراس داریم یا ناتوانیم؟ بر این اساس امید جدی دارم که «انجمن اقتصاددانان ایران» برای بازسازی سرمایه اجتماعی خود اقدام کند و نگذارد این نهاد ارزشمند ۵۰ ساله، که حضور و همکاری نخبگان و اقتصاددانان فراوانی را در کارنامه خود دارد، بیش از این به رکود بگراید و رو به اضمحلال بگذارد. پیشنهاد مشخص من این است که انجمن اقتصاددانان ایران به صورت خودکار هر فارغالتحصیل رشته اقتصاد در ایران را عضو خود بداند و برای او کارت عضویت افتخاری صادر کند و سپس طی فرآیندی ساده، همه دانشآموختگان علاقهمند اقتصاد را به عضویت رسمی خود درآورد و با برگزاری انتخاباتی فراگیر، دست به نوسازی مدیران انجمن بزند و انجمن را به خانه تازهای برای جوانان تبدیل کند و انرژیهای آنها را به سوی درانداختن گفتمانهای اندیشگی در حوزه اقتصاد هدایت کند. چنین باد.