حل معادله سه متغیره
نقاط اشتراک:
الف: هر دو حزب رفتارهای ایران را برهمزننده ثبات درمنطقه میدانند؛ به عبارت بهتر نفوذ منطقهای ایران را به عنوان عامل برهمزننده توازن و خروج این منطقه از نقطه تعادلی میپندارند.
ب: عدم دسترسی ایران به نقطه گریز هستهای و غنیسازی اورانیوم در سطح بالای ۲۰ درصد جزو منافع حیاتی هر دو حزب در منطقه محسوب میشود.
ج: دو حزب اصلی آمریکا به دنبال سیاست مهار ایران در منطقه هستند.
د: نگرانیهای هر دو حزب به جز مساله هستهای، به نقش منطقهای و همینطور موشکهای بالستیک ایران نیز بازمیگردد.
ه: هر دو حزب به دنبال پیگیری سیاست کمهزینه در برخورد و مواجهه با ایران هستند، از همین رو هیچ کدام از این احزاب پروژه جنگ (WAR) نه حمله
(ATTACK) به ایران را دنبال نمیکنند.
و: هر دو حزب تحریمهای اقتصادی را به عنوان یکی از اهرمهای مهم در هر نوع مذاکره با ایران تلقی و تصور میکنند.
ز: چه دموکرات و چه جمهوریخواه به دنبال تبدیل ایران از یک بازیگر ضد هژمون به یک بازیگر عادی در نظام منطقهای خاورمیانه و حوزه خلیجفارس هستند.
ح: هر دو حزب به اسرائیل و عربستان و برخی کشورهای عربی دیگر نظیر امارات و مصر به چشم متحدان خود نگاه میکنند و به طور طبیعی ایران را به عنوان حداقل بازیگر رقیب و حداکثر بازیگر دشمن میپندارند.
به این لیست بلند بالا میتوان موارد دیگری را نیز اضافه کرد، ولی مهمترین رئوس مشترک دو حزب دموکرات و جمهوریخواه همان مواردی است که به آن اشاره شد.
نقاط افتراق:
الف: حزب جمهوریخواه به دنبال تحقق یک توافق راهبردی و کلان در ارتباط با ایران و درهمه موارد و حوزههای مورد نگرانی آمریکا است. از همین رو پیش از انجام این توافق بیشتر بر ابزار چماق یا همان اهرم تحریمی و همچنین تشکیل ائتلافهای منطقهای برای تحت فشار قرار دادن ایران از حیث استراتژیک و ژئوپلیتیک تکیه میکند.
در واقع ابزار هویج را زمانی روی میز میگذارد که ایران پشت میز مذاکرات نشسته باشد. اما درمقابل دموکراتها از یک رویکرد تک- چند توافقی حمایت میکنند یعنی یک توافق کلی و کلان شامل محدودسازی تنشهای منطقهای، بازگشت به برجام و همچنین اخذ تعهدات لازم برای انجام مذاکرات آتی با ایران در حوزه اصلاح برجام، نقش منطقهای و موشکهای بالستیک است. از همین رو این حزب در استراتژی خود ابزار چماق و هویج را به طور توامان پیش میبرد.
ب: حزب دموکرات برنامه عملگرایانهتری نسبت به حزب جمهوریخواه در ارتباط با نقش منطقهای و گروههای نیابتی ایران دارد. از همین رو محور معامله و مذاکره را بر سر محدودسازی اشاعه تکنولوژی موشکی ایران به گروههای نیابتیاش قرار میدهد، نه از میان بردن این گروهها. همینطور انعطافپذیری بیشتری در مورد برخی متحدان راهبردی ایران نظیر حزبالله لبنان دارد. پس به جای تمرکز بر این گروه، سایر گروههای نیابتی نظیر حماس، جهاد اسلامی، حوثیها در یمن و همینطور برخی شبهنظامیان در عراق را در فهرست موضوعات مذاکراتی خود قرار میدهد. اما حزب جمهوریخواه در این ارتباط انعطافپذیریهای محدودتری از خود نشان میدهد.
ج: دموکراتها حاضرند برای تشویق ایران به محدودسازی برنامه موشکیاش، مذاکرات را از حالت دوجانبه به حالت چندجانبه و منطقهای تبدیل کنند تا این مشکل در قالب یک پیمان منعاشاعه و گسترش موشکهای بالستیک در کل منطقه مورد پیگیری قرار گیرد؛ امری که پذیرش آن برای جمهوریخواهان دشوارتر است و بیشتر متمایل به مذاکرات دوجانبه در این رابطه هستند.
