پارادوکس تخصیص منابع

 بنابراین پیشرفت و افزایش استاندارد‌ها و شاخص‌های مختلف به ویژه در حوزه معماری و شهرسازی و محیط زیست مورد انتظار بوده است. چرا که انتصاب یک شهردار معمار و شهرساز و یک تیم متخصص در امور معماری و شهرسازی پس از سال‌ها می‌تواند نوید بخش تغییرات عمده در شیوه مدیریت شهری و تدوین ‌برنامه‌های توسعه کیفی بلندمدت باشد. بخش عمده‌ای از شرایط کنونی مدیریتی شهر تهران، آینده‌ای است که در گذشته مدیریتی این شهر رقم خورده است، پس با جایگزینی مدیران، تغییر محتمل، ولی تحول اساسی دست نیافتنی است. بنابراین توجه به امور ریشه‌ای و کاشت بذرهایی که در آینده مثمرثمر باشند ضروری، منطقی و از اهم تصمیمات مدیریتی است. با نگاهی به بودجه ۳۰هزارو۲۰۰ میلیارد تومانی شهرداری تهران در سال ۱۳۹۹ و سرفصل‌های بودجه و افزایش اندک درآمدهای پایدار و نگاه مدیران شهری به تکمیل پروژه‌های ناتمام پایتخت و کاهش اتکای تامین درآمد شهرداری از محل فروش تراکم، به‌نظر می‌رسد در برخورد با مسائل پیچیده مدیریت کلان‌شهر تهران اندیشه‌های مبتنی بر علم، تکنولوژی و تجارب دیگران درحال رشد محسوسی است، ولی با توجه به هزینه‌های جاری مدیریت پایتخت، ضروری است تقسیم‌بندی بودجه به نحوی صورت پذیرد که هزینه‌ها بیشتر به امور زیربنایی و اصلاح ساختار و کاهش هدررفت سرمایه و توسعه طرح‌های بالادست اختصاص یابد، به این شکل درصد درآمد‌های پایدار افزایش یافته و راه برای توسعه پایدار پایتخت هموار می‌شود. اما آنچه حائز اهمیت است توجه به امکان وجودی و هویت شهر و ماموریتی بلند ‌مدت، برگرفته از مفهومی ثابت است که قاعدتا نباید با تغییر مدیران در این هدف بزرگ خللی وارد شود.‌ ساختاری منسجم و متحد با هدفی بزرگ که سلایق مختلف مدیریتی نمی‌تواند باعث تزلزل و تغییر در مسیر اصلی اهداف کلان آن شود. شهر تهران همواره از مشکلات و مسائل پیچیده فراوان از جمله آلودگی هوا، ترافیک، حمل و نقل عمومی، تراکم و ازدحام جمعیتی و ساختمانی، کمبود فضای سبز و فضاهای باز و عمومی رنج برده است و شهروندان همواره این مشکلات را تجربه کرده‌اند و اغلب چاره‌اندیشی پس از بروز مشکل صورت گرفته و علاج واقعه قبل از وقوع جای کمتری در سیاست‌گذاری مدیران داشته است. همین امر باعث بزرگنمایی مشکلات در اذهان عمومی و کم جلوه بودن خدمات بسیاری است که توسط شهرداری ارائه شده است و همواره وزن مشکلات بیشتر از خدمات ارائه شده جلوه کرده است. تدوین اهداف کوتاه‌مدت براساس برنامه بلندمدت و نه صرفا جهت نمایش یا گذار از یک مرحله، بلکه با هدفی «کل نگر» و ‌اصلاح کالبد و ساختار، امری ضروری است ولی مهم‌ترین مساله‌ای که باعث ‌احساس رضایت شهروندان و ارتقای کیفیت زندگی است، توجه به تکمیل هرچه سریع‌تر زیرساخت‌ها است، اختصاص بودجه بیشتر برای این مهم (خصوصا مترو) از هر هزینه‌ای (حتی نان شب) واجب‌تر است و‌ ضروری است هزینه‌های سطحی و غیر‌ضروری شناسایی و سریع‌تر از سرفصل بودجه کنار گذارده شوند و موارد زیربنایی –که درآمدهای پایدار را تضمین می‌کنند- جایگزین شوند. به‌عنوان مثال رسیدن به یک رفتار خوب شهری مانند توسعه استفاده از دوچرخه نمی‌تواند با تاسیس شرکت‌هایی با هدف ترویج دوچرخه‌سواری حتی پس از تامین مسیر حرکت دوچرخه در شهر محقق شود، بلکه لازم است ابتدا تا طرح‌های بالادست همچون افزایش امنیت اجتماعی و کاهش آلودگی هوا صورت پذیرد و سپس شهروندان به‌صورت خودجوش مجذوب استفاده از دوچرخه خواهند شد. افزایش شاخص‌های مهم زندگی در کلان‌شهرها در حوزه‌هایی همچون حمل و نقل، محیط زیست، فضای سبز و فضاهای عمومی و امنیت می‌توانند در جلب رضایت شهروندان نسبت به سایر پروژه‌ها در مقیاس کوچک و محله‌ای تاثیر بیشتری داشته باشد. اگرچه بهره‌برداری از پروژه‌های محله‌ای و منطقه‌ای می‌تواند عملکرد مثبتی از شهرداری را نزد ساکنان آن ‌محله یا منطقه به نمایش بگذارد، ولی درصورتی‌که این اقدامات از انسجام کلی و مفهومی برخوردار نباشند ‌میزان تاثیرگذاری آن ناچیزتر از آنی است که انتظار می‌رود، بنابراین تاثیرگذارترین اقدامات به اتمام رساندن مسائل زیربنایی شهر و ثبات و پایداری براساس برنامه‌ها و چشم‌انداز‌ها و اهداف کلان است و به نظر می‌‌رسد تا رسیدن به آن مرحله، به‌طورکامل سطح رضایت شهروندان تامین نمی‌شود.‌ پس تا ‌زمان حل مسائل و مشکلات مهم تهران از جمله تکمیل خطوط مترو، تکمیل شبکه بزرگراهی مطابق با استاندارد‌های جهانی و توسعه فضای سبز، کاهش محسوس آلودگی هوا، تامین فضاهای باز و ‌عمومی صورت نپذیرد، احساس رضایت کامل نزد شهروندان به وجود نخواهد آمد و پر واضح است با عبور از این مرحله انسجام بیشتر توام با درک و احترام و اعتماد متقابل میان شهروندان و مدیران شهری نمود خواهد یافت.