د: دموکراتها در برخورد با ایران رویکردهای دیپلماتیک را ترجیح میدهند و از قدرت نظامی به عنوان پشتوانه آن استفاده میکنند اما جمهوریخواهان در موارد ضروری از استفاده از اهرم نظامی در قالب (ATTACK) نه (WAR) یعنی حمله کوتاهدامنه، مقطعی، موردی و کمشدت پشتیبانی میکنند.
ه: اگرچه برنامه دموکراتها نسبت به ایران عملگرایانهتر است. ولی در عین حال پیچیدهتر نیز هست (برنامه سهمرحلهای شامل محدودسازی تنشها، رایزنی با متحدان منطقهای، بینالمللی و همینطور حزب جمهوریخواه در کنگره در ارتباط با پرونده ایران و در انتها مذاکرات در دو مسیر موازی شامل اصلاح برجام و نقش منطقهای ایران) و این پیچیدگی با ساخت و بافت فکری نخبگان سیاسی ایران همخوانی ندارد، چراکه این مساله را ذیل غربستیزی ریشهدار تاریخی قرار میدهند و این بر بدگمانیها و سوءتفاهمات میافزاید و رغبت میان نخبگان سیاسی را برای ادامه کار با ایالاتمتحده دچار استحاله میکند. این در حالی است که برنامه جمهوریخواهان و دولت ترامپ به مراتب سادهتر و فاقد پیچیدگیهای فنی- تکنیکی و همینطور سیاسی است. آنها میخواهند همه معضلات با ایران را در قالب یک توافق جامع حل کنند و این مساله نیتخوانی و سنجش هدف طرف مقابل را برای مقامات تهران آسانتر میکند.
و: دموکراتها همچنان به سیاست مداخلهگرایانه و ایفای نقش رهبری جهان توسط آمریکا باور دارند و از همینرو منطقه خاورمیانه و چالشهای ریشهدار در آن را فرصتی برای احیای قدرت نرم و دیپلماتیک ایالاتمتحده در سطح بینالمللی میدانند. این در حالی است که در میان بخش مهمی از نخبگان فکری و سیاسی جمهوریخواهان نظیر مارتین ایندیک، دونالد ترامپ و سناتور رند پال نوعی بیرغبتی عمیق نسبت به تداوم مداخلات سیاسی و نظامی آمریکا در این منطقه از جهان دیده میشود و این پرسش به طور عمده مطرح میشود که آیا خاورمیانه ارزش هزینههای سنگین اقتصادی را برای ایالاتمتحده دارد؟ بنابراین همین بیمیلی میتواند فضای مانور بیشتری به قدرتهای رقیب آمریکا در منطقه نظیر روسیه و چین دهد.
اما صرفنظر از این وجوه مشترک و متمایزکننده میان دو حزب، معمای روابط ایران و آمریکا یک طرف مهم دیگر نیز دارد و آن سیاستمدارانی هستند که در تهران مستقرند. تجربه چهار دهه گذشته نشان میدهد که نخبگان ایرانی هر نوع مذاکره با آمریکا را صرفا جهت رفع اضطرار و فشار برمیگزینند. همانند تجربه مذاکرات مکفارلین و همینطور برجام. از همین رو نامحتمل به نظر میرسد نسل فعلی نخبگان ایرانی به دنبال تحول چشمگیر و عمده در روابط ایران و آمریکا باشند. به هر حال نوعی بدبینی مزمن تاریخی به واشنگتن میان این نسل ریشه دوانده است که این خود یکی از موانع جدی هر گونه گشایش در روابط دوجانبه خواهد بود. بنابراین ما در این ماجرا با یک معادله سهسویه مواجهیم: ترامپ، بایدن و ایران و حل این معما به بررسی همزمان این متغیرها و اندازهگیری تاثیرگذاری هر یک از آنها بر آینده روابط تهران و واشنگتن نیاز دارد. به همین دلیل است که نیمی از پاسخ به این پرسش که ترامپ بهتر است یا بایدن در ید اختیار مقامات مستقر در تهران قرار دارد و نوع ادراکات و برداشتهای نخبگان سیاسی از این دو نامزد و برنامههای احتمالیشان و همینطور طرز بینش کلی آنها نسبت به معمای چهل ساله ایالاتمتحده آمریکا در سیاست خارجی جمهوری اسلامی.